چند روز پیش دوستی که تازه از ایران برگشته بود....
تورج پارسی
چهار شنبه بیست و هفتم مه دوهزار پانزده
چند روز پیش دوستی که تازه از ایران برگشته بود این عکس را به من فرستاد و نوشته بود که " دیگر " گیسوی سیاه " مشهور به کلاغی یا به گفته ی خودت " آبشار سیاه " نمی بینی بیشترین بانوان و دختران سیاهی گیسو را به زرینگی برده اند ...
نوشتم در آن سال ها "حنا " مصرف داشت و / مراسم حنابندان و واسونکش را فراموش نمی کنم / و کمتر بانویی تن به طلایی شدن گیسو می داد اگرم بود زیاد نبود شاید ، البته بانوانی بودند که گیسوی زرین طبیعی داشتند . از سویی مواد رنگی این چنینی در آن زمان چندان در بازار نبود ، اما امروز بواسطه ی وجود کالا و تقاضا ، تنوع رنگ ها را رقم زده است البته در اینجا نکته ای زیبایی شناسانه بگویم : اگر این رنگ آوری ها با رخ هم آهنگ باشد باز جای خودرا دارد !!!
مصرف این چنانی که برشمرده ای و داغ دل برگشته ای !! نمودار می دهد از یک جامعه ی مصرفی و مصرفی ؟ امروز تبلیغ کالا !! یا به شکل حساب شده اش بازار یابی !! از رکن های سرمایه است ! پژوهش نشان می دهد مصرف مواد آرایش عددی است چشمگیر در مخارج خانواده ها !
کنون باید از شاعران پرسید البته اگر " غم نان " مجال بدهد که در برابر این تغیر چه می گویند ؟
در سخن آخر نگاه فروغی بسطامی شاعر دوره قاجاری را به زلف سیاه ببینید :
زلف سیه
دوش زلف سیهت بنده نوازی ها کرد
دل دیوانه به زنجیر تو بازی ها کرد
تا نسیم سحر از جعد بلندت دم زد
عمر کوتاهم از این قصه درازی ها کرد..... فروغی بستامی
با مهر همیشگی