عقلم از خانه برون کن و برقص / خاک عالم بر سرم کن و برقص

دیشب سخت خسته بودیم و ازچیزهای شناخته شده هم کمی تشکی/ عصبانی / اگر چه نه سحر آمد و نه دولت بیدار به بالین،  اما زمانه آب آتشگون خواست و ما هم نوشیدیم  و زمانه باز یاری کرد و فیلمی دیدیم ازشادمانی و پایکوبی و غم ساری های  کولیان روسی و اسپانیولی ، چه به هنگام آمد ، خانه پر شد از رنگ ، صدا و یادهای دور ، دور ، دور ، شعری را که پیش تر سروده بودیم در ذهنمان زنده شد.....
عقلم از خانه برون کن و برقص


رقص نیایش است ، فارغ شدن از خود تا اوج پرواز . رقص زمزه ای است باخود، گریستن است ، خندیدن است ، رقص فریاد سکوتست . رقص خود بودنست
 همیشه برقص
  تورج پارسی
 
عقلم از خانه برون کن و برقص
خاک عالم بر سرم کن و برقص
فکر بدنامی مکن ، از خود خرابم کن خراب
لخت در کویم بگردان و برقص
از تن و از چشم و از لب های خود
تشنه تر از تشنه ام کن و برقص
تا برقصی آسمان هم وارهد از خویشتن
بند از من نیز بگشا و برقص
"کامم از تلخی اگر چون زهر "هست
زهر در جام میم ریز و برقص
در حریم عشق می سوزم چو شمع
آتشی بر خرمنم زن و برقص
عابدم برلحظه های رقص تو
کولی سر گشته ام کن و برقص
تو پریایی ، دل آرایی، بتى ، افسانه ای
بفریبم ، بفریبم همچو کودک و برقص
 

نیش عقرب نه از ره کین است

Scorpion
نیش عقرب نه از ره کین است
اقتضای طبیعتش این است !!!!
سعدی نیش زدن را در سرشت کژدم یا عقرب می داند، اما دشمن واقعی کژدم انسان نیست بلکه یک گونه سار است ! همین بند پا که از خانواده ی عنکبوت هاست هنگام گزیدن آدم ها تمامی سم خودرا بکار نمی برد چون نیاز آنی  به خوراک پیدا می کند در نتیجه در تزریق سم صرفه جویی می کند
نیش نخستین کژدم درواقع تزریق آنزیم است که یک جور اخطار به دشمن است که دور بشود نیش دوم هنگامی است که راه فرارش بسته بشود آنگاه است که سم اصلی را بکار می گیرد !
پس با این حساب سر انگشتی کژدم بیچاره هم با شعار پر سر و صدای " اقتضای طبیعت "  کمی به دورست ! این متهم خوراکش حشرات است یک گونه " زرد " رنگش هست که همچون آدم ها گزنده است و کشنده ...... !!
 این آدمی که اشرف مخلوقات شده است / ناگفته نماناد که این عنوان را مخلوقات دیگر به وی نداده اند  بلکه کلاهی است که خود دوخته است /بیش از هر موجود دیگری به هستی آسیب می رساند و بر خلاف کژدم با همان نیش نخستین سم اصلی را خالی می کند ! شاید " اقتضای طبیعتش این است " !!!  با مهر همیشگی

بیست و پنجم اردیبهشت و گرامی داشت فردوسی


بیست و پنجم  اردیبهشت و گرامی داشت  فردوسی
چو این نامور نامه آمد به بن
ز من روی کشور شود پر سخن
از این پس نمیرم که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام