چشم پر نگاه

نرگس ز شیراز آمده تا بنگرد نگاهت !
تورج پارسی
آدینه سیزدهم نوامبر دوهزار پانزده !
هوا ابری و غم زده است ، دیشب زیر صفر بودیم و امروز به اضافه سه است ! در ضمن درکشوِر سوئد اگر روز سیزدهم ماه به آدینه یا جمعه بیفتد آنرا شوم می دانند !!! الان البته چندان  گوشی شنوا نیست برای شنیدن شومی یا نا شومی چنین روزی !!

و اما  ترانه " نرگس ز شیراز آمده تا بنگرد نگاهت "   را در مه سال ۱۹۹۶ سرودم ! روزهای آخر سپتامبر که با ناهید جان رفتیم قهوه خوردیم این لیوان خوش اب و رنگ را دیدم  ،  از امریکا که برگشتم  چند بیت از ترانه بر آن نوشتم که می بینید :

        با چشم پر نگاهت

دیشب به خوابم  آمدی ، با چشم پر نگاهت ۲
   
زنده شدم با دیدن آن چهره ی چو ماهـــــت ۲

    چشمان پر افسون تو پر خنده بود چو نرگس
   
نرگس ز شیراز آمده تا بنگرد نگاهت . ۲
                      
 گفتم گریزان گشته اى ، پیمان خود بگسسته اى
                      ۲.  بازا که تاجانم کنم ، یکبارگی فدایت
                     
این روزگار بی امان تازد چو باد وحشی
   
چون باد وحشی بگذرد ، آید به گوش صدایت .۲
           
ای آرزو ،ای آرزو آینده را بیارا
 
تا خانه بستانی شود با سبزه ی وفایت . ۲

     ۱۹۹۷مه       

A picture is worth thousand words.

A picture is worth thousand words.

شکار لحظه ها :
 به راستی برخی هنگام یک عکس گویاترست از هزار واژه است !  یعنی در یک  عکس می توان  زاویه دید عکاس را هم  ارزیابی کرد ....... با مهر همیشگی
پنج شنبه دوازدهم نوامبر دوهزار پانزده
تورج پارسی

چشمانش کلان و سیاه و شعله پاش بود !

 چشمانش کلان  و سیاه و شعله پاش بود !
تورج پارسی
چهار شنبه دوازدهم نوامبر دوهزار پانزده

امروزآفتابی است !  سه درجه بالای صفرست ! در این نقطه ی دنیا، آفتاب ارجی بیشتر  دارد ، صدرنشین است ، مایان اینجا نشین هرروز می باید این بیت حاافظ را بخوانیم :
برآی ای آفتاب صبح امید
که در دست شب هجران اسیرم
 یا از کسرایی در آرش کمانگیر :

«  بر ای آفتاب ! !
ای توشه‌ی امید!
برا  ای خوشه‌ی خورشید!
تو جوشان چشمه‌ای، من تشنه‌ای بیتاب
برآ، سرریز کن، تا جان شود سیراب !
به راستی آفتابی که نباشد ! ظلمات سلطنت می کند !! هزاران شب نما به خود آویزان می کنیم تا از شر
دوچرخه سواران و ماشین های بی ملاحظه   به قول دولت آبادی که  " فتیله شان از پیش نم دارد " در امان باشیم !!!

دیشب  چشمم خورد به نوشته های صدالدین عینی  که در سال ۱۹۸۵  واژگان زیادی و شیوه نوشتنش را یاداشت کرده بودم  .او از نویسندگان  و تاثیرگذران  زبان فارسی بود ، عینی  در  ۲۶ فروردین ۱۲۷۵ خورشیدی  در بخارا  متولد شد و در تیر ماه ۱۳۳۳ در تاجیکستان در گذشت ! می دانیم که   در تقسیمات نادرست  استالین  بخارا را به ازبکستان چسبانیدند !!
شیوه نوشتاری و گفتاری تاجیکان را می پسندم ، لذت  بردم ، لذت  می برم  ! هم چنانست که آوای پیروزه رستم آوا  را  می شنوم از آن دورهای نزدیک ! ریتم موسیقایی شعر در نثرشان پرکاربرد است :
 چشمانش کلان  و سیاه و شعله پاش بود !
***
 برخی از  یاداشت های عینی  را در اینجا می آورم :
چشمانش کلان / بزرگ /  و سیاه و شعله پاش بود !
با مژگان دراز سر خم !
لبانش هیچ گاه از تبسم و چشمانش دائما از نگاه مهربانی خالی نبود !
با مهر بانی پرس پاس / پرس و جو / می کرد !
۲/
در بین زنان گپ به بالای / درباره ی /  قاضی ها رفت ، یکی از زنان گفت : قاضیان کُنده دوزخند !
بعد از قاضی شدن ، عادل شدن ممکن نیست !!!
۳ / من پرسیدم آدمان دیو سار که هایند که از آنها ترسیدن در کار بوده است ؟
آدمان دیو سار در همه جا هستند ! اما در دیه / ده / بسیاراند ! آنها که دعا خوانی را بخود کسب کرده گرفته اند و خودرا دیو بند گفته ، مردم را فریب می دهند آدمان ..
۴ /  گریه ام سست تر و دل گشادتر گردید .
۵ / هنوز عقل او نمی گیرد / عقلش نمی رسد
۶/ هنر ترا  " دیده " قائل می شوند /  هنرت را ارزش می نهند
۷/ من هم می روم ! گفتم به پدر ! گفت میلت /  میل خودته
۸ / او را گرفته آوردم / به اتفاق او آمدم

سخت گپ /  سخن به درشتی بکار بردن
اکه / برادر بزرگتر
کمپیر / پیرزن
مادرکلان / مادر بزرگ
آش خانه  /  به جای مطبخ / پس تر به جای مطبخ آشپزخانه بکار گرفته شد
کله پوش . کلاه
کلان سال تر / پیر تر
کاه خانه / کاهدان
دختر بین / خواستگاران
آتشیانه / با عصبانیت
بوده است ، نبوده است  / یکی بود یکی نبود
بیت و برک / مشاعره
بی گاهی / دیر وقت
مردینه / مردانه
مادر کلان / مادر بزرگ
چول / بیابان
چولستان /  خرابه
یتیم ، شاگرد خانه /  نوکر . کلفت
قد رس / سن قانونی
پسر چه / پسرک
نرمانه / به نرمی
پیشین / ظهر
یارمندی تمام / مساعدت کامل


من ترکم ، من کُردم ، من عربم ، من بلوچم من فارسم من ایرانیم ! من ایرانم !

من ترکم ، من کُردم ، من عربم ، من بلوچم من فارسم  من ایرانیم ! من ایرانم !
نگذاریم دست های  پلشت داخلی و خارجی این پیوند و پیوست هزاره ها را از هم بگلسد !
ما در شتاب دانش کنونی جهان مجبوریم آگاه ، هوشیار و دادگر باشیم !
دور شدن از خرد میدان به " بی داد  " خواهد داد !
ما در برابر تاریخ مسئول هستیم !
نگذاریم دست های  پلشت داخلی و خارجی این پیوند و پیوست هزاره ها را از هم بگلسد !
من ترکم ،
من کُردم ،
 من عربم ،
 من بلوچم
 من فارسم
 من ایرانیم !
 من ایرانم !

استاد دوستخواه از ره مهر همیشگی

استاد دوستخواه از ره مهر همیشگی

تورج پارسی

سه شنبه دهم نوامبر دوهزار پانزده

بی خوابی یا بد خوابی هم یک جور گرفتاری است ، اکنون ساعت چهار و سی پنج دقیقه  بامداد به هنگام اپسالاست ، تاریکی قیرگون سلطنت می کند ، ابری است با هفت درجه بالای صفر !!! این ماه دست کم باید هفت تا هشت درجه زیر صفر باشد ، به سال های پیش که می اندیشم از سرما یخ می زنم ، تغییر گرمای زمین در این نقطه قطبی خیلی چشم گیرست ! آنچه انسان خود خواه و نااهل به ویژه کارخانه داران آدم خوار بر محیط زیست آوردند هر روز اثراتش آشکارتر می گردد !
سپاس از استاد دوستخواه که مارا به روشنایی برد و " دیو سپید پای دربند " را از فراز چکاد کرکس پیوست مهرش کرد . با مهر همیشگی

"ای دیو ِ سپید ِ پای در بند!/ ای گنبد ِ گیتی؛ ای دماوند!"
"از سیم به سر، یکی کُلَه خود/ زآهن به میان یکی کمربند..."
محمّد تقی بهار (ملک الشّعرا).

درود.
چشم اندازی از دماوند ("دیو ِ سپید ِ پای دربند") از فراز چکاد کرکس در شمال اصفهان (از فاصله ی 300 کیلومتری.) [کار ِ محمّد سلطانی]. پیوست این پیام است.
بدرود.
ج. دوستخواه