آن سال بزرگ علوی نویسنده نامور


آن سال بزرگ علوی نویسنده نامور

تورج پارسی

هفتم سپتامبر دوهزار سیزده

آن سال زنده یاد بزرگ علوی به سوئد آمده بود نخستین بار در استکهلم پای سخنرانی اش نشستم البته از روی نوشته می خواند . پس از پایان سخنرانی از وی دیدار کردم نخستین پرسشش این بود که " بی راهه " رفتم گفتم خیر من این جلسه را که برگزار کرده اند بزرگداشت شما بشمار می آورم...

در اینجا باید این نکته را یاد آورم بشوم بسنده آنست برای اهل قلم که سنی از آنها گذاشته باشد تنها بزرگداشت برگزار بشود و یک پرسش و پاسخ کوتاه زمان ! در همین سخنرانی بزرگ علوی به سختی واژه ها را از روی کاغذ می خواند و حتا مرگ هدایت را به بعد از بیست هشت امرداد سی دو برد که خدمت شان گفتم ، به خنده گفت پس بی راهه هم رفتم !.

سپس ازداستان کوتاه " دیو " سخن به میان آوردم گفت این را تحت تاثیر هدایت نوشتم ! کتاب دیو را به دستشان دادم که امضا کردند ، دیوان در این داستان همان سیه جامگانند که غروب ساسانیان را رقم زدند ! !

دور دوم در دانشگاه اپسالا با وی دیدار کردم و پای سخنانش نشستم.......

Image may contain: 1 person, standing

عشق دکترینش را آگهی می کند :


عشق دکترینش را آگهی می کند :

اگر عداوت و جنگ است در میان عرب
میان لیلی و مجنون محبت است و صفاست
سعدی

No automatic alt text available.

جهان بر پرتگاه سقوط !


جهان بر پرتگاه سقوط ! 
و انسانیت گرفتار دیوارکشی ها
و سرمایه در پی سود هر چه بیشتر !
آسیاب با خون می چرخد !
ترامپ ملیاردها اسلحه می فروشد 
و بشر به بی حقوقی می رسد !
به کجا می برند مارا ؟

سکوت ما بر چرخیدن این آسیاب خواهد افزود ! بی گمان......

تورج پارسی
بامداد روز ششم سپتامبر دوهزار هفده

ایران درودی و هشتاد و یک سالگی اش


ایران درودی و هشتاد و یک سالگی اش

تورج پارسی

یادشتی برای شاعر رنگ ها

و آن نگفتیم
که به کار آید،
چرا که تنها یک سخن
یک سخن در میانه نبود:
آزادی
مانگفتیم
تو تصویرش کن !

پیام شاعرانه ی شاملو به ایران درودی نقاش

با نام و کارهای ایران درودی از ایران آشنا بودم تا اینکه دوستی مرا آشناترساخت ، ایران در پاریس بود که به وی زنگ زدم و گپ زدیم و پس تر کتاب " در فاصله ی دو نقطه آش " را به من فرستاد که یکایک واژه ها نیز نشان می داد نقاشی است که واژه ها را نقاشی می کند چنانچه می گوید " رنگ ها و شکل های نقاشی واژه های صمیمانه تر از کلامند " ، از ایران درودی به پل سزان می رسم که می گوید

paul cezzane 
: رنگ ها منطق خود را دارند ! و پلاتون یا افلاتون هم می گوید " شعر اثری است سبک ، بالدار و مقدس !
و آنچه امد در واقع : دولت گسترده ی هنرسست که بال دارد و پر و پرواز و جایگاه بلندش آدمی را به خود می آورد . و هنر به گفته ی بیژن مفید : انسان را از ابتذال و بندهای زندگی روزمره می رهاند .

در ایران درودی انسانی فرهیخته دیدم ، وجود او در رنگ ها خانه دارد و قلمش به راستی می چرخد و راستی می افشاند .

خواندن کتاب در فاصله ی دو نقطه را سپارش می کنم. برای آگاهی بیشتر به سایت های زیر نگاهی بشود . با مهر همیشگی
http://fa.wikipedia.org/wiki/
در فاصلهٔ دو نقطه...! زندگینامه نقاش به قلم خود او، ناشر: «نشر نی»

https://www.google.com/search…

Image may contain: 1 person, close-up
Image may contain: 1 person, close-up

شب در ادبیات ما یک نهایت است ، یک مطلق که سنگینی آن بسیار عینی است


شب در ادبیات ما یک نهایت است ، یک مطلق که سنگینی آن بسیار عینی است

تورج پارسی

" شبی چون شبه ، روی شسته به قیر
نه بهرام پیدا ، نه کیوان نه تیر
دگر گونه آرایشی کرد ماه 
بسیج گذر کرد بر پیشگاه
شده تیره اندر سرای درنگ
میان کرده باریک و دل کرده تنگ
سپاه شب تیره بر دشت و راغ
یکی فرش گسترده از پر زاغ

 "

آنچه را که خواندید توصیفی از شب بود که دیباچه بیژن و منیژه است .چند سال پیش که زنده یادپرویز مشکاتیان بر روی شعر" شب " اثر ماندگار نیما آهنگ ساخت و استاد شجریان آنرا خواند ، در فصل نامه ی اشا از انتشارات انجمن زرتشتیان سوید نوشتیم :

شب در ادبیات ما یک نهایت است ، یک مطلق که سنگینی آن بسیار عینی است .ادبیات ایمایی ما در راستای زمان همیشه به گونه ای با "شب "و "زمستان " رودررو گشته و چشم به راه "باد صبا "و و قاصدک و داروک مانده و پرسنده از هر رهگذری : بود آیا که در میکده ها بگشایند

نکته ی بسیار ظریفی در اینجا نهانست که در ادبیات ما با وجود لمس "شب یلدایى " و " انزوای صبح امید" ، اما "نخوت باد دی و بهمن و شوکت خار "را پایانی قائل گشته و آنرا همیشگی ندانسته و نمی داند وهمین "خردک شرر " که دل را گرم و سامان می بخشد ، بی کرانه گی شب ، شب روی شسته به قیر را که در ظلماتش نه بهرام پیداست نه کیوان و نه تیر کرانه مند ساخته و این گونه در راستای تاریخ اندیشه در جهت پیروزی نور بر ظلمت قیر گون گام برداشته است . هیچ شبی همیشگی نیست ، به همین سبب آگاهانه پایان شب سیه را سپید دانسته ایم،
در یکی از شعرهایم به دنبال سپیده ہ سحری بودم :


سپیده ی سحری
آن خوش خبر ،
پرنده ى آوازه خوان صبح ،
کی پر زند و نشیند،
بر بام بلند شب،
که بخواند آواز آفتاب را ؟

No automatic alt text available.