یاداشت روزانه دیروز سه شنبه ششم ماه جون بود


یاداشت روزانه

دیروز سه شنبه ششم ماه جون بود ، هوای اپسالا هم بد نبود ، خوبم نبود اما دوست مان آقای دانش سارویی عکاس و داور بین المللی و هم شهری گرامی تلفن کرد که میخوام بیام یک چای باهم بخوریم گفتمش اینجا قهوه خانه نیست بیا اما چای همراه خودت بیاور !آ با وجود چنین اخطاری آمد زردآلو و انگور خورد و باقی را هم در جیب مبارکش گذاشت رفتیم از خونه بیرون ! او گفت و من شنونده بودم ! کفشی خرید که دوشماره بزرگتر از پایش بود نپرسیدم چرا گفتم شاید حکمتی دارد ، شاید فکر می کند پایش بزرگتر بشود ! قهوه ای خوردیم و کلی خندیدیم و هر کس راه خودش رفت ! فکر کنم یک هفته ای انگور و زرد آلو داشته باشد ! نوش جانش ‌! آمده بود نوروز را شادباش بگوید ! با مهر همیشگی

Image may contain: 1 person, smiling, plant, outdoor and indoor
Image may contain: 1 person, smiling, standing and indoor
Image may contain: one or more people, people sitting, table and indoor
Image may contain: 1 person, sunglasses, beard and indoor
Image may contain: 2 people, people smiling, beard, hat, sunglasses, outdoor and close-up

آن روز آفتابی و گرم سار به .... NAtional Gallery Of Art رفتیم !

Touradj Parsi added 8 new photos — with Fahimeh Forouzesh.

آن روز آفتابی و گرم سار به ....
NAtional Gallery Of Art
 رفتیم !

تورج پارسی

پنج شنبه دوم ماه جون دو هزار شانزده

از چهار نفر دکتر مقتدر و آقای جهاندار معماریان ( تیله معمار ) غائب بودند فهیمه بانو فروزش ( همسر دکتر مقتدر ) و من حاضر بودیم ! نخست با ماشین رفتیم تا وینا و از آنجا با مترو به واشنگتن ! گرم بود گرم و ما هم به روی خودمان نیاوردیم ! به گالری هنر رسیدیم ، خونوک بود و دل چسب ! 
من در برابر هنر و زیبایی طبیعت و ....تسلیم هستم ! و آنگاه است که  آرزو می کنم به جای دو عدد چشم نا قابل هزاران داشته باشم چرا که دو چشم گنجایش دیدن آن همه زیبایی را ندارد در نتیجه گیج هستم گیجتر می شوم و حیران ! می مانم که به راستی هنر تسلی می دهد ، جاریت می سأزید که حتا با همان دو چشم زبان بسته سر شار بشوی ، مست از باده زندگی بشوی و ......
 خوشبختانه بانو فهیمه آگاهی خوبی از هنر نقاشان داشت و دست مارا هم می گرفت ، اما به راستی هنر بی کرانه است و بی کرانه !
از کارهای رودین عکس گرفتم ، جالب که یکی از مجسمه هایش morningg نام دارد ! کلی معنا همره دارد ، همین واژه چه آرامشی شاباش می کند ! سعدی را 
 در خود می یابم :

" صبح " می خندد و من گریه کنان از غم دوست
ای " دم صبح " چه داری خبر از مقدم دوست
باز در سعدی غوطه می خورم :
سر آن ندارد امشب که برآید " آفتابی "
چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
و سرانجام کلام سعدی را در رخ سپید بانوی morning گو
رها می سازم :
 شب دراز به امید " صبح " بیدارم !!!

از این تابلو به تابلو یی اما دریغا که مجال نداد یاداشتی بردارم !
 این برایم فاجعه بود ، درماندم ! اما در برابر بزرگى کار أهالی هنرخردم ، باید سپاس برد خداوندان هنر را و خوانی که در تاریخ و بر تاریخ گسترده اند !

! بانو فهیمه اطعام مساکین فرمود در همان گالری هنر که مرا به سپاس بیشتر وامی دارد !

باز با مترو برگشتیم به طرف ماشین ، در ماشین که باز شد حس کردم در اهوازم ! برشتیم یک باره ، و به یاد ترم تابستانه که می باید به دانشجویانم که می خواهند فارغ التحصیل بشوند درس بدهم ، دانشگاه جندی شاپور ، اهواز همان شهری است که به گفته ای چندین خورشید در آن کار گذاشته اند !!

Comments
Nilufar Javanan
سر ان ندارد امشب که بر اید افتابی چه خیالها گذرکرد و گذر نکرد خوابی بیاد راست قامتان سرزمینم
Fahimeh Forouzesh
با سپاس فراوان إستاد مهربان و عزیزم.
Reply
1
3 June at 15:16

این همه قول و غزل


این همه قول و غزل

Image may contain: coffee cup, drink and indoor
Image may contain: indoor

من قدم بیرون نمی یارم نهاد از کوی دوست / سعدی

من قدم بیرون نمی یارم نهاد از کوی دوست / سعدی

یاد داشت روزانه !

تورج پارسی

در روند زندگی ، گذرت به سرزمین های گوناگون افتاد ، خوشه چین شدی اما خوشه چینی را اگر آغازی است پایانیش نیست ! می روی و نمی مانی در همین حرکت از بودن به شدن تازه آگه می شوی به ندانسته هایت و دریغا گو می شوی که لگام زمان در دستت نیست ! درازای ماندنت از پگاه تا آفتاب زردی است !
 اما درهمین درازای پگاه تا آفتاب زردی مردمانی را دیدار می کنی ، در همه سوی جهانی که روز به روز کوچک و کوچک تر می شود ! برخی اثر می گذرارند و برخی نه ! اما این بخت را داری که یک جمع بندی بکنی که حاصل جمعش واژه چهار حرفی " دوست " است ! البته این بدان معنا و چم نیست که دیگری دشمن است ! هرگز ! هرگز !
دوستانم نه بیشند و نه کمند، چهار ستونی است که می شود در آن نفس کشید ! از جمله دوستی  که پزشکی جراح ، موسیقی دادن و نقاش است ! یل ورزشکاری است از کرمانشاه یا خاک خسرو ! مهربان و مهربان و مهربان !
گویی هزاره هاست که او را می شناسم ، موضوع مورد گفتمان مان مرگ ، هنر و.... بود و بارها از من  در باره ی مرگ پرسید که خیام وار پاسخ دادم ! یک جور به مقوله ی مرگ می نگریست تا زندگی را بیهوده بپندارد !

همسر مهربانش فهیمه بانو نیز فهیمی است از مهر و دوستی که حضورش را ارج همیشگی دارم !مهربان تر از مهربانی !
اما دریغا که دکتر مقتدر گرامی ، هنرمند هنر شناس اینک گرفتار فراموشی است ، همان دردی که  دوست دیگرم دکتر بیژن سمندر هم به آن دچارست !

دریغا و هزاران بار دریغا که ساکت است با لبخندی کم رنگ ! اما فهیمه هم چنان تر، پروانه ی وجودی همسر است که دست مریزاد کم است در بهای او !
آشنایی با فهیمه بانو و دکتر مقتدر را مدیون ناهید جان و دکتر بهادری هستم ......
 با مهر همیشگی

Image may contain: 2 people, people standing and suit