شادمانه و خشنود . دست افشان و پایکوبان و سرودخوانان به مردم س

 

شادمانه و خشنود . دست افشان و پایکوبان و سرودخوانان به مردم سرزمین در بندم شادباش می گویم  نخستین جایزه اسکار را اصغر فرهادی به ایران زمین آورد

او از تمدن ایران زمین گفت و بر سکوی افتخار تاکید کرد که مردم ما از خشونت بیزارند

او جایزه اش را به یکایک مردم ایران پیشکش کرد

این روزپرافتخار را این شب پر افتخار را به گفته ی رند شیراز "به حساب عمر " خود و تمدن ایران زمین بگذاریم   

از یکایک گروه اصغر فرهادی در این فیلم سپاسگزاری کرده و در برابر شان سر خم نمود وبه احترام می ایستم

تورج پارسی استاد سابق دانشگاه

به کجا بگریزم با بال های سیمانی

به کجا بگریزم با بال های سیمانی
دکتر تورج پارسی


به کجا بگریزم با بال های سیمانی
و طنابی از وحشت
که به گردنم آویزانست
به کجا بگریزم ؟

آنچنان شب است
که گویى برکت خورشید
در تراکم مرگ گرفتار آمده است
و گریه ی تلخ اسب پیر گاریچی
غمیاد باستانی درد و تشوىش توست
بی آنکه به ورق زدن خاطرات خود میلی داشته باشی .

به کجا بگریزم ؟

چرا فاصله را کم کنم
شب با اشتهایی سیری ناپذیر می بلعد
و اعتیاد به شب حکم خدایانست
و پرومته پیش از تولد به زنجیر خو کرده است .

به کجا بگریزم ؟

پس از مرگ خورشید که گریه را کشف کردیم
برکت چاره خشکید
حس مرگ در رگ ها جاری شد
و خدایان را در یاسی به سنگینی ترس و ناچاری
باور کردیم
دراىن کشاکش که ساعت همیشه ۲۵ است
طعم پر حسرت تسکین
ترا چه چاره کند ؟

دیگر آسمان و دریا مال تو نیست (۱)
سرزمینی دیگر نیز تهی از مفهومست
و نکبت میل گریز
ترس از مرگ را دو چندان سازد
مرگ را باور کن
تا خدایان پنداری را بمیرانی
مرگ را باور کن
مرگ سبز را..
                                      ۱۹۹۸ لندن

۱- هر کجا هستم باشم
    آسمان مال منست        سهراب سپهری

 

 

از عراقی تا م. آزد و تورج پارسی

از عراقی تا م. آزاد و تورج پارسی

·

شعر کهن / گل باغ آشنایی / فخرالدین عراقی

ز دو دیده خون فشانم, زغمت شب جدایی

چه کنم که هست این‌‌ها, گل باغ آشنایی

هم شب نهاده‌ام سر, چو سگان برآستانت

که رقیب در نیاید به بهانه‌ی گدایی

در گلستان چشمم,ز چه رو همیشه باز است؟

به امید آن که شاید, تو به چشم من درآیی

سر و برگ گل ندارم, ز چه رو روم به گلشن

که شنیده‌ام ز گل ها همه بوی بىوفایی

به کدام مذهب است این, به کدام ملت است این

که کُشند عاشقی را, که تو عاشقم چرایی؟

به قمارخانه رفتم, همه پاکباز دیدم

چو به صومعه رسیدم, همه زاهد ریایی

در دیر مى زدم من, که ندا ز در درآمد

که: «درآ, درآ عراقی, که تو هم از آن مایی

 

م . آزاد

گل من ، پرنده ای باش و به باغ باد بگذر

مه من ، شکوفه ای باش و به دشت آب بنشین

گل باغ آشنایی ، گل من کجا شکفتی

که نه سرو می شناسد

نه چمن سراغ دارد؟

نه کبوتری که پیغام تو آورد به بامی

نه به شاخسار دستی،گلآتشین جامی

نه بنفشه ای ،

نه جویی ،

نه نسیم گفت و گویی ،

نه کبوتران پیغام

نه باغهای روشن !

گل من ، میان گل های کدام دشت خفتی

به کدام راه خواندی

به کدام راه رفتی ؟

گل من

تو راز ما را به کدام دیو گفتی

که بریده ریشه ی مهر ، شکسته شیشه ی دل ،

منم این گیاه تنها

به گلی امید بسته ،

همه شاخه ها شکسته ،

به امیدها نشستیم و به یادها شکفتیم ،

در آن سیاه منزل ،

به هزار وعده ماندیم

به یک فریب خفتیم.

 

    گل شهر آشنایی  *

تورج پارسی

تو به شهر آشنایی گل خوشبوی وفایی

چکنم اگر که روزی ، بکنی زمن جدایی

شب تیره ای بیابم ، چو نهان مانده مکانی

که مرا نباشد آندم ، نه نوایی نه دوایی

چو شبان بی سحرگه ، شب من درازگردد

غم دل به کی بگویم ، به کجا رسد صدایی

به نگاه چشم مستت بدهم خراج بسیار

به عیادتم بیایی ، که مرا ست دل سرایی

تو گل خوب وفایی ، تو سزاوار ثنایی

نسزد که بی تو جانا ، برسم به هر بهایی  *

نشوم ز غصه راحت ، نه به روزی نه به سالی

همه شب به خواب بینم که مرا رها نمایی

دل من ، ز بخت هرگز ، منما شکوه و زاری

چــــــــــــو کنار تو بماند ، گل شهر آشنایی

                جون ۱۹۹۰واشنگتن

در گل فروشی گلی دیدم از امریکای لاتین که گفتند اگر گلدانش را عوض کنی زود خشک می شود  و به گل شهر آشنایی نامور بوداین غزل را پس از دیدن و شنیدن شرح این  گل سرودم

 * این بیت را مدیون دوستم کیخسرو باقر پور هستم

بگو اسبم را زین کنند مادر


بگو اسبم را زین کنند مادر

  ·

بگو اسبم را زین کنند مادر !   *

تورج پارسی

سازکن آواز مرا ،

    و از بوسه پراپر ،

    تا بریزد آرام آرام بر گل های تشنه ی آبی فرش ،

    بگو اسبم را زین کنند مادر ،

    سفری در پیش است ، سفری ،

    نه ، نه ، مقصد را نمی دانم ،

    تنها می دانم راه درازی است در راستای نور ماه .

دل نگران مباش مادر ،

    " شب بو  "پرازبو و کلام ، همسفر منست ،

    قصه ها خواهد گفت ،

    از سواران زمان و نرم آهنگ سم اسبان شان ،

    و اما اسبم ،

    کهر را قصیلی نیست  ،

    به اندازه ی همه ی لحظه های لالایی تو ،

    نه ، دل نگران مباش مادر ، دل نگران مباش .

نگران آن باش  مادر که چرا اسب ها  دیگرشیهه نمی کشند  

    و پرنده ها  اندوه ما را باور نمی کنند  

    و نمی بینند که حنا  دست دختران  آبادی را سرخ نمی کند

و هیچ چشمه ای به یاد نمی آورد تن شوری اروسی را .

مادر چرا خنده از ابادی رفت  ؟

چرا  دیگر صدای " یار یا ر  " به گوش نمی رسد

کهیار کجاست که بخواند :

 " پازن از تنگ چوى  بز از دیل و اسپر

زیر بید مارگون بوی هم ایخرن بر  " ۱

مادر بگو اسبم را زین کنند

سفری در راستای نور ماه در پیش است

دل نگران مباش مادر !

۱۴ اپریل ۲۰۰۲

* به یاد گشت های پژوهشی ام در کهگیلویه بویراحمدی

*بز نر از تنگ چوى (واقع در منطقه ى بهمیی )و بز ماده از دیل و اسپر (دو ناحیه واقع در قلمرو بویراحمد گرمسیر )در زیر درختان بیدمارگون واقع (در بویر احمد سردسیر  ) باهم جفتگیرى می کنند. از آهنگ های معروف کهگیلویه است

نکاتی درباره جشن اسفندگان

نکاتی درباره جشن اسفندگان

 

اسفندگان 29 بهمن است یا 5  اسفند ؟

اسفندگان جشن بزرگداشت زن است نه روز عشق

آیا جشن های ایرانی قابلیت جهانی شدن دارند

 

از: دکتر تورج پارسی

www.savepasargad.com

در سایت کمیته ى نجات پاسارگاد که سرفراز به هموندى آن هستم خواندم که " گروه هایی از جوان ها می خواهند «اسفندگان» به عنوان روز ملی زن در تقویم رسمی کشور ثبت شود." از خواندن این خبر شادمان شده و از پویایی و جارى بودن و خردورى جوانان ایران زمین به خود بالیدم . نیاز دیدم با سپاس فراوان نکته اى رابه عرض جوانان برومند برسانم :

در سال شمار ما ، ماه سی روز بوده و هر روز هم نامى داشته براى نمونه روز پنجم هر ماه به  سپندارمذ  نامور بوده که در ماه اسفند این روز را به نام زنان - اوستا زن را  ریته سیه بانو  می نامد که به معنای مهر وفروغ و روشنایی است- جشن مى گرفتند . به همین دلیل هم جشن سپندارمذ مى باید در همان روز پنجم اسفند بر گزار بشود نه روز 29 بهمن .  امید داردکه جشن ها که داراى اصول نجومى هستند دستخوش آشفتگى بیش ازاین نشده ودر بر گزاریشان که بسیارپسندیده است اصول نجومى آنها رعایت بشود

نیک آگاهیم که در جهت اصلاح سال شمار اوستایی شش ماه آغازین سال را سى و یک روز و ماه اسفند را بیست و نه روز و پنج ماه دویمین را یعنى از مهر تا اسفند را سى روز حساب کردند این تغییر جابه جایی درست کرد مثلا مهرگان افتاد به دهم ماه . اگر درست دقت کنیم روز دهم ، آبان روز است و نمى تواند گویاى جشن مهرگان باشد . از سوى دیگر مهرگان بر اصل طبیعى مى باید روز اول ماه مهر باشد چرا که آغاز پاییزست و جشنى هم پایه ى نوروز اما تقارن روز و ماه که شانزدهم ماه است یعنى روز مهر از ماه   ترجیح داده شده است. که ترجیح شایسته و خردمندانه و داراى پایه ى درست  است پس سپندارمذگان نیز روز پنجم ماه اسپندست که شایسته است  به عنوان روز ملی زن در تقویم رسمی کشور ثبت شود."

برگزارى جشن والنتاین در ایران

این جشن که به نام روز دل ها یا عشق شهرت یافته و در جهان در روز ۱۴ فوریه برگزار مى گردد در کشور ما هم رواج یافته است .روز والنتاین را نمى توان و نباید با سپندارمذگان   یا با روز جهانى زن که در هشت مارس برگزار مى شودیکى گرفت .روز هشتم مارس پشتوانه اى  تاریخى و سراسر مبارزاتى  داردو نباید آن را  با سپندارمذگان   همخوان دانست . هر کدام به جاى خود از ارج وارزش ویژه ى خود برخوردارهستند

 همانطور که آمد در فرهنگ ما روز پنجم اسفند  جشن ویژه ی زنان بوده است . جشن بزرگداشت زن در تاریخ ما. روز هدیه دادن به زنان ، جشن گزینش آزادانه ی همسراز سوی زنان و.. این جشن به سپدارمذگان نامورست و آنرا باید پاس داشت و در تاریخ درست آن را برگزار نمود.

در فرهنگ ما ماه مهر ، ماه دوستى و آشتى و عشق است و به ویژه در مهرگان همه ى ویژگى را به هم پیوسته مى بینیم چنانچه مسعود سعد آنرا به زیبایی ترسیم کرده است :

روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان

مهـــــــــر بیفزا ای نگار ماه چهر مهربان

مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر

مهربانی کن به روز مهر و جشن مهرگان

جام را چون لاله گردان از نبید باده رنگ

وندر آن منگر که لاله نیست اندر بوستان

    » مسعود سعد سلمان «

در همه ى جشن های ایرانی اعتبار  محیط زیست ورابطه ی صادقانه با طبیعت وفضیلت انسان آشکارست باوجود حال  برخى از جشن ها هم چنان نزد همگان ناشناخته مانده و بیشى از نوشتارها که در این زمینه در اختیار همگان قرار مى گیرد جنبه کارشناسى آنها بسیارکم است نیاز هست که نخست  جشن هاى ایرانى ، پیدایش و کاربرد تاریخى شان  از سوى  کارشناسان شناسانده بشود.افزون بر شهرها،  روستاهاى ما خزانه ى بسیار گرانبهایی هستند که مى تواند  بر برگ هاى تاریخ جشن ها و آیین ها بیفزایند . تنوع جغرافیایی سرزمین ما و مینیاتور رنگى قوم ها ى آن بى گمان از این دیدگاه مورد نظرهنوز آنچنان که بایسته است  مورد کنکاش قرار نگرفته ، به همین دلیل در این زمینه نباید تنها به تاریخ  بسنده کرد بلکه  ده و روستا و شهرهانیز تاریخ جارى وزنده اى هستند که باید به آنها رجوع و در یک شکل تطبیقى وجوه اشتراکشان راثبت نمود .

آیا جشن هاى ایرانى توان جهانى شدن را دارند ؟

"چند سال پیشترجوانى ایرانى از جنوب سوئد به من زنگ زد و پرسید آیا جشن هایی ایرانی  توان  آن را ندارند که جهانی بشوند " این جوان طبق گفته ی خودش از مادری ایرانی و پدری سوئدی زاده شده "اوفارسی را خیلی خوب حرف می زد ,فرهنگ مادریش را خوب می شناخت و گرامی می داشت در حالی که اعتبار فرهنگ پدری را نیز والا می دانست . این جوان که با اندیشه اش مرا به خطه ی آگاهی و بینشش ره می داد   تاکیدی داشت که جشن  روز والنتین با وجودیکه اصلا سوئدی نیست امادر اینجا هم رسمیت یافته است و نتیجه می گرفت که جشن های ایرانی هم از این توان برخوردارند که در واقع پاسخ به پرسش خود بود . اما با مطرح ساختن آن می خواست که این پرسش هم چنان باز بماند "

 بى گمان جشن هاى ایرانى که بر مدار انساندوستى، آزادگى  و مهر به طبیعت برگزار مى شوند شایستگى آنرا دارند که در عرصه ى جهانى نمایانده بشوند . تلاش براى ثبت جهانى آنها یکى از راه هاى رسیدن به چنین هدفى است. بار دیگر بر این اصل تاکید دارد که تدوام عمر هر آیینى بستگى به شناخت درست به آن دارد ، پس بیاییم آیین ها را بدون تعصب و شیفتگى با خرد و خردورى  بشناسانیم و در برگزارى آنها کوشا باشیم..

روز پنجم اسفند از ماه اسفند یا جشن سپندارمذگان بر همگان به ویژه بانوان خجسته باد.