باز باران، با ترانه......
تورج پارسی
سه شنبه چهارم مارس دوهزار چهارده
باران که به راستی در " لطافت طبعش" مهرست و مهربانی ، می بارد و هوا و زمین را می شوراند ، هوا نفس می کشد و زمین دریک خاطر جمعی بلند مدت می شکوفد و می نوازد خودرا ... باران و آبادی و آبادانی باهم پیوند دارند ، به همین معناست که در فرهنگ مردم هر جا که " آب " هست " آب ادی " هم هست . بی بارانی یا خشک سالی مرگ هوا و، زمین ، خزنده ، چرنده و..... است ، به معنایی آشکارتر فاجعه است ، نیاکان ما ابری راکه باران نداشت " وریتره " می نامیدند ، که به چم پنهان کننده و دزد است ! و سرزمین ما کم باران است ! و از کم بارانی ها دردهای گفتنی دارد !
در جنوب گرمازده ی ایران نام " باران " را بر پسر و دختر می گذارند ، نامی که باری سنگینی را بر دوش دارد ! یک جور آرزوها در آن نهفته است شاید ؟
باران که می بارد ، در قاب پنجره بی حساب و کتاب غرق می شوم در سرشاری آرامش و باریدن ، گه گاه نیز که به راستی " مست " می کند ، مستی اش نیز دیدن دارد !
آن شب دوستانم فاتی صابری و شهریار بخشی پور در پی ام آمدند ، باران می بارید در آرامشی ، اما تاریکی / در سوئد برف که بر زمین نباشد افسار زمستان در دست تاریکی ها ست / حسادت به لطافت باران داشت .
این زن و شوهر شامی پخته بودند ، بانوی خانه خوراکی گیلانی نسب و شهریار هم خوراکی با سلیقه خود در آوند یا ظرفی مراکشی نسب ،. شام با شراب شیراز, سه تار و سنتور اوجی گرفت . اینان در سفر تازه ای که به مراکش داشتند ظرفی را خریداری کردند به نام تاجینا Tajina که سنگین وزن هست و سفالی ، در آن یک جور خوراکی بسیار خوشمزه ای را پخته بودند که بسیار گوارا بود . در سایت دکتر دریایی به نوشته ای برخورد کردم که خوراک مرغ دوره اشکانیان را نمودار می داد و شکل ظرف هم پیوست داشت ، من میان تاجینایا مراکشی و patina اشکانی پیوندی دیدم به ویژه در مقاله هم نظری به شمال افریکا انداخته شده است .
شب بی نیاز بود ، غزلی از حافظ و شعر بهاری مشیری و سپس هم خوانی ترانه های گیلکی که بسیار دلشین تر ساخت شب بی نیاز را ......
ساعت دوازه شب شهریار مرا به خانه رسانید ، هوا ، هوای " پس از باران " بود !هوا لخت و عریان بود ! اما شب تار می تنید، به راستی اگر چه تاریک نبود این راه را در یک ساعت می رفتم و از سیمفونی روح نواز و روان آرا ی " هوای پس از باران " بار دیگر " مست " می کردم ، ! دریغا که چنین نشد !
* در رستوانی در مراکش شهریار این عکس از تاجینا گرفته است.
* از سایت دکتر تورج دریایی
نامه ای بیست و هفت ساله از اهالی خرد..
تورج پارسی
سوم مارس دوهزار چهارده
دکتر نجفی دوست فریخته مان به هند رفت و از آنجا دو عدد " سدره " ره آورد سفرش بود برای من . در نامه ای که به تاریخ بیست و پنج مارس هزار نهسد هشتاد و هفت به من فرستاد چنین نوشت : برای شما دو جامه سفید آوردم که هم نشانه ی سرزمین اندیشه ی بزرگ است و هم جامه ی پارسیان . چون راه دور بود و مسافری تنها بودم این سبک وزنی و خُرد ی هدیه را بر من ببخشید ! امیدوارم آنرا بپذیرید . اما اگر این حکمت بزرگ اندیشه ی هند را مد نظر قرار بدهیم و از خلال آن به "جزء" ها و " خُرد " ها بنگریم باز " کمال " را در آنها خواهیم یافت . شما هم نخست این متن را بخوانید و با تصویر آن " کل " در " جزء " خواهید یافت '
What has come out of the whole is also wholw , when the whole is taken out of the whole , the whole still remain whole .
چون از کل جزیی را بیرون بری آن جزء نیز کل است
پس جزء ارسالی چون از کل آمده است آن نیز کل است ، گرچه جزء بنظر می رسد ..........و......
*Whole and part = کل و جزء
یا به گفته ی علی دشتی صدای مخملین بنان
( اردیبهشت ۱۲۹۰ قلهک تهران - ۸ اسفند ۱۳۶۴)تورج پارسی
روشنایی برای من معنای ویژه ای دارد ، دیوارهای زندگی را می رمباند ، زمان را عریان می کند ، لخت و پتی ! تا چشم کار بکند عریانی می بینی ، هیچ چیز در پرده اسرار نمی ماند حتا نه پرده ای و نه پرده نشینی . تو می توانی ببینی ، دیدن تنها با چشم نیست ، دیدن با دست ، با پا با سر با دل ، چنین دیدنی در واقع دیدنی است !
سزاوار نام هایی را در فرهنگ نام های ایرانی داریم مانند ، آفتاب ، روشنا ، روشنک ، خوروش ، هورشید ، خورشید . افشید و ...... دو نام را در یک پژوهش میدانی که در سال ۱۳۵۲ درکهگلویه بویراحمدی بودم ،یاداشت کردم یکی برافتو یا بر آفتاب برای زنان و خورشید برای مردان که شاید در جای دیگری نباشد ناگفته نماند که در گذشته نام خورشید هم مردانه بود هم زنانه چنانچه خزانه دار انوشیروان ساسانی هم خورشید نام داشت !