امتحان شفاهی و کتبی !



امتحان شفاهی  و کتبی !

تورج پارسی


چهار شنبه دوم جون  دوهزار چهارده / اپسالا


دیروز از ارجمندی میلی گرفتم ، که در واقع یک امتحان کتبی و شفاهی بود ! حضرتشان خواسته بودند که یک شعر عاشقانه را بی آنکه به کتاب یا مرجعی نگاه بکنم ، بنویسم و یک عکس شش در چهار دوران کودکی بفرستم به پیشگاهشان ، البته  هر چند بیتی که در خاطرمانده باشد !!!!!

برای من بسیار سخت است که شعری را از بر بخوانم ، یادم می آید آن سال که در دانشگاه زیبایی شناسی هم درس می دادم ، دانشجویی شعری عاشقانه وکوتاه را خواند و خواست که از منظر زیباشناسی  به ان بپردازم ، شعر را بررسی کردم و پرسیدم نام شاعر را می دانی گفت : تورج پارسی خندیدم و گفتم زنده یاد آدم خوبی بود !!! شعر از خودم بود اما به یاد نیاوردم ! حال برای شرکت در این امتحان شفاهی و کتبی خیلی خودم را جمع و جور کردم تا توانستم چند بیتی ازشعر اخوان را  از بر بر کاغد بنویسم ، البته از من بعید بود که از عهده برآیم اما ....
شایان توجه است که امروز از بر کردن شعر یا مطلبی را جهت جلوگیری از ورود نامیمون الزایمر سفارش می کنند :
ما چون دو دریچه روبروی هم


آگاه ز هر بگو مگوی هم


هر روز سلام و پرسش و خنده


هر روز قرار روز آینده


عمر آیینه بهشت اما آه
ب

یش از شب و روز تیر و دی کوتاه


اکنون دل من شکسته و خسته ست


زیرا یکی از دریچه ها بسته ست ....


پس از آنکه ورقه کتبی را به آن جناب فرستادم ، کتاب یادنامه ی اخوان را / باغ بی برگی / را نگاه کردم ، دیدم  فقط دو بیت آخرین را به یاد نیاورده بودم :


نه مهر فسون کرد ، نه ماه جادو کرد

نفرین به سفر ، که هر چه کرد او کرد .....


البته این یک استنثا است شایدم ترس نیاوردن نمره سبب شد و گرنه ......

از حضرتشان سپاسی و پرسشی دیگر رسید : استاد شما در دوران کودکی مو هم داشتید !!!!!!!!!!!!!



آقای حمدالله پروانه دوست جستجو گری است

آقای حمدالله پروانه دوست جستجو گری است ، هنگامی پیش پرسشی داشتم این پاسخ ایشان است ، سپاسگزار تلاش و مستند سازی های شان هست : سلام درود به استاد گرامی. نام گلی را که بار گذاشته بودم را خواسته بودید. با چندنفر تماس گرفتم تا اینکه یکی از کارشناسان کشاورزی یاسوج جوابم را داد . این گل از خانواده سنبل از گونه های خودرو در میان گندمزارهای مناطق معتدل و سردسیر میباشد. از اینکه دیر جواب دادم عذر میخواهم. مهرتان پایدار.

خیال بافی یا دوختن و پرداختن ذهنی بیابان سازست و بس ! راوی گفت


خیال بافی یا دوختن و پرداختن ذهنی بیابان سازست و بس ! راوی گفت

یک شنبه ای هوا گرفته و بغض آلود


یک شنبه ای هوا گرفته و بغض آلود
تورج پارسی
یکم جولای دوهزار چهارده/ اپسالا

یک شنبه ای هوا گرفته و بغض آلود ره به سوی خانه شهریار پیمودیم ، پشت فرمان ماشین زمین را نمی شاسد شهریار ، هوایی می راند و من نیز چشم بسته و خودرا به هوای آبگوشت بستم و که حتما با بوی لیمو امانی ....... و سبزی و ترشی  گیلانی فضا را شاعرانه !!!!! کرده باشد !!! به سر منزل مقصود رسیدیم بانوی خانه به مهر پذیرفته مان و در دم چای تازه دمی را نثار کرد ! شهریار دم به دم  در حالی که نان بربری  درست می کرد از حال و احوال آبگوشت خبردارمان می ساخت ! ما با با نو به گپ نشستیم ، بغض ابر ترکید و دیگر باران با ترانه نبود که بر بام خانه می زد بلکه مشت اهنین بود که می کوبید و خشنودی آنکه در طبقه پنجم بودیم و به احتمال ریاضی به دامن سیل نمی افتادیم ! ابر خشمناک و بی رحمانه می بارید به یاد سیرت پادشاهان افتادم در گلستان که چه جور از لطافت طبع باران داد سخن می راند با شیخ سعدی به شوخی در آمدم که :
باران که درلطافت طبعش خلاف نیست / لابد خون هر کس به گردن خویش است !!!!!!!!
به هرروی با دلی شوریده از دست لطافت باران به پشت میز آبگوشت خوری پناه بردیم ، سفره رنگین بود بوی نان تازه به آدم جراتی بیش می بخشید ، خوردیم به اشتها ، زبان گشودیم به تعریف بدون تعارف و پرسیدیم از این ترشی بسیار خوشمزه البته ازبانوی خانه که فوری " توپ " را " میسی " وار به میدان ما فرستاد و فرمودند درست کردنش آسان است !!!!!! و شرحی از بادمجان و......
نانی در فر بود بانوی هوشیار خانه " هوشدار داد  که به سابقه پیشین نسوزد " و سرانجام باز بانوی هوشیار بود که فرمودند : ذغال شد !!! در و پنجره ها در آن توفان گشوده گردید و در کسوت مامورین آتش فشانی آماده باش  که اگر شعله کشید خودرا از طبقه ی پنجم به پایین بیندازیم که خوشبختانه به خیر گذاشت ! آبگوشت در دهان مان حرام نشد !!
میز برچیده شد، در برابر هوشدار بانوی خانه شهریار گفت کلام شیرین استاد مانع شد که به نام برسم ! پس تر به گردن فر یا به گفته خودش " فری خانم " انداخت یعنی در فرهنگ ما ایرانی ها تک دیگ که بسوز یا سیاه بشود مسئولیت خودمان را مطرح نمی کنیم بلکه به گردن " دیگ " می اندازیم و بس !!!!!!! از همین جا بگیر و تاریخ را نگاه بکن !
و بازم قهوه ای و نوای موسیقی از خواندن شب آمد هجران باز آمد کلام پر معنای معینی کرمانشاهی تا ورگ نار آهنگ گیلکی که سخت بر دلم نشست ، سه تار شهریار و هم صدایی شان !
شب به خیر گفتیم و برگشتیم " هوای پس از باران بود " که دل خواه من است .عکس نان بربری سوخته را و..... ببینید که هنر ویژه ما ایرانیان است !!!!!! با سپاس فراوانم به دوستان خوبم فاتی و شهریار ...

یادت نیست که من

یادت نیست که من


تورج پارسی


 یادت نیست که من از دیدن آن غزال غزل ویران می شوم

و دگر روز خودرا می یابم با اندوهی در حاشیه ی ترانه و آوازی
چه فروغی دارد چشمانش آنگاه  که با لب مماس می شود !
یادت نیست که من .....
اپسالا سی ام جون دوهزار چهارده