در این عکس در یک بررسی مردم شناسی در کنار رقصندگان کستاریکایی در

تاریخ زندگی بشر با استوره ها پیوند دارد و بگونه ای روزی استوره ها تاریخ بودند ! خدایان باروری و حاصلخیزی در استوره ها جای ویژه ای داشته و آیین هایی را به همراه داشتند ، در استوره های ایرانی نیزاناهیتا که به نادرستی آناهیتا می نویسندش ایزد یا فرشته باروری و حاصلخیزی است . در این عکس در یک بررسی مردم شناسی در کنار رقصندگان کستاریکایی در سن خوزه پایتخت کشور کستاریکا هستم که آیینی را برای سپاس از ایزد حاصلخیزیشان برگزار کردند . ایزد حاصلخیزی پشت سرما قرار گرفته است !با مهر همیشگی

به مناسبت سالگرد پرواز م. امید باز نشر می دهم


به مناسبت سالگرد پرواز م. امید باز نشر می دهم

·

اخوان در اپسالا

 

به مناسبت سالگرد پرواز م. امید باز نشر می دهم نوشته ای راکه پس از  آگاه شدن از مرگش نوشتم

با مهر همیشگی

 

  سال های برگریزان و غربت  

 

                  با یاد همیشگی م. امید                 

                   تورج پارسی

 

فصل  پاییز  پادشاه فصل ها  ( ۱) برایم همیشه زیباست ، بوی مدرسه می دهد ، بوی فصلی دیگر، فصلی با رنگ و بوی ویژه خودش ، فصل بیابرو برگ های زرد و طلایى و سرخ ، فصل عشق و عاشقی باد و برگ و آسمان آبی  ، فصلی با شور و نسیم سرد مهرگانی ، فصلی با سماجت برگی که دل از درخت مادر نمی کند و از "شدن "می گریزد و همچنان در بند بودنست ، فصلی با آوازهای تنهایى ، . پاییز همیشه برایم زیباست .

اما از پاییزی می خواهم بنویسم که با پاییز دلخواه من تفاوت دارد ، پاییزی چند سد ماهه با مویه و درد ، پاییز سال های برگریزان ، فصل خشکی لب ها ، فصلی که باد  " قاصد دربه دری است  ( ۲) پاییزی که برگ های سبز راناجوانمردانه چید و بردو هم چنان می برد ، برگ هایى که با سبزینگی شان اختی داشتیم و شریک لحظه های شاد و ناشادمان بودند . رنگ سبز پیام نوشدن ، تازه شدن ، خرم شدن زندگی و نشانه ی خط پایانی مرگ است یا به زبان دیگر مرگ مرگست . اما دریغا دریغ  در این سه دهه بی شمار از فرهیخته گان ، استادان دانشگاه ، آموزگاران ،  موسیقی دانان ، شاعران ، نویسندگان ، روزنامه نگاران ، مترجمان ، نقاشان و خطا طان ، را مرگ به گونه ای در ربود که مرگ هر کدامشان زمان را تیره ساخت . جای خالی شان را کسی پر نخواهد کرد به گفته ی صائب تبریزی :   از عزیزان ، رفته رفته شد تهی این خاکدان.  از مرگ فروغ _ زمستان ۴۵ _ تا مرگ اسماعیل شاهرودی "آینده  "چهارده سال طول می کشد اما ازدهه ی ۶۰  به بعد فاصله ها سخت کاسته می شود به ویژه این چند سال اخیرآنچنان غافل گیرانه است که فرصتی برای شگفت زدگی به دست نمی دهد . نگاهی بىندازید به تاریخ  مرگ نادر پور ، گلشیری ، نصرت رحمانی ، شاملو ، مشیری پوینده و................................................................... ای داد ای بیداد .

به گفته ی بیژن جلالی که خود هم "  به آواز مرگ پاسخ داد  " و در خاک خفت :

یکی یکی پرواز کردند

با دو بال که از مرگ

به امانت گرفته بودند

می خواهم از عزیزان یادی بکنم ، البته نه اینکه به گفته ی مشهور ،قلم را لختی بگریانم ، نه چنین قصد و آهنگی ندارم چرا که خود اگر دل پری دارم اما میان گریه می خندم .

.  نخست از م.. امید می آغازم ، آن درخت سبز ، آن یادآور آرمان نیک  کرداری ، آنکه بلندای تاریخ مان بود ، با یاد همیشگی آن کهن بوم   ، امید ی بود به برکت همه ی آب های زمین ، امید نومیدی بود که ابرهای همه ی عالم شب روز در دلش می گریستند .

امید را از طریق شعرهایش شناختم ، عمری در کتاب هایش زیستم آنچنان که بوی یکایک واژگانش را گرفتم " قاصدک ،  کتیبه  زمستان روی جاده ی نمناک ، ترا ای کهن بوم بر و ......... " تصاویر پر پرداختی از او بود که در من راه افتاد و مرا به دنبالش کشاند . در او چیزی متبلور بودکه در دیگری نبود ، یک جور صمیمیت و تیزی ، یک جور تناقض که بر او برازنده بود، هر چند خود هنر برآیند تناقض است ، اما این تناقض بلندایی چشمگیر به او می بخشید .. دکتر اسلامی ندوشن در باره ی حافظ  در کتاب ماجرای پایان ناپذیر حافظ  ، چنین می گوید  " همه ی سر کشی های درونیش در شعرهایش به بیرون راه می یافته " ( ۳ )

آیا این درباره ی اخوان صادق نیست ؟ آیا شعر چاووشی تمامیت یک سرکشی خردمندانه نیست ؟ وبه همین دلیل  با آزادی گزینش ، راه سوم را برمی گزیند که برآیندش پذیرش مسئولیت است . همسانی دیگر اخوان با حافظ رندی او بود ، رندی  و زبانی  که گه یاد آور طنز و حکمت سعدی   می شود (۴) اخوان شیفته ی مردم بود نه از لون حزب و شعار. در واژه ی (مردم ) ایران  زمین که به صفات بی شماری همچون کهن پیر دانا ، گرانمایه ، گرامی گهر ، کهن بوم ، کهن زاد بوم بزرگان و ...... ..... آرایش می ‌باید نمایان بود . همین عشق  پهناور و ژرف است که او را وادار به گشت سیری در کوی به کوی تاریخ ایران می اندازد تا بتواند با مسئولیت  رای نهایى را صادر کند :

دگر باره بر شو به اوج معانی

که ت این تازه رنگ و صور دوست دارم

نه شرقی ، نه غربی ، نه تازی شدن را

برای تو ، ای بوم و بر دوست دارم

جهان تا جهان باشد  پیرو‍ز باشی

برومند و بیداروبهروز باشى

این قصیده پنجاه هفت بیتی که به دکتر جلیل دوستخواه اوستا شناش پر آوازه ودیگر مردم آزاده ی ایران هدیه شده است برای اخوان  دردسرهایی آفریده است . اخوان در پا نویس شعر  می نویسد این قصیده :نخستین بار در مجله ی چراغ چاپ شد بین مردم آزاده ایران خوشبختانه رواج  و راهی یافت اما برای خودم دردسر هایى ایجاد کرد که بگذریم .......(۵)

نخستین  بار او را در دانشگاه گندی شاپورکه برنامه ای برایش چیدیم  اما به علتی عملی نشد دیدیم و  ساعاتی از حضور سازنده اش بهره برده و به گفته ی حافظ به حساب عمر برشمردیم . گیسوان بلند و چشمانی سخت زنده و پر فروغ و گویش دل نشین خراسانیش ترا به دورها ی تاریخ می برد با تو خانگى می شد ، آنچنان که یاد او ، گویش او و نگاه فاخرش که تکیه بر شوخ دلی داشت در تو حک می شد . به خواهشم قاصدک را در اتاق کوچک دانشکده در جمعی چهار نفره از همکاران دانشگاهى خواند ، شعر آینه ى ضمیراو بود و او صداقت جان آگاه یکایک واژگان شعرش  . سپس باز روی جاده ی نمناک را که مرثیه ای برای صادق هدایت است خواند که گریانم ساخت بطوری که از خواندن باز ماند و گفت پیر مرد فعلا دست نگهدار، خواند و خواند که همچنان صدایش را می شنوم . امید نخستین کسی بود که پیر مردم خواند ، هرچند جوان بودم . اورا دیگر ندیدم تا اگوست ۱۹۹۰ در شهر اپسالا ، تابستانی افسرده ، تابستانی که سر تا پا درد بودم و تبی که سخت گرفتار تخت بیمارستانم ساخته بود . تابستانی افسرده ، تابستانی کم امید و کم نور با شمشیر دموکلس مرگ بر بالای سر ، خبردار شدم که امید کاروانسالار در اپسالاست . با اجازه پزشک و قرص های ایمنی در جیب و با تکیه از ترس افتادن ، با پایی لرزان آمدم تا پر پروازی بیابم . از دور متوجه ام شد شناخت پیش امد و در بغلم گرفت ، کنارش نشستم از روزگارش پرسیدم گفت روزگاری است سخت ، سخت و گفت از وضعیت و قطع پرداخت بازنشستگی اش و...... بیماری و.......جلوگیرى از چاپ کتاب هایش و... ...

پاهایم می لرزید ، از حالم پرسید گفتم در بیمارستان بستری هستم گفت می آمدم به دیدنت . پرسیدم شعر تازه چه هست ؟ نگاهی انداخت و با برقی در چشم ، تیز همچون همیشه گفت شعرهایم همیشه تازه اند شعر کهنه ندارم و لبخندی زد !

از پرسش خود آزرده شدم چرا که قصدم این بود از آخرین شعرهایش   با خبر شوم . به هر روی آن شب خواند و خواند ، طنز گفتارش از سویی و استحکام شعرهایش که هرکدام برآیند زمان و مکانند ما را در ایران زمین چرخاند و به اند یشه واداشت : ، ، ناگاه غروب کدامین ستاره،  نیآیش خورشیدو ....  تا رسید به خواندن ترا ای کهن بوم و بردوست دارم وقاصدک  که  نگاهش عقاب واربر جسمم سنگینی کرد و آنروز تمام شد تا از کوچش خبردار شدم شهریور ۶۹  . روز ششم شهریور  اخوان با دو بال از مرگ رفت و ما همچنان زایر سرزمین قاصدکیم گه باآوای امید و گاه با آوای گرم و پرسشگر شجریان و سنتور مشکاتیان .

پس از شنیدن خبرکوچ اخوان این غزل را  به یاد همیشگى او و بانو دلکش که آن موقع زنده  و خاموش بود ، سرودم .

ابر و باران را چه شد ؟

خشک سالی ها فزون گشت ، ابر و باران را چه شد

قطره از آواز افتاد ، آبشاران را چه شد ؟

خشکی لب های نرگس بیش از این انصاف نیست

سفره ی گسترده ی ابر بهاران را چه شد ؟

بر نخاست گردی ، غباری ، از میان دشت ها

تاخت تازی های اسبان و سواران را چه شد

کوچه در سنگین سکوتی گشته دفن

نغمه های پر جلال میگساران را چه شد

نغمه ای باید که هر غنچه شکوفایى دهد

نغمه ی دلکش و آواز هزاران را چه شد ؟

بر نمی گردد صدایی از میان کوه ماه

کوه ما تنهاست ، کوهساران را چه شد؟

گفته بودند بامداد عاشقان را شام نیست

عاشقان و بامداد روزگاران را چه شد؟

                        اکتبر ۱۹۹۰ اپسالا _ سوئد

 

ا_ بیتی از شعر باغ من  اخوان

 باغ بی برگى  / خنده اش خونی است  اشک آمیز / جاودان بر اسب ىال افشان زردش می چمد در آن  / پادشاه فصل ها پاییز

۲– بیژن جلالی

۳_  دکتر اسلامی ندوشن ، ماجرای پایان ناپذىر حافظ ، رویه ۱۷ چاپ دوم تهران ۱۳۷۳

۴_ باغ بی برگى ،  یاد نامه ی اخوان به کوشش مرتضا کاخی نکیر و م،نکر یا که دامادرویه ۶۱۱

۵_همان رویه ۵۹۲         

 

 

 

 

 

 

اندیشه های ایرانی از منظر ماتریالیسم دیالکتیک

اندیشه های ایرانی  از منظر ماتریالیسم دیالکتیک

 تورج پارسی

و افسوس مى خوررم بر سرزمینى که اندیشمندان آن تکیه بر خرد داشته اند و نخستین اندیشه اش که پس تر نام دین به خود گرفت   "بینش " و"خرد "  و"آزادى گزینش "و خویشکارى یا مسئولیت فردی را پایه ى کار خود قرار داده و مثلث نیکى سه گانه را بر پیشانى خود دارد ، بر خلاف ادیان ابراهیمى باور به آن ندارد که خدا همه چیز را از هیچ به وجود آورده باشد . یعنى بنا بر این فلفسه ى " آفرینش قدیم است " زرتشت خداى خود را ، مزدا و اشا مى نامد ، اشا نظم و قانون کیهانى است ،پس مى توان مزدا را همان "نظم هستى "دانست یعنى به گفته ى زنده یاد کیخسرو کشاورز :  مزدا خدا نیست بنیان آفرینش است !

رازی فیلسوف ماتریالیست می گوید : هیولی یا ماده قدیم است و همیشه هم بوده و روانیست که چیزی پدید آید از نه از چیزی.

سنایی اندیشه ی ماتریالیست های ایرانی را این چنین نقل قول می کند :

خویشتن رنجه چه داری چون به عالم بنگری

تا بدانی کین قدیم ست و ندارد کردگار

طبع و آخشیج و هیولی را شناسیم اصل کوون

هر کرا این منکر آمد عقل او گیرد غبار

کو منجم ، کو محاسب ، گو بیا معلوم کن

ابتدا پید اکن و مر انتها را حجت آر

دانش چه می گوید : ماده همیشه وجود داشته و همیشه هم وجود خواهد داشت ، قدیم است ، از بین رفتنی نیست و ماندنی است . علم تاکید دارد که نمی شود چیزی را از هیچ بوجود آورد ، پس آنچه را که نتوان نابود کرد نمی توانم هم بوجود آورد .

حال ببین که بر این سرزمین چه آمد سرزمین رمال ها ، امام زمان ، چاه چمکران و...... فساد اندیشه شد.

 

به مناسبت جشن تابستانی تیرگان


به مناسبت جشن تابستانی تیرگان

·

  به مناسبت جشن کهن تیرگان     

از آب تا درخت و مرد پرهیزگار

 تورج پارسی    

نجد یا فلات ایران سرزمین گسترده ایست که خاور آنرا دره های پهن و گسترده سند و پنجاب وباختر آنرا جلگه میانرودان _ فرات و دجله _ و شمال آنرا جلگه های غربی و شرقی دریای خزر و جنوب آنرا خلیج پارس و دریای عمان گرفته است .  وسعت فلات ایران ۲۶۰۰۰۰۰کیلومتر مربع است و بلندی میانگین آن۱۲۰۰متر می باشد . این فلات میان فلات  های آناتولی و تبت قرارگرفته است وهمچون پلی اروپا رابه آسیا پیوند می دهد . ایران کنونی ۶۴٪ مساحت فلات را در بر دارد . ایران چون در منطقه ی معتدله ی خشک شمالی قرار گرفته و از دریاهای بزرگ فاصله دارد و از جریانات هوایی برخوردار نیست در نتیجه سرزمینی خشک و کم باران به شمار می آید .

 فلات ایران در درازای تاریخ با شرایط ویژه خود همیشه با مشکلی به نام  کم آبی  روبرو بوده ، به طوریکه   کم بارانی  را از گاه ورود آریایی ها به فلات قابل تصور ساخته و زمینه شناخت مارا نسبت به آنچه در  یشت

ها  به نام نبرد فرشته باران و دیو خشکسالی آمده است آسان می سازد .

کاسه ی رودخانه های ایرانزمین به علت گرما و کمی باران ، نه تنها همچون  نیل  لبریز نبود ، بلکه خود نیز تشنه بود . به همین دلیل از دوره ی هخامنشیان در جلگه ها و مناطق کویری جز با استفاده از آبهای زیرزمینی کشت میسر نگردید . بنا به گفته پژوهشگران ، ایرانیان از دیرگاه تاریخ به ابتکار خود از طریق کندن کاریز _ قنات _ آبهای زیر زمینی رابه سطح زمین آورده ، کشتزاران و باغ و بستان را آبیاری کرده و پردیس ها  ساختند !.  کندن کاریز به نظر ساده می رسد اما در عمل کاریست سخت و در واقع قدیمی ترین وسیله هیدروتکنیک بشمار آمده است . از سوی دیگر ساختمان و تعمیر این کاریزها خود شاهکار مهندسی است . آمار کاریزها در سال های اخیر سی تا بوده که هشت تایش از دور خارج شده اند و معمولا این قناتها چند فرسنگ درازا داشتند که درازترین شان در یزد قرار گرفته که طولش ۱۲۰کیلو متراست .

مشکل کم بارانی و نا منظم بودن فصل باران از سویی و شروع هر جنگ نیز به دشمن مجالی می داد که رشته کاریزها را کور و ویران سازد که پی آمدش تنگسالی ها بود . بی بارانی هفت ساله در دوره پادشاهی پیروز ساسانی که به خشکسالی هفت ساله شهرت دارد همچون بختکی در تاریخ ایران زمین نمایانست . اینجاست که صدای داریوش شاه شاهان را در سنگ نوشته ی بیستون همچنان در راستای تاریخ طنین انداز می بینی :

ای اهورا مزدا مارا از سه آفت دور نگهدار:

    دروغ ، دشمن  و خشکسالی .

 

در دیدگاه ایرانی ساقهای این مثلث اهریمنی هستی برباد ده باهم برابرند . همان اندازه که دشمن زیان آورست ، دروغ تباه کننده است و به همان نسبت خشکسالی .انسان ایرانی در چنین شرایطی  سر بر بالین  زمین مادر می گذارد وباچشمی همیشه نگران به آسمان چشم می دوزد براین  اصل همیشه یک رابطه تنگاتنگ  را با آسمان حس می کند .

 نیاکان ما ابری راکه باران نداشت  وریتره  می نامیدند ، که به چم پنهان کننده و دزد است . آنها  چنین ابری را دشمن خود می دانستند . آیا امروز در نگاه کشاورزان و تشنگان کویر و جنوب نشینان ایران زمین  ، ابر بی باران همین معنا را ندارد ؟ اینان نیز چشم به ابرند که ببارد ، اگر بارید ، جوانه زدن هردانه لبخندیست که بر لبها نقش می گیرد و شکوه نوروز را جلوه بیشتری می بخشد و اروسی های  بی شماری را سرانجام خواهد داد . اما اگر نبارید و زمین از غصه ترکید ، چهره ها غم خواهند داشت ، خسته و گرفته تر از آسمان . لچر ی _ خست _ آسمان و بذرباکره ای که همچنان در خاک نهفته و خفته است ، روح مرد پرهیزکار را ریش ساخته و لب های تشنه را به برکه های گندبو و آب انبارهای متروک امیدوار می سازد . دکتر غلامحسین ساعدی در کتاب اهل هوا رویه ۲۰ می نویسد " برکه ها کوچکند و به ناچار ازاردیبهشت ماه به بعد آب برکه ها ته می کشد و آبادی ها برای غارت آب به جان هم می افتند و عده ای صبح ها باالاغ به سراغ فلان آب انبار دورافتاده ای که وسط بیابان است می روند و عصر با پیتی آب بر می گردند . اما هنگامی که آب تمام برکه ها تمام شد ، آنگاه به چاه ها هجوم می برند و چند مدت بعد آب شور هم قیمت پیدا می کند . ساحل نشینان جنوب در هر جایی که باشند در همه حال چه در قحطی چه در فراوانی حرمت آب را خوب نگهمیدارند .اگر یک جرعه آب سیرشان کند جرعه دوم را برای تشنه دوم

نگهمیدارند ".

دولت آبادی در نخستین جلد کتاب کلیدر این معنا را با نثری پربار و شاعرانه گسترش می دهد "آسمان در چشم بلقیس آن هنگام خوش بود که ببارد . ابر ترش خوش بود نه بازیهایش بر رخ ماه ، سحر آنگاه خوش بود که آدمی چشم به سبزه بگشاید ، امید سیر شدن گله . زیبایی آب نه در زلالی اش که در سرشاری آن بود . کاش گل آلود ، اما سرشار بود . بگذار رود دیوانه فرزندی از من بگیرد ، اما تشنگی را فرو بنشاند . این آب و خاک ، فرزندان بسیار ستانده اما این زبان ما هنوز تشنه اند ، تشنه کام مانده ایم !"

برای اینکه موضوع بهتر روشن شود باید به آمارریزش باران توجه کرد . طبق آمار میزان متوسط سالیانه باران ما ۲۵ تا ۳۰سانتیمتر است که کمتر از یک سوم میزان باران سالیانه ی دنیا که ۸۶ سانتی متر یا کمتر از یک دوم باران سالیانه ی آسیا که۳ /۶۴ است می باشد. حال اگر با پاکستان همسایه شرقی مان مقایسه بشود می بینیم که  از برکت اقیانوس هند و باران های موسمی بهر بارانش را دریافت می کند بطوری که میزان باران سالیانه اش ۱۹۳ سانتیمتر ست  ، ، اما از سفره ی گسترده ی آب و باران آن منطقه به قول شیرازیها پشنگش هم به ما نمی رسد . تازه ناموزونی باران داخل ایران نیز قابل تامل است برای نمونه اگر بندر پهلوی را با بندر عباس مقایسه کنیم پهلوی میانگین سالیانه ش ۲۴۶ سانتی مترو بندر عباس۳۵ سانتی متراست یعنی درواقع عمده ریزش باران در شمال ایران است .

تقسیم آب هم خودش داستانی از دعواها و سرشکستن  ها را به همراه دارد . اولین قانون مدون تقسیم آب در دوره ی ساسانی  به نام ماتیکان هزار داتستان سامان می یابد .

در سده های اخیرتقسیم آب میان کشاورزان تا سال ۱۳۴۶که آب را ملی اعلام کردند برخی مواقع به منجر به قتل طرفین دعوا می شد که در شعر دخترای ننه دریای شاملو هم به تصویر کشیده شده  است :

         آب به چشمه ، حالا رعیت سر آب خون می کنه

        واسه ی چارچیکه آب ، چل تا را بی جون می کنه

 

به گفته ی جعفرشهری در شهر تهران پیش از لوله کشی ، روی نوبت آب همیشه دعوا بوده به طوریکه برخی محله ها بست می نشستند و شکایت و شکایت کشی داشتند .آنچه برشمرده شد زمینه ای است برای شناخت ما از گاه آمدن آریایی ها تاکنون ، تاکنونی که زاینده رود نه تنها دیگر زاینده و زنده نیست بلکه با دریافت آب از طریق تونل کوهرنگ هم به سختی نفس می کشد و در آنسو بختگان هم مرگ خود را اعلام می کند .

فسانه ی باران

بنابرآنچه در بندهش آمده است هرمزد نخست آسمان را روشن و آشکار آفرید و با یاری آسمان شادی را آفرید . سپس ازگوهر آسمان ، آب را هستی بخشید . پس از آن به ترتیب زمین و گیاه و گوسفند و در نوبت ششم  گیومرتن  یا مرد پرهیزکار را آفرید تا اهریمن و دیوان را از میان بردارد و نیکی محض را گسترش دهد . بنا بر آنچه آمد ، آب دومین آفریده در نظام هستی است . در فرهنگ ایرانی این مایع شفاف و بی بو و بی مزه که پنج ششم کره زمین را فراگرفته از آخشیج های چهارگانه ایست که از ارج بالایی برخوردارست ، آنچنانکه در یسنه هات ۶۵ کرده ۷ به نام  بهترین آفریده مزدا  برشمرده شده و در هات ۶۸ کرده ششم  همه ی آبهای روی زمین خواه ایستاده خواه روان ، خواه چشمه خواه رود و خواه آب برف و باران  ستوده شده است  

 دراوستا ارویسوراناهیتا فرشته ی آب است که  پنجمین یشت به نام اوست . باران  را ایزدی است به نام تیشتر ( در اوستا

Tishtrye

Tishtar)و در پهلوی

که  سرچشمه ی همیشگی آبهاست   .  یشت شاعرانه هشتم ویژه این ایزدست . این یشت  از شانزده کرده سامان یافته که درآن نام تشتر مترادف باباران است  :

گرچه تشتر را عطا  باران  بود      مر ترا در و گهر باشد عطا  - دقیقی                             

در این یشت  برای تیشتربیست و سه فروزه ی بسیارشاعرانه ی پرکاربرد برشمرده شده  است که هریک به تنهایی عینیتی است نامیرا :

رایومند فره مند ، بخشنده آرامگاه ، فروغ سپید افشان ، درخشان درمانجو ، تیز پرواز ، بلند ازدور تابان ، توانای بزرگ ، نیرومند تیزبین ، بلند پایه ، زبردست ، بزرگوار ، سرچشمه ی نیک نامی ، زیبا ، آشتی بخش ، درست چشم ، روشن چشم ، برزمند ، بسیار نیرومند ، توانا ، چابک ، به سان چنان مردی که نخستین بار کشتی بر اوبربندند . چنین مردی پانزده ساله  است و پانزده سالگی معیار رسایی است چنانچه در هادخت نسک فرگرد دوم نیز دین در پیکر دختری پانزده ساله نمایان می شود   اوج این برشماری هنگامی است که اهورامزدا او را همپایه ی خود می داند و  تشتر رادر نماز به نام یاد می کند .

 سیزدهمین روز ماه و چهارمین ماه سال به نام این ایزدست  . ستاره تشتردر شرق آسمان جلوه گرمی شود . نمایان شدن تیشتر نشانه ای ازنزدیک شدن فصل بارانست . این ستاره  تابان و شکوه مند  که  سرور ستارگان  است و"  تخمه ی آب از اوست  و  آورنده ی سال های خوب است"  پرچمدار زندگی و مانایی و پویایی هستی است . با این ویژگی ها همیشه در تکاپوست ، اما دراین تکاپو با  اپوش  دیوخشکسالی درگیرست . دیوی از تبار اهریمن ، دیوی که نشانواره ی تابستان ها و بی آبی های ایران زمین است  . اینجا توجه تان را به مایه افسانه و استوره ها جلب می کنیم همانگونه که باستانشناسان زمین را می کنند  تا به شئی یا اسکلتی برسند و با کربن چهارده وامروزه با DNA   قدمت تاریخی آنرا تعیین کنند ، افسانه ها نیز از بن مایه های واقعی برآمده اند که با گردگیری از آنها به واقعیت زیست و طریق زیست انسان در حاشیه طبیعت  می رسیم که به گفته ی فردوسی :

 

تو این را دروغ و فسانه مدان         به یک سان روش در زمانه بدان

از او هرچه اندر خورد با خرد         دگر بر ره  رمز معنی برد

 

دراین تکاپو و نبرد ، نخست تیشتر به پیکر مردی جوان و پانزده ساله و در ده شب دوم  به پیکرگاوی زرین شاخ و ده شب سوم به شکل اسبی سپید با یال طلایی جلوه خواهد کرد . اوکه خود سرشت آب دارد و ازنژاد آپم نبات است به دریای فراخکرت و همه دریاها خواهد رفت تاجام های بزرگ را ازآب  پرکرده و به یاری باد به آسمان برد . اما اپوش دیو خشکسالی ره را بر او می بندد  . تیـــــــر سرور ستارگان ،  بزرگترین ستاره ی شرق  او که بر مانایی و پویایی هستی هم پیمان هرمزداست در نبرد با اپوش شکست می خورد .این شکست تیررا نخست به اندوه کشانده آنچنان که دریغاگوی روزگار آبها و گیاهان و آیین هرمزد می شود . هرمزد از دریغاگویی تیشتر اندوهگین شده اورا یاری می دهد تا اپوش را شکست دهد .  شکست اپوش بازگشت لبخند بر لبهای سوخته زمین است .شکست اپوش ،حنابندان دست بازیاران است .

از تیریشت به  سال آب   در شعر زیبای شیرزاد -آقایی گذری بکنیم  . آقایی از جنوب سوخته برخاسته و زخم تازیانه ی اپوش را برخود دارد ، جنوبی که در آسمان کم ابرش به گفته ی ژیلا مساعد  گویی دو خورشید کار گذاشته اند  . برای جنوبی و کویرنشینان ، اپوش افسانه نیست ، درد بی درمان سالیان است و پیروزی تیشتـــــــــر  آورنده ی سال های خوش ، آرزو و خاطره است .

 

                سال آب است امسال ،

                وبه هنگام درو جای خرمن را ،

                وسعتی باید داد .

                سال ها پیش که باز ،

                سال پرآبی بود ،

                حاصل گندم ده وقت درو ،

                سینه ی اسب کرند ناطور،

                و کمرگاه حصاری را زد ،

                که بلندیش حفاظی است هنوز ،

                باغ پر میوه ی  خان زادی را ،

                یاد آن سال به خیر ،

                همه شب دهکده های نزدیک ،

                کوس دلشادیشان گوش فلک رامی برد .

                ترکه بازان آن سال ،

                چوب ها بر تن هم بشکستند ،

                و زنا ن هفته ای از سال نبود ،

                که حنا بستن خود ترک کنند ،

                هر که را می دیدی ،

                خنده بر لب ، پر شور ،

                حرف ها داشت زپر باری کشت ،

            وه چه شبها که سر قلعه ی مشرف بر دشت ،

            خواندن شهنامه ، قلب هارا به تپش می افکند .....

            آخر آنجا مردان ،

            ترس شان نیست زتاریکی و جنگ ،

            و خدا می داند ،

                که به جز ابر سترون هرگز ،

                هیچکس نتوانست ، خوارشان گرداند .

 

 در گاه خشک سالی ها معمولا مراسمی به نام باران خواهی انجام می شود مثلا درسیرجان اروسکی که سمبل اناهیتا ایزد باران است درست می کنند به نام گل گیشنیزو  و اطرافش می خوانند :

 گل گیشنیزو خبر آورده         ابری به سر آورده

            هل هله میشو ...

 

یا در نقاطی دیگر قور باغه را از درخت آویزان می کنند تا باران ببارد که یاد آور داروک یا قورباغه درختی در مازندران است که نیما درشعرداروک آنرا ترسیم کرده است  . جهت آگاهی بیشتر در این زمینه به خاتون هفت قلعه کارکرد استاد باستانی پاریزی  مراجعه شود.

      نگهبانی ازمحیط زیست

 

باید دانست که اعتبار آب  وپاک نگهداشتن آن از هر پلشتی نه به دلیل کم و کاستی آن بل پیوندش با فلسفه ی آموزش های  زرتشت است .یک ایرانی  به جهان با  چشمی پاک می نگرد و نگهداشت آن  رابه آنگونه که اهورامزدا آنرا پاک آفرید ه است کوشش کرده و وظیفه ی خود می داند .  هردوت و استرابون کردار ایرانیان را در پاکی و پلشت زدایی محیط زیست درتاریخ ثبت کرده اند . این میراث نیاکانی با  تغییراتی  در باور مردمان همچنین ماندگارست . احمد شاملو باور توده را در کتاب فرهنگ مردم چنین آورده است :

ــ آب و نمک مهریه حضرت فاطمه است  ، از آلودن آن باید پرهیز کرد .

ــ ملایکه از کسی که در آب تف کند قهر می کنند .

ــ ملایکه آب دنیا را غربال می کنند و اگردرآن آشغال وزباله ببیند ، به کسی که آنها  را درآب ریخته نفرین می کنند .

ــ روزهای جمعه هر آبی که روی زمین جاری است به بهشت می رود به همین جهت جمعه ها رخت شستن و ریختن کثافت در آب جاری معصیت دارد .

ــ هرکس در آب بشاشد جنی می شود !

بازگشت از باور توده به سخنان خرداد در زراتشت نامه :

 

به زرتشت گفتا که ای پاک جان                          سپردم به تو  آبهای جهان

هم از آب کاریز ، هم از آب رود                           که آید پدید از فراز  و فرود

یکی از فراز سرکوهسار                          یکی ا ز فرود  چه  و  جویبار

به خلق جهان بازگویی کز آب                      بود در تن همگنان زور و تاب

ازو زنده باشد تن جانور                         وزو تازه باشد همه بوم و بر

چنین نعمتی پاک و پاکیزه دار                  به خاصه که فرمان دهد کردگار.

سرچشمه ها :

 

ــ ربیع بدیعی ، جغرافیای مفصل ایران ، چاپ اول

ـ جلیل دوستخواه ، اوستا کهن ترین سروده های ایرانیان. چاپ نهم

ـ مری بویس ، تاریخ کیش زرتشت ، ترجمه م . صنعتی

ـ هاشم  رضی ، گنجینه اوستا

ـ ژیلا مساعد ، پنجره ای رو به خواب های قدیمی

ـ شیرزاد آقایی ، از شارسان اندوه

ـ ر. گریشمن ، ایران از آغاز تا اسلام

ـ عبدالحسین زرین کوب ، روزگاران ایران

_ پىام پاک زرتشت ، موبد کامران جمشیدی ، چاپ کانون زرتشتیان

* کشتی نو کردن koshti : کشتی بندی است از پشم بره سپید ، بلند و باریک که از هفتاد و دو نخ  که نشانواره ی ۷۲ بخش یسنا ست درست گشته است. یک بهدین از هنگام به دین آمدن و پیمان بستن با خود و خدای خود و اجتماع خود بر کمر بسته و هر بار هنگام نیایش می تواند با نو کردن کشتی " یعنی باز کردن و دوباره بستن آن هنگام سرایش اوستای کشتی یاد آور

 

پیمانش گردد    کشتی را به روی سدره

sedra می بندند

.

سدره :  زیر پوشی است  سپید رنگ ، نخی و نازک و گشاد بی یخه با آستین های کوتاه که زرتشتیان زیر پیراهن می پوشند . سدره دارای دو کیسه ی بسیار کوچک است یکی در جلو نزدیک قلب که گریبان خوانده می شود ونمایه ى کیسه ی کار نیک است ،  دیگری گرده

gordeh

که نشانه ی خویشکاری  و مسئولیتی است که هر کس به عهده دارد .

 

جشن تیرگان بر همگان پیروز باد ، ایدون بادا

آیا گوگل بر روى پلتفرم شرارت ایستاده

آیا گوگل بر روى پلتفرم شرارت ایستاده

by Touradj Parsi on Tuesday, 8 May 2012 at 02:43 ·

آیا گوگل بر روى پلتفرم شرارت ایستاده

Don't Be Evil !

تورج پارسى

 آنچه در این جا بر آن تکیه مى کنم کتمان حقیقتبه دلایلى مشکوک و غیر قانونى است ، امروزه برخى از موسسات علمى و غیرعلمی  در برخى از لحظه هاى زمان  دست به کار هاى مشکوکى مى زنند که با حیثیت پایگاهى که دارند و مورد اعتبار همگان است خوانایى ندارد و آدمى را به شک مى اندازد که آیآ این پایگاه هم فروشنده است ؟ آیا  در برابر پول مى تواند به راحتى پا بر روى وجدان علمى و کارى خود گذاشته و نامى جعلى را به جاى نامى واقعى ارایه  بکند ؟

به تازگى گوگل دسته گلی به آب داده و نام دریاى همیشه پارس را به نام الخلیج العربى  در گردونه ى خود قراداده است . هنگامى که آن دو دانشجوى دوره دکتراى دانشگاه استنفورد 

Lary Page و Sergey Brian  

به یاد می آورم که  در سال ۱۹۹۶ پروژه پژوهشى خودرا  آغازکردند   و دو سال پس تر کمپانی گوگل  تولد رسمى خود را با یک نشانواره ى اخلاقى :

Don't Be Evil

درکالیفرنیا اعلام نمود و هشدار داد که "برای پولدار شدن، راه هایی غیر از راه کج وخلاف هم وجود دارد" به فال نیک   گرفته آفرین گفتم .  به راستى دنیایى را با ویژه گى هاى تازه گشودند  دنیآیى پر از شگفتى ها . به همین سبب  به هر خانه و کاشانه ره یافت  محرمش دانستند و ارجش نهادند .

اما این چنین که پیداست به پیمان خودیعنى پیمانى که بنیانى شرافتمندانه    داشت چندان پا بر جا نمانده راه راست را رها ساخته و ره کج و خلاف را برگزیده است !

پرسش این است که آیا مى توان یک نام تاریخى - حقوقى را تغییر داد ؟

و چرا مى باید نامى کهن را تغییر داد ؟

چه کسانى و بر کدام اصل حقوقى دست به چنین جرمى آشکارزده اند :

۱_  Sir charles Belgrave

  در سال ۱۹۳۰ یعنی نه سال پیش از جنگ دوم جهانی بر مبنای سیاست استعماری دولت انگلیس نام بی مسما و بی سند خلیج عربی را به کار برد . او که نماینده ی سیاسی بریتانیا و از سال ۱۹۲۰ تا ده ۱۹۵۰ مشاور امیر بحرین بود طرح تغییر نام همیشه پارس را ریخت و به وزارت امور خارجه دولت متبوعه خویش پیشنهاد داد و پیش از آنکه پاسخی دریافت کند برخی ادارات دولتی را تشویق نمود تا از نام جعلی خلیج عربی استفاده کنند ،"

۲ _سرهنگی به نام عبدالکریم ابن قاسم مقصود ( ۱۹۶۳-۱۹۱۴ م )   که درس خوانده ی مدرسه  ی نظامی بغداد و انگلستان بود و در ۱۹۴۸ در جنگ بر علیه اسراییل و در سال ۱۹۵۶ در دوران بحران کانال سوئز شرکت کرده بود در جولای ۱۹۵۸ کودتا کرد و رژیم سلطنتی ایراک را بر انداخت و با سمت نخست وزیر و فرمانده ی کل قوا و ریاست جمهور کار خود را آغاز کرد . این سرهنگ چهل و چهار ساله از همان آغازبه دست آوردن قدرت سیاسی - نظامی ادعای رهبری جهان به اصطلاح عرب را داشت ، اما رقیب او در این میان سرهنگ چهل و دو ساله ی مصری جمال عبدالناصر (۱۹۷۰ - ۱۹۱۶  م ) بود که دشمنی با اسراییل نامش را بر سر زبان انداخته بود و چشمان به اصطلاح جهان عرب به او دوخته شده بود . قاسم برای اینکه میدان را از دست رقیب مصری بیرون بیاورد به پیشنهاد بایگانی شده ی Sir Chales Belgrave

خون تازه ای بخشید و آنرا دوباره به جریان انداخت ، به این عبارت که نام دریای پارس را الخلیج العربی و و خوزستان را نیز عربستان اعلام کرد . اما شگرد آقای قاسم نزد عرب ها نگرفت به طوریکه حتا کویت قرارداد استقلال خود   با انگلیس را نیز در سال ۱۹۶۱ همراه با نام الخلیج الفارس امضا کرد . اما سرانجام تلاش و تبلیغات ناصر یسیم و بعث عراق و سوریه بی ثمر نماند و در دهه ی ۶۰ تا ۷۰ در جهت پیشبرد پان عربیسم که در واقع یک رودرویی با ایران بود نهادهایی در شیخ نشین ها ی دریای پارس شکل گرفتند . این نهاد ها که اغلب  در دانشگاهها و مراکز علمی و پژوهشی فعالیت می کردند زیر پوشش سیمنارها و کنفرانس های پژوهشی ! با بودجه های کلان به شیوه های گوناگون پژوهشگران را وادار می کردند که تا نام غیر تاریخی - حقوقی   الخلیج العربی را به کار گیرند . در این ره پول نفت کشورهای عربی بی دریغ پخش شد درنتیجه بسیاری از مراکز دانشگاهی و پژوهشی به ویژه شرکت هایی که در حوزه ی چاپ تاریخ و جغرافیا کار می کردند نام جعلی خلیج عربی را پراکندند و از خوان دلارهای نفتی بهره ها بردند که در معرکه گیری پان عربیسم

B B C

و تایمز لندن نقش عمده ای را بازی کردند آنچنان که دهه ی شست و هفتاد روزنامه های انگلیس تحت تاثیر رادیو ی فراگیر بی بی سی از نام من درآوردی و مصلحتی خلیج سود جستند. شگفت آورست که تمام خلیج های دنیا صاحب   نامند اما چه گونه مى شوداز دریای پارس که داراى هویت تاریخی و حقوقى است فقط با نام من دراوردى خلیج یاد کرد!  

 

۴ _ موسسه ی نشنال جیوگرافیک

National Geographic که از اعتباری جهانی در دانش جغرافیا برخوردارست در اتلس تازه ی جهان که منتشر کرده  نسبت به اتلس پیشین خود تغییراتی داده بود که از جمله ی این تغییرات گنجاندن نام خلیج عربی در داخل پرانتز در مقابل خلیج پارس !!!آقای الن کرول مسئول گروه تدوین کنندگان نقشه های اتلس گفته بود که گذاشتن نام خلیج عربی در نسخه ی تازه نشنال جیوگرافیک به این دلیل است که برخی کشورها این نام را به صورت رسمی بر خلیج فارس نهاده و استفاده می کنند و ما نیز بر کاربرد این نام در این کشورها اذعان داریم !!! خوشبختانه این موسسه در برابر اعتراض همگانى ایرانیان نام خلیج فارس را دوباره جایگزین ساخت .

۵ - این بار گوگل

G00gle

است که شاید برای پولدار شدن، راه های  کج وخلاف را برگزیده است . بى گمان موتور گرداننده گوگل بهاسترابو  strabo   ( ٢٤ ad - ٦٣ Bc   ) 

   تاریخ دانی که به پدر جغرافیا نامورست  دسترسى دارد. استرابو از چهار دریای دنیای قدیم نام می برد که یکى از آنها  دریای پارس یا سینوس پرسیکوس

Sinus persicus

همان دریای پارس یا سینوس پرسیکوس  که میان ایران و شبه جزیره ی عربستان واقع شده و با دریای عمان از راه تنگه هرمز پیوند پیدا می کند . بر شمالی آن یعنی از دهانه ی اروند رود تا تنگه هرمز کرانه ی ایران زمین است و در اندک مساحتی از گوشه شمال غربی آن کشورهای ایراک - عراق - و کویت جا گرفته اند .

از آنجایی حکومت حاکم برایران نگهبان منافع ملى نیست و خود از نابود کنندگان میراث فرهنگى ما است  این خویشکارى یکایک ما ایرانیان است که از تمامیت ارضى ایران دفاع کرده و در برابر دشمنان خیانتکار  بایستیم . شیخک هاى حآشیه خلیج فارس و برخى از کشور هاى عربى نیز که پشت این خیمه شب بازى ایستاده ودلار هاى باد آورده را پرداخت مى کنند تا براى خود تاریخ بسازند باید بدانند تاریخ را با دادن رشوه نمى توان تغییر داد یا ساخت .

آگاهیم که روز دهم اردیبهشت روز خلیج فارس است ، روز هم صدایى و اعتراض ملت ایران است در برابر شیخان حاکم و موسسه گوگل و شیخک هاى حاشیه ى خلیج فارس ،، صدا را رساتر سازیم چرا که در لحظه هاى حساس تاریخ ایستاده ایم !!

" من از زنگار هر آینه

بیزارم

که مى پوشد  جلاى روشن تصویر معصوم حقیقت را " - محمد زهرى -

*

این مقاله را چند سال پیش که موسسه ی گوگل دست به شرارت زد و نام دریای پارس را تغَیر داد نوشتم . شوربختانه این موسسه دوباره دست به تکرار عمل ناشایست خود زده است به همین دلیل نوشته را بازنشر می دهم

 

·

آیا گوگل بر روى پلتفرم شرارت ایستاده

Don't Be Evil !

تورج پارسى

 آنچه در این جا بر آن تکیه مى کنم کتمان حقیقتبه دلایلى مشکوک و غیر قانونى است ، امروزه برخى از موسسات علمى و غیرعلمی  در برخى از لحظه هاى زمان  دست به کار هاى مشکوکى مى زنند که با حیثیت پایگاهى که دارند و مورد اعتبار همگان است خوانایى ندارد و آدمى را به شک مى اندازد که آیآ این پایگاه هم فروشنده است ؟ آیا  در برابر پول مى تواند به راحتى پا بر روى وجدان علمى و کارى خود گذاشته و نامى جعلى را به جاى نامى واقعى ارایه  بکند ؟

به تازگى گوگل دسته گلی به آب داده و نام دریاى همیشه پارس را به نام الخلیج العربى  در گردونه ى خود قراداده است . هنگامى که آن دو دانشجوى دوره دکتراى دانشگاه استنفورد 

Lary Page و Sergey Brian  

به یاد می آورم که  در سال ۱۹۹۶ پروژه پژوهشى خودرا  آغازکردند   و دو سال پس تر کمپانی گوگل  تولد رسمى خود را با یک نشانواره ى اخلاقى :

Don't Be Evil

درکالیفرنیا اعلام نمود و هشدار داد که "برای پولدار شدن، راه هایی غیر از راه کج وخلاف هم وجود دارد" به فال نیک   گرفته آفرین گفتم .  به راستى دنیایى را با ویژه گى هاى تازه گشودند  دنیآیى پر از شگفتى ها . به همین سبب  به هر خانه و کاشانه ره یافت  محرمش دانستند و ارجش نهادند .

اما این چنین که پیداست به پیمان خودیعنى پیمانى که بنیانى شرافتمندانه    داشت چندان پا بر جا نمانده راه راست را رها ساخته و ره کج و خلاف را برگزیده است !

پرسش این است که آیا مى توان یک نام تاریخى - حقوقى را تغییر داد ؟

و چرا مى باید نامى کهن را تغییر داد ؟

چه کسانى و بر کدام اصل حقوقى دست به چنین جرمى آشکارزده اند :

۱_  Sir charles Belgrave

  در سال ۱۹۳۰ یعنی نه سال پیش از جنگ دوم جهانی بر مبنای سیاست استعماری دولت انگلیس نام بی مسما و بی سند خلیج عربی را به کار برد . او که نماینده ی سیاسی بریتانیا و از سال ۱۹۲۰ تا ده ۱۹۵۰ مشاور امیر بحرین بود طرح تغییر نام همیشه پارس را ریخت و به وزارت امور خارجه دولت متبوعه خویش پیشنهاد داد و پیش از آنکه پاسخی دریافت کند برخی ادارات دولتی را تشویق نمود تا از نام جعلی خلیج عربی استفاده کنند ،"

۲ _سرهنگی به نام عبدالکریم ابن قاسم مقصود ( ۱۹۶۳-۱۹۱۴ م )   که درس خوانده ی مدرسه  ی نظامی بغداد و انگلستان بود و در ۱۹۴۸ در جنگ بر علیه اسراییل و در سال ۱۹۵۶ در دوران بحران کانال سوئز شرکت کرده بود در جولای ۱۹۵۸ کودتا کرد و رژیم سلطنتی ایراک را بر انداخت و با سمت نخست وزیر و فرمانده ی کل قوا و ریاست جمهور کار خود را آغاز کرد . این سرهنگ چهل و چهار ساله از همان آغازبه دست آوردن قدرت سیاسی - نظامی ادعای رهبری جهان به اصطلاح عرب را داشت ، اما رقیب او در این میان سرهنگ چهل و دو ساله ی مصری جمال عبدالناصر (۱۹۷۰ - ۱۹۱۶  م ) بود که دشمنی با اسراییل نامش را بر سر زبان انداخته بود و چشمان به اصطلاح جهان عرب به او دوخته شده بود . قاسم برای اینکه میدان را از دست رقیب مصری بیرون بیاورد به پیشنهاد بایگانی شده ی Sir Chales Belgrave

خون تازه ای بخشید و آنرا دوباره به جریان انداخت ، به این عبارت که نام دریای پارس را الخلیج العربی و و خوزستان را نیز عربستان اعلام کرد . اما شگرد آقای قاسم نزد عرب ها نگرفت به طوریکه حتا کویت قرارداد استقلال خود   با انگلیس را نیز در سال ۱۹۶۱ همراه با نام الخلیج الفارس امضا کرد . اما سرانجام تلاش و تبلیغات ناصر یسیم و بعث عراق و سوریه بی ثمر نماند و در دهه ی ۶۰ تا ۷۰ در جهت پیشبرد پان عربیسم که در واقع یک رودرویی با ایران بود نهادهایی در شیخ نشین ها ی دریای پارس شکل گرفتند . این نهاد ها که اغلب  در دانشگاهها و مراکز علمی و پژوهشی فعالیت می کردند زیر پوشش سیمنارها و کنفرانس های پژوهشی ! با بودجه های کلان به شیوه های گوناگون پژوهشگران را وادار می کردند که تا نام غیر تاریخی - حقوقی   الخلیج العربی را به کار گیرند . در این ره پول نفت کشورهای عربی بی دریغ پخش شد درنتیجه بسیاری از مراکز دانشگاهی و پژوهشی به ویژه شرکت هایی که در حوزه ی چاپ تاریخ و جغرافیا کار می کردند نام جعلی خلیج عربی را پراکندند و از خوان دلارهای نفتی بهره ها بردند که در معرکه گیری پان عربیسم

B B C

و تایمز لندن نقش عمده ای را بازی کردند آنچنان که دهه ی شست و هفتاد روزنامه های انگلیس تحت تاثیر رادیو ی فراگیر بی بی سی از نام من درآوردی و مصلحتی خلیج سود جستند. شگفت آورست که تمام خلیج های دنیا صاحب   نامند اما چه گونه مى شوداز دریای پارس که داراى هویت تاریخی و حقوقى است فقط با نام من دراوردى خلیج یاد کرد!  

 

۴ _ موسسه ی نشنال جیوگرافیک

National Geographic که از اعتباری جهانی در دانش جغرافیا برخوردارست در اتلس تازه ی جهان که منتشر کرده  نسبت به اتلس پیشین خود تغییراتی داده بود که از جمله ی این تغییرات گنجاندن نام خلیج عربی در داخل پرانتز در مقابل خلیج پارس !!!آقای الن کرول مسئول گروه تدوین کنندگان نقشه های اتلس گفته بود که گذاشتن نام خلیج عربی در نسخه ی تازه نشنال جیوگرافیک به این دلیل است که برخی کشورها این نام را به صورت رسمی بر خلیج فارس نهاده و استفاده می کنند و ما نیز بر کاربرد این نام در این کشورها اذعان داریم !!! خوشبختانه این موسسه در برابر اعتراض همگانى ایرانیان نام خلیج فارس را دوباره جایگزین ساخت .

۵ - این بار گوگل

G00gle

است که شاید برای پولدار شدن، راه های  کج وخلاف را برگزیده است . بى گمان موتور گرداننده گوگل بهاسترابو  strabo   ( ٢٤ ad - ٦٣ Bc   ) 

   تاریخ دانی که به پدر جغرافیا نامورست  دسترسى دارد. استرابو از چهار دریای دنیای قدیم نام می برد که یکى از آنها  دریای پارس یا سینوس پرسیکوس

Sinus persicus

همان دریای پارس یا سینوس پرسیکوس  که میان ایران و شبه جزیره ی عربستان واقع شده و با دریای عمان از راه تنگه هرمز پیوند پیدا می کند . بر شمالی آن یعنی از دهانه ی اروند رود تا تنگه هرمز کرانه ی ایران زمین است و در اندک مساحتی از گوشه شمال غربی آن کشورهای ایراک - عراق - و کویت جا گرفته اند .

از آنجایی حکومت حاکم برایران نگهبان منافع ملى نیست و خود از نابود کنندگان میراث فرهنگى ما است  این خویشکارى یکایک ما ایرانیان است که از تمامیت ارضى ایران دفاع کرده و در برابر دشمنان خیانتکار  بایستیم . شیخک هاى حآشیه خلیج فارس و برخى از کشور هاى عربى نیز که پشت این خیمه شب بازى ایستاده ودلار هاى باد آورده را پرداخت مى کنند تا براى خود تاریخ بسازند باید بدانند تاریخ را با دادن رشوه نمى توان تغییر داد یا ساخت .

آگاهیم که روز دهم اردیبهشت روز خلیج فارس است ، روز هم صدایى و اعتراض ملت ایران است در برابر شیخان حاکم و موسسه گوگل و شیخک هاى حاشیه ى خلیج فارس ،، صدا را رساتر سازیم چرا که در لحظه هاى حساس تاریخ ایستاده ایم !!

" من از زنگار هر آینه

بیزارم

که مى پوشد  جلاى روشن تصویر معصوم حقیقت را " - محمد زهرى -

*

این مقاله را چند سال پیش که موسسه ی گوگل دست به شرارت زد و نام دریای پارس را تغَیر داد نوشتم . شوربختانه این موسسه دوباره دست به تکرار عمل ناشایست خود زده است به همین دلیل نوشته را بازنشر می دهم