این ما و ا ین همه مولانا !
تورج پارسی
دوشنبه یازدهم اگوست دوهزار چهارده
واژگانی که بر نظم و هم اهنگی کنار هم نشستند به ادب ،
تا معنایی فراهم آورند که تر و تازه بماند در زمانه !
بوی خوش عشق در ساز و حنجره ی شیفتگانی که سواران بی غبارند !
هوای پس از باران همه ی لحظه ی بی تاریخند !
من از اندوه بی اندود آدمی بسیار خواندم ،
دیدم تنها اندوه عشق است که در آن نمی میری
بلکه " زادی دیگر " و "دادی " دیگر می یابی !
عاشقان در خط موازی به هم همدادند ،
نخستی هست اما پایانی نیست !
گر شدم خاک ره عشق
مرا خرد مبین !
آنک کوبد در وصل تو
کجا باشد خرد ؟ مولانا
*************************************
* داد به چم سن است