یکی از آن کتاب ها تز دکترای تریتا پارسی است


دکتر محیط در برنامه ی بیست و یکم جون دوهزار چهارده سه کتاب در رابطه با مسائل ایران معرفی کرد ، یکی از آن کتاب ها تز دکترای تریتا پارسی است در رشته ی روابط بین الملل ، دانشگاه جان هاپکینز......Treacherous Alliance
The Secret Dealings Of Israel, Iran , And the U.S
روابط نهانی !! ایران جمهوری اسلام
ی با اسرائئل و امریکا

روزی دیگر در زندگیم با گل ها


روزی دیگر در زندگیم با گل ها


تورج پارسی


باز نشر یک شنبه بیس و نهم جون دوهزار چهارده / پیشکش می کنم به پزشک سعدی شناس دکتر فرهت حسینی نژاد ارجمندم

برخی گل ها سرشارند از شعر ، نگاهی دارند پر از ترنم و تبسم ، البته اگر انتظار بوی خوش گل های ایران را که در زیر آفتاب سوزان آن دیار پرورش می یابند نداشته باشید .  و به زیبایی آنها بسنده بکنید،  بی گمان از دیدنشان سرشار خواهید شد . به عادتم در پیاده روی های روزانه اگر گلی ببینم که زیبای اش مرا از جا می کند، شکارش می کنم ، از سویی خانواده هایی که در تابستان این همه سبز و بوستانی سوئد باز در خانه و بیرون از خانه گل می کارند و بر زیبایی ها می افزایند به راستی آفرین دارند ، اینان نیز مرا می بینند که دوربین به دست در انتظار دمی هستم که شکار بکنم این همه شعر و غزل طبیعت را .
و به یاد سعدی افتادم و ناجاودانگی  گل پس به  " گل " ستانش  شتافتم :
" بامدادان که خاطر باز آمدن و بر رای نشستن غالب آمد ، دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضمیران - نازبو سپرغم - فراهم آورده و رغبت شهر کرده گفتم گل بستان را چنانکه دانی بقایی نیست و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفته اند : هر چه نپاید دل بستگی را نشاید . گفتا طریق چیست ؟
گفتم برای نزهت ناظران و فسحت  حاضران ، کتاب  " گلستان " توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول - *درازدستی - نباشد و گردش زمان عیش ربیعش  به طیش   خریف - مبدل نکند .
به چه کار آیدت ز گل طبقی    از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شش باشد     این گلستان همیشه خوش باشد

نزهت-= شادمانی
 فسحت = گشادگی
 ربیع =  بهار
 طیش  = خشم
تطاول = درازدستی
 خریف =  خزان
 سعدی می دانسته  که طبیعت ، گل را  فقط برای چند روز مجال نمایش داده است و لی آفریده دست آدمی را عمری بیش است اما همین آدمی آفریده خود را "گل "ستان نام می دهد تا باز رنگ روی طبیعی به خود بگیرد .   
و زنان و مردانی را می بینی که سگ خود را به گشت روزانه می برند ، برخی از سگ ها از دیدن غریبه غرشی می کنند برخی نیز بی اعتنایند ، یکی از این روزها پیر زنی با سگش می آمد , سگی از نسل شفرد انگلیسی ، پیرزن انگلیسی دستپاچه شده بود ، سگ می خواست به طرف من بیاید و بند را می کشید ، سرانجام از دست پیرزن خود را رها ساخت به طرف من آمد نشستم کنارم ایستاد نازش کردم همانند کودکی آرامش نشان می داد ، پیرزن خشنود بود که مشکلی پیش نیامد، گفت برخی از سگ می ترسند و حتا برخی از مردم خاورمیانه سگ را نیز نجس  می دانند ! اما تجربه ی سگ داری به من می گوید که سگ ها نزدیکان به طبیعت را می شناسند ، به سوی آنها می شتابند با کشیدن سر و گوش خود به کفش شان مهر نشان می دهند ! به پیرزن بدرود می گویم به یاد سگمان  "  تدی " می افتم که در دوران شاگرد مدرسه ای داشتیمش ، حمامش می کردیم و بازی می کرد به شادی و شادمانی .
به نجس بودن سگ می اندیشم ، به ویژه اگر سیاه هم باشد که اسلامش از نوادگان شیطان می داند ! و به یاد سگ ولگرد هدایت می افتم

در اینجا نکاتی چند را از مقاله ی استاد زنده یاد پورداود درباره ی سگ می آورم ، استاد در کتاب ایران باستان رویه ۲۰۲ می نویسد : عقیده  به جانواران پاک و نا پاک و چرندگان و پرندگان و ماهیان حلال و حرام و مکروه از دین یهود به اسلام رسیده است ... سقراط فیلسوف نامور به سگش سوگند یاد می کرد .... به گفته ی پلینیوس دانشمند رومی نخستین سده میلادی نام جزایر کاناری از واژه سگ است *. سگ از جانورانی است که ایرانیان در زمان بسیار کهن ارزش انرا دریافتند , و مورد نوازش آنان بود . ... سگ در ردیف اسب و شتر ، گاومیش بود و در نامه ی دینی ایرانیان به نگهداری آن فرمان رفته است . این جانور در اوستا اسپن
espan
در سانسکریت
svan
در بسیاری از گویش های کنونی مانند  دری زرتشتیان ، کاشانی ، خوانساری، آشتیانی و ماسوله ای و سمنانی این واژه  سپه یا اسپه مانده است ،  اسپاهان به معنای سپاه و هم به معنای سگ است .
به کتاب وندیدا د نگاه می کنم در فرگرد پانزدهم بخش یکم جرم هایی در رابطه  با آسیب رسانی به  سگ آمده است :
/اگر کسی استخوانی بسیار سخت و ناجویدنی یا خوراک بسیار داغ به سگ گله یا سگ خانگی بدهد.
/ اگر آن استخوان چنان در میان دندان ها ی سگ فرو رود یا در گلوی او گلو او گر کند یا خوراک داغ چنان دهان و زبانش را بسوزاند که آسیبی ماندگار بدو برسد و بمیرد .
/ اگر کسی ماده سگی آبستن را بزند یا با دویدن از پی وی یا با فریاد زدن یا با هم کوفتن دست ها بترساندش .
/ اگر ماده سگ در گودالی یا چاهی یا چاهی یا پرتگاهی یا رودخانه ای یا جویی بیفتد و آسیبی ماندگار بدو برسد و بمیرد، این گناهی است که زننده یا ترساننده ی سگ را .
این جرم ها نا بخشودنی بوده است ،

http://ketabkhaneyegooya.blogspot.com/2006/06/blog-post_115027862155510470.html
English Shepherd dog

" هر دیوار خود دری است "

Ralph Waldo Emerson
May 25, 1803 – April 27, 1882


امرسون شاعر ، فیلسوف و کشیش امریکایی می گوید " هر دیوار خود دری است "


منوچهر آتشی و کرایه خانه عقب افتاده !

منوچهر آتشی و کرایه خانه عقب افتاده !


به نقل از مقاله آتشی بی شرار در شماره یازده اندیشه پویا سال ۱۳۹۲


در سال ۱۳۵۰ که ترجمه ی آتشی از فونتامارا نوشته ی ایناتاسیوسیلونه منتشر شد او جایزه ای برای بهترین مترجم جوان به خاطر این ترجمه برنده شد. مهری آهی که مراسم این جایزه با همت او برگزار می شد ، مدالی برنزین برای آتشی در نظر گرفته بود و پیش از اعطای مدال در مراسم گفت : ما ارزش معنوی کارهای آقای منوثهر آتشی را فراتر از این ها می بینیم که جبران پولی کرده باشیم ، بنابراین خواهش ما این است که این شاعر و مترجم گران مایه این مدال برنزین را به رسم یادبود بپذیرند " آتشی بر می خیزد و برای دریافت جایزه نزد مهری آهی می رود اما به جای تشکر با لحنی بغض آلود و خشمگین می گوید : سرکار خانم آهی اگر به خاطر خدمات شما به ادب کودکان این ملک و حسن نیت تان و ارادتی که قلبا به شما دارم و آحترام این مجلس نبود  من همین دم این مدال سنگین وزن را به فرقتان می کوبیدم ! آیا این مدال و این تعریف و تمجیدها جای سه ماه کرایه خانه عقب افتاده ی مرا می گیرد ؟ تا کی باید واقعیت های تلخ زندگانی هنرمندان مان نادیده و ناشنیده بگیریم و خون دل خوردن اهل هنر را از لوازم بایسته ی آفرینش هنری بدانیم ؟ تا کی باید هنر حرمان زاید ؟

نامه ای از استاد جلیل دوستخواه

نامه ای از استاد جلیل دوستخواه


امروز میلی از استاد جلیل دوستخواه داشتم ، که تاثرم را بسیار افزود ، برای نشر کتاب فرهنگ فارسی  ی اصفهانی که ده ها سال عمر بر آن گذاشته است بواسطه نداشتن پشتوانه مالی نیازمند به یاری است . به آگاهی همگان  به ویژه اهالی اصفهان برسد تا بتوان این کار سترگ را سامان بخشَید . با مهر همیشگی


استاد ارجمند،
با آرزوی تندرستی و کامیابی تان و با پوزش خواهی از گرفتن ِ وقت گران بهای شما،
به آگاهی تان می رسانم که به تازگی، گنجینه پژوهشی ی ایرج افشار در تهران، برای نشر کتاب فرهنگ فارسی ی اصفهانی  - که از دهها سال پیش از این، درگیرِ فراهم آوردن و تدوین ماده های آن بوده ام و هم اکنون دو جلد از آن با بیش از دوهزار صفحه، آماده ی
نشرشده- گام پیش گذاّشته استّ؛امّا آقای  آرش افشار، در پیامی به من نوشته اند که به سبب نداشتن پشتوانه ی مالی ی بسنده، دست زدن به این کار، برای شان
میسّرنیست و برای رفع این مشکل، پیشنهاد کرده اند که عموم فرهنگ دوستان؛ به ویژه اصفهانی ها در این راستا، دست و آس
 بالا بزنند.
*
ناگزیر در پیامی به شمار زیادی از دوستان و هم میهنان، از آنان پرسیدم : آیا می توانم امیدوار باشم که با همّت والا و کوشش
 فرهنگی  ثمربخش ایشان و مددکاری عموم همشهریان و هم میهنان فرهیخته و فرهنگ دوستم، در این زمینه، گره گشایی شود؟
راهنمایی آن استاد و سرور بزرگوار نیز می تواند چراغ
راهنمای این رهرو باشد. چُنین باد
بدرود
جلیل دوستخواه