پرنده پرواز کرد

رنده پرواز کرد
تورج پارسی
یک شنبه پنج جولای دوهزار پانزده

پرنده پرواز کرد و رفت
مرد پنجره را بست
تا رد پروازش را نبیند ...
خزان باغ را پر از تنهایی کرد
و پنجر هم به خوابی دیر پا فرورفت

و خدا می داند ،
که به جز ابر سترون هرگز ،
هیچکس نتوانست ، خوارشان گرداند


و خدا می داند ،
که به جز ابر سترون هرگز ،
هیچکس نتوانست ، خوارشان گرداند
شعر شیرزاد آقایی تصویری بسیار آگاهانه است از ترسالی ! و به گفته ی زنده یاد آقایی تنها ابر سترون است که آدمی را خوار می کند !
بی گمان بی دادی که انسان بر طبیعت روا داشت کمتر از ابر سترون نیست ،،،،، با مهر همیشگی


از تیریشت به " سال آب " در شعر زیبای شیرزاد آقایی گذری بکنیم  :
               
                سال آب است امسال ،
                وبه هنگام درو جای خرمن را ،
                وسعتی باید داد .
                سال ها پیش که باز ،
                سال پرآبی بود ،
                حاصل گندم ده وقت درو ،
                سینه ی اسب کرند ناطور،
                و کمرگاه حصاری را زد ،
                که بلندیش حفاظی است هنوز ،
                باغ پر میوه ی » خان « زادی را ،
                یاد آن سال به خیر ،
                همه شب دهکده های نزدیک ،
                کوس دلشادیشان گوش فلک رامی برد .
                ترکه بازان آن سال ،
                چوب ها بر تن هم بشکستند ،
                و زنا ن هفته ای از سال نبود ،
                که حنا بستن خود ترک کنند ،
                هر که را می دیدی ،
                خنده بر لب ، پر شور ،
                حرف ها داشت زپر باری کشت ،
            وه چه شبها که سر قلعه ی مشرف بر دشت ،
            خواندن شهنامه ، قلب هارا به تپش می افکند .....
            آخر آنجا مردان ،
            ترس شان نیست زتاریکی و جنگ ،
            و خدا می داند ،
                که به جز ابر سترون هرگز ،
                هیچکس نتوانست ، خوارشان گرداند .

جشن کهن تیرگان


                 جشن کهن تیرگان
                 تورج پارسی   
از آب تا درخت و مرد پرهیزگار
نجد یا فلات ایران سرزمین گسترده ایست که خاور آنرا دره های پهن و گسترده سند و پنجاب وباختر آنرا جلگه میانرودان » فرات و دجله « و شمال آنرا جلگه های غربی و شرقی دریای خزر و جنوب آنرا خلیج پارس و دریای عمان گرفته است .  وسعت فلات ایران .....26کیلومتر مربع است و بلندی میانگین آن .. 12متر می باشد . این فلات میان فلات  های آناتولی و تبت قرارگرفته است وهمچون پلی اروپا رابه آسیا پیوند می دهد . ایران کنونی 64٪ مساحت فلات را در بر دارد . ایران چون در منطقه ی معتدله ی خشک شمالی قرار گرفته و از دریاهای بزرگ فاصله دارد و از جریانات هوایی برخوردار نیست در نتیجه سرزمینی خشک و کم باران به شمار می آید .
 فلات ایران در درازای تاریخ با شرایط ویژه خود همیشه با مشکلی به نام » کم آبی « روبرو بوده ، به طوریکه  » کم بارانی « را از گاه ورود آریایی ها به فلات قابل تصور ساخته و زمینه شناخت مارا نسبت به آنچه در » یشت ها «به نام نبرد فرشته باران و دیو خشکسالی آمده است آسان می سازد .
کاسه ی رودخانه های ایرانزمین به علت گرما و کمی باران ، نه تنها همچون » نیل « لبریز نبود ، بلکه خود نیز تشنه بود . به همین دلیل از دوره ی هخامنشیان در جلگه ها و مناطق کویری جز با استفاده از آبهای زیرزمینی کشت میسر نگردید . بنا به گفته پژوهشگران ، ایرانیان از دیرگاه تاریخ به ابتکار خود از طریق کندن کاریز » قنات « آبهای زیر زمینی رابه سطح زمین آورده ، کشتزاران و باغ و بستان را آبیاری کرده و پردیس  ساختند !.  کندن کاریز به نظر ساده می رسد اما در عمل کاریست سخت و در واقع قدیمی ترین وسیله هیدروتکنیک بشمار آمده است . از سوی دیگر ساختمان و تعمیر این کاریزها خود شاهکار مهندسی است .
آمار کاریزها در سال های اخیر سی تا بوده که هشت تایش از دور خارج شدند و معمولا این قناتها چند فرسنگ درازا داشتند که درازترین شان در یزد قرار گرفته که طولش 120کیلو متراست .
مشکل کم بارانی و نا منظم بودن فصل باران از سویی و شروع هر جنگ نیز به دشمن مجالی می داد که رشته کاریزها را کور و ویران سازد که پی آمدش تنگسالی ها بود . بی بارانی هفت ساله در دوره پادشاهی پیروز ساسانی که به خشکسالی هفت ساله شهرت دارد همچون بختکی در تاریخ ایران زمین نمایانست . اینجاست که صدای داریوش شاه شاهان را در سنگ نوشته ی بیستون همچنان در راستای تاریخ طنین انداز می بینی :
ای اهورا مزدا مارا از سه آفت دور نگهدار:
    دروغ ، دشمن  و خشکسالی .
در دیدگاه ایرانی ساقهای این مثلث اهریمنی هستی برباد ده باهم برابرند . همان اندازه که دشمن زیان آورست ، دروغ تباه کننده است و به همان نسبت خشکسالی
انسان ایرانی در چنین شرایطی  سر بر بالین  زمین مادر می گذارد وباچشمی همیشه نگران به آسمان چشم می دوزد براین  اصل همیشه یک رابطه تنگاتنگ  را با آسمان حس می کند . نیاکان ما ابری راکه باران نداشت » وریتره « می نامیدند ، که به چم پنهان کننده و دزد است . آنها  چنین ابری را دشمن خود می دانستند . آیا امروز در نگاه کشاورزان و تشنگان کویر و جنوب نشینان ایران زمین  ، ابر بی باران همین معنا را ندارد ؟ اینان نیز چشم به ابرند که ببارد ، اگر بارید ، جوانه زدن هردانه لبخندیست که بر لبها نقش می گیرد و شکوه نوروز را جلوه بیشتری می بخشد و اروسی های » اروس واژه ایست پهلوی به چم درخشان و زیبا « بی شماری را سرانجام خواهد داد . اما اگر نبارید و زمین از غصه ترکید ، چهره ها غم خواهند داشت ، خسته و گرفته تر از آسمان . لچری » خست « آسمان و بذرباکره ای که همچنان در خاک نهفته و خفته است ، روح مرد پرهیزکار را ریش ساخته و لب های تشنه را به برکه های گندبو و آب انبارهای متروک امیدوار می سازد . دکتر غلامحسین ساعدی در کتاب اهل هوا رویه 20 می نویسد :برکه ها کوچکند و به ناچار ازاردیبهشت ماه به بعد آب برکه ها ته می کشد و آبادی ها برای غارت آب به جان هم می افتند و عده ای صبح ها باالاغ به سراغ فلان آب انبار دورافتاده ای که وسط بیابان است می روند و عصر با پیتی آب بر می گردند . اما هنگامی که آب تمام برکه ها تمام شد ، آنگاه به چاه ها هجوم می برند و چند مدت بعد آب شور هم قیمت پیدا می کند . ساحل نشینان جنوب در هر جایی که باشند در همه حال چه در قحطی چه در فراوانی حرمت آب را خوب نگهمیدارند .اگر یک جرعه آب سیرشان کند جرعه دوم را برای تشنه دوم نگهمیدارند .
دولت آبادی در نخستین جلد کتاب کلیدر این معنا را با نثری پربار و شاعرانه گسترش می دهد : آسمان در چشم بلقیس آن هنگام خوش بود که ببارد . ابر ترش خوش بود نه بازیهایش بر رخ ماه ، سحر آنگاه خوش بود که آدمی چشم به سبزه بگشاید ، امید سیر شدن گله . زیبایی آب نه در زلالی اش که در سرشاری آن بود . کاش گل آلود ، اما سرشار بود . بگذار رود دیوانه فرزندی از من بگیرد ، اما تشنگی را فرو بنشاند . این آب و خاک ، فرزندان بسیار ستانده اما این زبان ما هنوز تشنه اند ، تشنه کام مانده ایم ! برای اینکه موضوع بهتر روشن شود باید به آمارریزش باران توجه کرد . طبق آمار میزان متوسط سالیانه باران ما 25 تا 30 سانتیمتر است که کمتر از یک سوم میزان باران سالیانه ی دنیا که 86 سانتی متر یا کمتر از یک دوم باران سالیانه ی آسیا که 64/5 است می باشد. حال اگر با پاکستان همسایه شرقی مان مقایسه بشود که از برکت اقیانوس هند و باران های موسمی 193 سانتیمتر ست  ، به عبارت دیگر پاکستان هم بهربارانش را دریافت می دارد ، اما از سفره ی گسترده ی آب و باران آن منطقه به قول شیرازیها پشنگش هم به ما نمی رسد . تازه ناموزونی باران داخل ایران نیز قابل تامل است برای نمونه اگر بندر پهلوی را با بندر عباس مقایسه کنیم پهلوی میانگین سالیانه ش 246 سانتی مترو بندر عباس 35 سانتی متراست یعنی درواقع عمده ریزش باران در شمال ایران می بارد .
تقسیم آب هم خودش داستانی از دعواها و سرشکستن  ها را به همراه دارد . اولین قانون مدون تقسیم آب در دوره ی ساسانی  به نام ماتیکان هزار داتستان سامان می یابد .
در سده های اخیرتقسیم آب میان کشاورزان تا سال 1346که آب را ملی اعلام کردند برخی مواقع به منجر به قتل طرفین دعوا می شد که در شعر دخترای ننه دریای شاملو هم به تصویر کشیده شده  است :
         آب به چشمه ، حالا رعیت سر آب خون می کنه
        واسه ی چارچیکه آب ، چل تا را بی جون می کنه

به گفته ی جعفرشهری در شهر تهران پیش از لوله کشی ، روی نوبت آب همیشه دعوا بوده به طوریکه برخی محله ها بست می نشستند و شکایت و شکایت کشی داشتند .
آنچه برشمرده شد زمینه ای است برای شناخت ما از گاه آمدن آریایی ها تاکنون ،
تاکنونی که زاینده رود نه تنها دیگر زاینده و زنده نیست بلکه با دریافت آب از طریق تونل کوهرنگ هم به سختی نفس می کشد و در آنسوبختگان هم مرگ خود را اعلام می کند .
افسانه ی باران
بنابرآنچه در بندهش آمده است هرمزد نخست آسمان را روشن و آشکار آفرید و با یاری آسمان شادی را آفرید . سپس ازگوهر آسمان ، آب را هستی بخشید . پس از آن به ترتیب زمین و گیاه و گوسفند و در نوبت ششم » گیومرتن « یا مرد پرهیزکار را آفرید تا اهریمن و دیوان را از میان بردارد و نیکی محض را گسترش دهد . بنا بر آنچه آمد ، آب دومین آفریده در نظام هستی است . در فرهنگ ایرانی این مایع شفاف و بی بو و بی مزه که پنج ششم کره زمین را فراگرفته از آخشیج های » عناصر « چهارگانه ایست که از ارج بالایی برخوردارست ، آنچنانکه در یسنه هات 65 کرده 7 به نام » بهترین آفریده مزدا« برشمرده شده و در هات 68 کرده ششم » همه ی آبهای روی زمین خواه ایستاده خواه روان ، خواه چشمه خواه رود و خواه آب برف و باران « ستوده شده است 
 دراوستا ارویسوراناهیتا فرشته ی آب است که  پنجمین یشت به نام اوست . باران  را ایزدی است به نام تیشتر ( در اوستا Tishtrye و در پهلوی Tishtar) که » سرچشمه ی همیشگی آبهاست « .  یشت شاعرانه هشتم ویژه این ایزدست . این یشت  از شانزده کرده سامان یافته که درآن نام تشتر مترادف باباران است  :

گرچه تشتر را عطا  باران  بود      مر ترا در و گهر باشد عطا
                                     دقیقی
در این یشت  برای تیشتربیست و سه فروزه ی بسیارشاعرانه ی پرکاربرد برشمرده شده  است که هریک به تنهایی عینیتی است نامیرا :
رایومند فره مند ، بخشنده آرامگاه ، فروغ سپید افشان ، درخشان درمانجو ، تیز پرواز ، بلند ازدور تابان ، توانای بزرگ ، نیرومند تیزبین ، بلند پایه ، زبردست ، بزرگوار ، سرچشمه ی نیک نامی ، زیبا ، آشتی بخش ، درست چشم ، روشن چشم ، برزمند ، بسیار نیرومند ، توانا ، چابک ، به سان چنان مردی که نخستین بار کشتی بر اوبربندند . چنین مردی » پانزده ساله « است و پانزده سالگی معیار رسایی است چنانچه در هادخت نسک فرگرد دوم نیز » دین در پیکر دختری پانزده ساله نمایان می شود «.  اوج این برشماری هنگامی است که اهورامزدا او را همپایه ی خود می داند و  تشتر رادر نماز به نام یاد می کند .
 سیزدهمین روز ماه و چهارمین ماه سال به نام این ایزدست  . ستاره تشتردر شرق آسمان جلوه گرمی شود . نمایان شدن تیشتر نشانه ای ازنزدیک شدن فصل بارانست . این ستاره » تابان و شکوه مند « که » سرور ستارگان « است و » تخمه ی آب از اوست « و » آورنده ی سال های خوب است « پرچمدار زندگی و مانایی و پویایی هستی است . با این ویژگی ها همیشه در تکاپوست ، اما دراین تکاپو با » اپوش « دیوخشکسالی درگیرست . دیوی از تبار اهریمن ، دیوی که نشانواره ی تابستانها و بی آبی های ایران زمین است  . اینجا توجه تان را به مایه افسانه و استوره ها جلب می کنم همانگونه که باستانشناسان زمین را می کنند  تا به شئی برسند و با کربن چهارده و امروزه با لیزر قدمت تاریخی آنرا تعین کنند ، افسانه ها نیز از بن مایه های واقعی برآمده اند که با گردگیری از آنها به واقعیت زیست و طریق زیست انسان در حاشیه طبیعت  می رسیم که به گفته ی فردوسی :

تو این را دروغ و فسانه مدان         به یک سان روش در زمانه بدان
از او هرچه اندر خورد با خرد         دگر بر ره » رمز « معنی برد

دراین تکاپو و نبرد ، نخست تیشتر به پیکر مردی جوان و پانزده ساله و در ده شب دوم  به پیکرگاوی زرین شاخ و ده شب سوم به شکل اسبی سپید با یال طلایی جلوه خواهد کرد . اوکه خود سرشت آب دارد و ازنژاد آپم نبات است به دریای فراخکرت و همه دریاها خواهد رفت تاجامهای بزرگ را ازآب  پرکرده و به یاری باد به آسمان برد . اما اپوش دیو خشکسالی ره را بر او می بندد  . »تیـــــــر سرور ستارگان ،  بزرگترین ستاره ی شرق « او که بر مانایی و پویایی هستی هم پیمان هرمزداست در نبرد با اپوش شکست می خورد .این شکست تیررا نخست به اندوه کشانده آنچنان که دریغاگوی روزگار آبها و گیاهان و آیین هرمزد می شود . هرمزد از دریغاگویی تیشتر اندوهگین شده اورا یاری می دهد تا اپوش را شکست دهد .  شکست اپوش بازگشت لبخند بر لبهای سوخته زمین است .شکست اپوش حنابندان دست بازیاران است .
از تیریشت به » سال آب «  در شعر زیبای شیرزاد آقایی گذری بکنیم  . آقایی از جنوب سوخته برخاسته و زخم تازیانه ی اپوش را برخود دارد ، جنوبی که در آسمان کم ابرش به گفته ی ژیلا مساعد گویی دو خورشید کار گذاشته اند  . برای جنوبی و کویرنشینان ، اپوش افسانه نیست ، درد بی درمان سالیان است و پیروزی تیشتـــــــــر »  آورنده ی سال های خوش « آرزو و خاطره است .
               
                سال آب است امسال ،
                وبه هنگام درو جای خرمن را ،
                وسعتی باید داد .
                سال ها پیش که باز ،
                سال پرآبی بود ،
                حاصل گندم ده وقت درو ،
                سینه ی اسب کرند ناطور،
                و کمرگاه حصاری را زد ،
                که بلندیش حفاظی است هنوز ،
                باغ پر میوه ی » خان « زادی را ،
                یاد آن سال به خیر ،
                همه شب دهکده های نزدیک ،
                کوس دلشادیشان گوش فلک رامی برد .
                ترکه بازان آن سال ،
                چوب ها بر تن هم بشکستند ،
                و زنا ن هفته ای از سال نبود ،
                که حنا بستن خود ترک کنند ،
                هر که را می دیدی ،
                خنده بر لب ، پر شور ،
                حرف ها داشت زپر باری کشت ،
            وه چه شبها که سر قلعه ی مشرف بر دشت ،
            خواندن شهنامه ، قلب هارا به تپش می افکند .....
            آخر آنجا مردان ،
            ترس شان نیست زتاریکی و جنگ ،
            و خدا می داند ،
                که به جز ابر سترون هرگز ،
                هیچکس نتوانست ، خوارشان گرداند .

 در گاه خشک سالی ها معمولا مراسمی به نام باران خواهی انجام می شود مثلا در
سیرجان اروسکی که سمبل اناهیتا ایزد باران است درست می کنند به نام گل گیشنیزو  و اطرافش می خوانند :
 گل گیشنیزو خبر آورده         ابری به سر آورده
            هل هله میشو ...
یا در نقاطی دیگر قور باغه را از درخت آویزان می کنند تا باران بیاید که یاد آور داروک یا قورباغه درختی در مازندران است که نیما درشعرداروک آنرا ترسیم کرده است  . توجه تان را در این زمینه به کار پرگستره استاد باستانی پاریزی در خاتون هفت قلعه جلب می کند .

              نگهبانی ازمحیط زیست
باید دانست که اعتبار آب  وپاک نگهداشتن آن از هر پلشتی نه به دلیل کم و کاستی آن بل پیوندش با فلسفه ی آموزش های اشو زرتشت است .یک زرتشتی به جهان با  چشمی پاک می نگرد ودرنگهداشت آن به آنگونه که اهورامزدا آنرا پاک آفرید ه است کوشش کرده و وظیفه ی خود می داند .  هردوت و استرابون کردار ایرانیان را در پاکی و پلشت زدایی محیط زیست درتاریخ ثبت کرده اند . این میراث نیاکانی با  تغییراتی  در باور مردمان همچنین ماندگارست . احمد شاملو باور توده را در کتاب فرهنگ مردم چنین آورده است :
ــ آب و نمک مهریه حضرت فاطمه است  ، از آلودن آن باید پرهیز کرد .
ــ ملایکه از کسی که در آب تف کند قهر می کنند .
ــ ملایکه آب دنیا را غربال می کنند و اگردرآن آشغال وزباله ببیند ، به کسی که آنها را درآب ریخته نفرین می کنند .
ــ روزهای جمعه هر آبی که روی زمین جاری است به بهشت می رود به همین جهت جمعه ها رخت شستن و ریختن کثافت در آب جاری معصیت دارد .
ــ هرکس در آب بشاشد جنی می شود !

بازگشت از باور توده به سخنان خرداد در زراتشت نامه :

به زرتشت گفتا که ای پاک جان                  سپردم به تو » آبهای جهان «
هم از آب »کاریز« ، هم از آب « رود »            که آید پدید از« فراز » و « فرود »
یکی از فراز سرکوهسار                    یکی ا ز فرود « چه » و « جویبار »
به خلق جهان بازگویی کز آب                  بود در تن همگنان زور و تاب
ازو زنده باشد تن جانور                     وزو تازه باشد همه بوم و بر
چنین نعمتی پاک و پاکیزه دار               به خاصه که فرمان دهد کردگار.

زرتشتیان و جشن تیرگان یا تیروجشن
 Tiru Jashn
ایران سرزمین جشن ها و شادی ها بود ، چنانچه  در راستای 360 روز سال هفتاد و سه جشن برگزار می شد تا » جهان زیباآفریده مزدا « را زیبا تر سازد . درشمار این جشن ها ، یکی هم جشن تابستانی تیرگان است که خوشبختانه هنوز زرتشتیان آنرا برگزار می کنند .
زرتشتیان  تیرگان را به دو دلیل جشن می گیرند :
1ــ  همزمان شدن نام ماه و روز . روز سیزدهم هر ماه به نام تیرست که در ماه تیر،  تیرگان را ارمغان می آورد .
2 ـ به یاد حماسه ی آرش کمانگیر و پیروزی ایران بر توران در زمان منوچهر شاه         پیشدادی .
در گذشته این جشن به مدت ده روز یعنی از روز سیزدهم تیرماه » تیر روز « تا بیست و دوم تیرماه »  روزباد ایزد « برگزار می شد .
اما امروزه به علت پراکندگی این کار میسر نیست بلکه آنرا به شکل یک روزه یا دوروزه برگزار می کنند چنانچه زرتشتیان باشنده در سوید به مدت دوشبانه روز در کنار رودخانه یا دریاچه ، جشن را به شادی و سرخوشی برپا می سازند .
از آیین های شادمانی و سمبلیک جشن  تیرگان این بود که تارهای » هفت « رنگی از ابریشم یا نخ با رشته هایی از سیم و زربه هم می تافتند و به دور کله قندهایی که  با کاغذ سبزرنگ پوشیده می شد ، می پیچیدند وبه نواروسان و نو دامادان هدیه می کردند . این تارهای رنگین به هم پیوسته را » تیروباد « می گفتند و در ده روز جشن همه از بزرگ و خرد به دور مچ دست خود می بستند و درروز ایزد باد از روی پشت بام آنرا با فریاد شادی در فضا به دست باد می سپردند . این نشانواره ی تیر  آرش کمانگیربود که بر ستیغ البرز رهاشد و در پرش ده روزه خود به به تنه ی درختی فرود آمد و آنجا مرز ایران و توران شد .
جشن تیرگان بر همگان پیروز باد ، ایدون باد
سرچشمه ها :
ــ ربیع بدیعی ، جغرافیای مفصل ایران ، چاپ اول
ـ جلیل دوستخواه ، اوستا کهن ترین سروده های ایرانیان.
ـ مری بویس ، تاریخ کیش زرتشت ، ترجمه م . صنعتی
ـ هاشم  رضی ، گنجینه اوستا
ـ ژیلا مساعد ، پنجره ای رو به خواب های قدیمی
ـ شیرزاد آقایی ، از شارسان اندوه
ـ ر. گریشمن ، ایران از آغاز تا اسلام
ـ عبدالحسین زرین کوب ، روزگاران ایران


 

به پاس صدای باریتون بنان

امروز بانو ناهید ذکاوت یوتوبی را فرستاد که استاد شجریان در دانشگاه استنفورد بدون ارکستر ترانه " مرا عاشقی شیدا تو کردی "می خواند با احترامی که به ایشان دارم صدای باریتون استاد زنده بنان در این ترانه دل نشیتن ترست !
باز نشر
پنج شنبه دوم جولای دوهزار پانزده

به پاس صدای باریتون بنان
یا به گفته ی علی دشتی صدای مخملین بنان
( اردیبهشت ۱۲۹۰ قلهک تهران - ۸ اسفند ۱۳۶۴)
تورج پارسی
روشنایی برای من معنای ویژه ای دارد ، دیوارهای زندگی را می رمباند ، زمان را عریان می کند ، لخت و پتی ! تا چشم کار بکند عریانی می بینی ، هیچ چیز در پرده اسرار نمی ماند حتا نه پرده ای و نه پرده نشینی  . تو می توانی ببینی ، دیدن تنها با چشم نیست ، دیدن با دست ، با پا با سر با دل ، چنین دیدنی در واقع دیدنی است !
سزاوار نام هایی را در فرهنگ نام های ایرانی داریم مانند ، آفتاب ، روشنا ، روشنک ، خوروش ، هورشید ، خورشید . افشید و ......  دو نام را در یک پژوهش میدانی که  در سال ۱۳۵۲ درکهگلویه بویراحمدی بودم ،یاداشت  کردم یکی برافتو یا بر آفتاب برای زنان و خورشید برای مردان که شاید در جای دیگری نباشد ناگفته نماند که در گذشته نام خورشید هم مردانه بود هم زنانه چنانچه خزانه دار انوشیروان ساسانی هم خورشید نام داشت !
آهنگ آن دارم که اختم را با روشنایی واگو بکنم ، به همین دلیل همیشه با شمع این خورشید دست ساخته همدمم چه در شادی و چه در سوگ .
برنامه ی مسعود بهنود به " نام گل های ماندگار " در برنامه نوروزی بی بی سی مرا به روشن کردن شمع برای استادان عبادی و بنان برد ! شعله ی شمع همچون صدای بنان گرما بخش و همچون نوای عبادی دل انگیز بود .در اینجا  به صدا و  اندیشه بنان می پردازم :
پرسش های بدون تعارف - ایرانی با تعارف زاده می شود و با تعارف هم می میرد - باز و عریان بهنود و پاسخ های راستین و بدون دغدغه ، روشن و جاری بنان مرا به آفرین گویی وادار ساخت . دیدگاه بنان بسیار گسترده خردمدار و نوجویانه بود . ازاین دیدگاه هم احترام برانگیز بود ،  یعنی بنان با فرهیختگی نشان داد که اگر چه  پا بر پلتفرم " امروز " دارد  امابه فردا  و نیاز فردا می نگرد ! تاکید بنان بر نیاز فردا دورنگری او را آشکار می کند ، به این معنا که زمان ایستا نیست ، زمان در حرکت است بر اصل دیلکتیک ! جهان بدون حرکت تغیر نمی کند آنچه را که ما به نام زمانه از آن نام می بریم مرداب نیست رودی است جاری بر اصل نظم هستی . بنان در گفتگوی با مسعود بهنود با زبانی ساده این مهم را بیان کرد  . بنان را در یکایک واژگان جاری و ماندگار دیدم ، ماندگاری خلعت بزرگان و ارباب قدرت نیست بلکه برآیند درک درست خود شخص از حرکت تاریخ و آری مردم است آن هم نه از روی صرفا احساس بلکه از منظر خردوری !
آموزش و صدای بنان :
اردی بهشت زاده ای است که از شش سالگی در یک خانواده اشرافی قاجاری به خواندن و نواختن ارگ می پردازد ، زمینه رشد و استعداد سرشتی او در خانواده ای که همه از اهالی هنر و هنرپرور هستند آماده بوده و به خوبی پرورش یافته است . اما ازاین صدا فقط نزدیکان و دوستانش برخوردار می شدندتا سال ۱۳۲۱ که صدای  بنان از رادیو به گوش مردم ایران رسید /یعنی در سی و یک سالگی بنان
 این آغازی شد اثر گذار در موسیقی ایرانی  به طوری که در راستای کار هنری  در حدود ۳۵۰ آهنگ از خود میراث گذاشت ، کشف این ماندگار هنر، از شاهکارهای استاد خالقی بود به همین دلیل است که بنان در نهایت افتادگی می گوید :اقای خالقی حق بزرگی بر گردن من دارند چون من شهرتم را مدیون آقای خالقی هستم.
در قانون موسیقیایی آوای آدمی به زنانه و مردانه بخش شده است ، به دلیل اینکه صدای  زن یک اکتاو یا گام  از صدای مرد  زیرتراست .
صدای زن:
-صدای زیر یا سپرانوی اولsoprano
-صدای متوسط یا میانه یا سپرانوی دومmezzo soprano
 -صدای آلتو یا کنتر آلتو یا صدای بمcontre alto
صدای مرد :
-صدای زیر یا تنورtenor
-صدای متوسط یا یا میانه یا باریتونbariton
 -صدای بم یا باسbass
برآیند سخن آنکه  صدای مردها بم تر از زن هاست که در اصطلاح موسیقی مردها "راست کوک" و زنها "چپ کوک" هستند.
صدای بنان بر مبنای این تقسیم بندی باریتون است یعنی صدایی میان تنور و باس .
بیشتر خوانندگان گرفتار چهچه بوده وهستند و شنوندگانی نیز مدهوش چهچه ! اما بنان
به گفته  ی خالقی  "تحریرهای نابش، مانند مشتی مروارید است که بر صفحه‌ای از مرمر بغلتانند!"
حسینعلی ملاح از منظر زیبایی شناسی  می‌گوید: "صوت خوش بنان را می‌توان به خطی منحنی تشبیه کرد که هیچگونه زاویه ندارد و زبری و درشتی.در آن حس نمی‌شود."
احسان یار شاطرمی‌گوید: "آواز بنان خیلی بلند نبود. ولی نرم و صاف و پر و گرم و خوش طنین بود. اختیار حنجره‌اش هرگز از دستش خارج نمی‌شد. چهچه بی جا نمی‌زد و قدرت نمایی نمی‌کرد. بر عکس قدرت خود را در انتقال معنی شعر و ارائه ظرافت‌ها و لطافت‌های آواز نشان می‌داد. تحریرهایش موج‌های ریز حریری را در معرض نسیم به خاطر می‌آورد! تحریر و چهچه هرگز خارج از متن آواز نبود، بلکه جزء بافت آواز او به شمار می‌رفت. بنان آن طور که "می‌بایست" می‌خواند و دیگران بیشتر آن طور که می‌توانستند."
پس باید صدای باریتون بنان را  صاحب معنایی در موسیقی ایرانی دانست و شایدم معنای ویژه ای !
نکته ای را در اینجا باید به ویژگی بنان صاحب صدای باریتون افزود که او شعر شناس بسیار آگاهی بود ، همین آگاهی و گزینش شعر یکی دیگر از ویژگی های او ست . این همه ویژگی را باید در برنامه های گلهای جاویدان ، گلهای رنگارنگ ، برگ سبز  و ترانه های جاودانه اش جستجو کرد و شنید .
افزون بر سرود ای ایران ، برای نخستین بار با شنیدن " الهه ی ناز" متوجه یک روشنایی ویژه ای در موسیقی ایرانی شدم ، شگفتا  که سازگاری ساز غربی پیانو با صدای باریتون بنان چه هارمونی بسیار بسیار دل انگیزی را آفریده است .  به راستی  تنها صداست که می ماند :
جویبار نغمه می‌غلتید
 گفتی بر حریر
 آبشار شعر
 گل می‌ریخت، نغز و دلپذیر
مخمل مهتاب بود این
 یا طنین بال قو
 پرنیان ناز آواز سرا پا حال او ...... فریدون مشیری


نیلوفر آبی

نیلو فر آبی
تورج پارسی   
 سی ام  مه هزار نهسد و نود هشت / ویرجینیا   
نسیم !
 بگو به نیلوفر ، بگو! به فرخنده روی  آب تبا ر
بگو! به دختر عریان ساحل مهتاب  :
بدون  " آب  " ترا هست معنایی ؟.
نسیم !به حسرت دست ها ی بی شیون ،
بخوان ! بلند بخوان ،به ساز و ناز و نوازش ،
به شادی و حرمت ، بخوان که :  عشق غریب غربت دردست ،
  ولی همیشه می ماند،
چو ذات هستی عالم به عشق پابندست . 
سی ام  مه هزار نهسد و نود هشت / ویرجینیا