لحظه های جاری در سیمفونی پنجم
تورج پارسی
یادم هست ، همه یادها و یادمان ها را
و ترا و من را که قهوه ی سرد می نوشیدیم
و قطره همیشگی کنیاک ارمنی راکه به خورد قهوه می دادی
و سپس می خواندی ومی خواندی تا در خود گم شوی.
***
آن یادها هر روز در صندلی روبرومی نشینند و به من زل می زنند
و صدای تو تاتیانا !
صدای همیشگی تو
که زندگی مان بود پهن می شود بر در و دیوار
اینک منم واتاقی پر از تنهایی
و یادها که در صندلی روبرو نشسته و زل می زنند مرا....
تاتیانا می خواهم واژه از "خلیل جبران وام "بگیرم :
من همان اندازه
دلواپس شادمانی توام
که تو
دلواپس شادمانی من
اگر تو خاطری آسوده نداشته باشی
من هم آسوده خاطر نخواهم بود .
***
تاتیانا اینک منم و اتاقی پر از تنهایی، تنهایی ، تنهایی
و یادها که در صندلی روبرو نشسته و زل می زنند مرا....
Helsinki-Vantaa Airport 1997
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این شعر رادر تاریخ بالا در فرودگاه فنلاند سرودم و در میان این همه کاغذ گم شدکه گم ، امروز در پی چیز دیگری بودم ، این گم شده را پیدا کردم ،بوسیدمش کمی نوازشش کردم و دوباره دستی به سر رویش کشیدم تا نشرش دهم.
* دلواپس شادمانی تو هستم ، گزینه ی نامه های عاشقانه ی خلیل جبران و ماری هاسکل ترجمه ی مجید روشنگر است به راستی گاه یک جمله خود کتابی است
I care About Your Happiness
. کتاب را دوست ارجمند مجید روشنگر از ره مهر به ما هدیه کرد.مجید بسیار زحمتکش است و در ره گسترش فرهنگ و ادب ایران از پا نمی نشیند ، از جمله کارهایش انتشار بررسی کتاب است ویژه هنر و ادبیات .می توانید با این ای میل با ایشان تماس بگیرید.
mail@persianbookreview.com