سابقه ی تاریخی دریای پارس


سابقه ی تاریخی دریای پارس

 ·

سابقه ی تاریخی دریای پارس

باز نشر این مقاله به مناست دهم اردی بهشت روز دریای پارس

تورج پارسی

استرابو  strabo   ( ٢٤ ad - ٦٣ Bc   )  

  تاریخ دانی که به پدر جغرافیا نامورست از چهار دریای دنیای قدیم نام می برد :

۱ - دریای روم که امروز دریای مدیترانه نامیده می شود

۲ _ دریای پارس یا سینوس پرسیکوس Sinus persicus

۳ - خلیج عربی که امروز دریای سرخ نامیده می شود

۴ - دریای مازندران

دریای پارس یا سینوس پرسیکوس  میان ایران و شبه جزیره ی عربستان واقع شده و با دریای عمان از راه تنگه هرمز پیوند پیدا می کند . بر شمالی آن یعنی از دهانه ی اروند رود تا تنگه هرمز کرانه ی ایران زمین است و در اندک مساحتی از گوشه شمال غربی آن کشورهای ایراک ( عراق ) و کویت جا گرفته اند .

در روزگار شاهنشاهی هخامنشی این دریا را پارسا درایا    Parsa deraya 

می گفتند که با آنچه امروزه ایرانیان کرانه نشین این دریا از بوشهر تا بندر عباس در گویش خود به کار می برند نزدیک است دریه ی پارس

Deryayay pars

از آغاز سده ی بیستم میلادی در نوشتارهای جغرافیایی واژه "خلیج " به جای واژه ی "دریا " به کار گرفته شد و در عوض کمتر از نام درست آن که دریای پارس است و تاریخی چند هزار ساله پشت سر دارد سود جستند . چه خوبست ما نیز همچون کرانه نشینان آنرا " دریای پارس " بخوانیم و از واژه ی خلیج بپرهیز یم

 

ساز ناکوک الخلیج العربی !

 

در سال ۱۹۳۰ یعنی نه سال پیش از جنگ دوم جهانی بر مبنای سیاست استعماری دولت انگلیس  

  Sir charles Belgrave 

     نام بی مسما و بی سند خلیج عربی را به کار برد . او که نماینده ی سیاسی بریتانیا و از سال ۱۹۲۰ تا ده ۱۹۵۰ مشاور امیر بحرین بود طرح تغیر نام همیشه پارس را   ریخت و به وزارت امور خارجه دولت متبوعه خویش پیشنهاد داد و پیش از آنکه پاسخی دریافت کند برخی ادارات دولتی را تشویق نمود تا از نام جعلی خلیج عربی استفاده کنند ، اما دولت بریتانیا به علت درگیرهایی که با رضا شاه و جنگ دوم جهانی پیدا کرد ، این پیشنهاد را بایگانی کرد اما البته از چشم دور نگه نداشت بلکه شیوه دیگری را در پیش گرفت به این عبارت که از ده ۱۹۵۰ کوشید عرب ها را از گوشه و کنار تشویق کند که به بحرین کوچ کنند تا بومیان ایرانی در اقلیت قرار دهد . این کار نیز توسط چارلز بلگریو انجام یافت بطوری که تا پایان ده ۱۹۶۰ بر جمعیت عرب مهاجر افزوده شد و گروه اکثریت   جامعه رارا تشکیل دادند و در واقع گامی دیگر در در ره ایران زدایی از دریای پارس توفیق . نقشه شوم نماینده سیاسی انگلیس آتش زیر خاکستری بود که نیاز به فرصت تازه داشت ، این فرصت هم در سال ۱۹۵۸ در ایراک - عراق - به وجود آمد .

ایراک یا ( عراق ) همسایه ی غربی ما

چگونه کشوری به این نام شکل گرفت ؟

پس از شکست دولت عثمانی در جنگ دوم جهانی اول ، فاتحان جنگ یعنی انگلیس و فرانسه برای حفظ منافع خود در سرزمین های شکست خورده دست به تشکیل کشورهایی کوچک چون سوریه ، ایراک ، لبنان و اردن زدند و در کشورهای تازه تاسیس دولت های سرسپرده خود را بر سر کار آوردند .

در این زمان نقش موثر ادوارد لارنس 

Edward Thomas Lawrence                                                          نامور به لارنس عربستان (  ۱۹۳۵  - ۱۸۸۸ م ) باستانشناس ، افسر ، سیاستمدار و نویسنده ی انگلیسی یا به گفته ای جاسوس انگلیس که پس تر دارای عنوان  Sir  هم شد برجسته است . لارنس ، فیصل پسر حسین شریف مکه را که از سرسپرده گان دولت  بریتانیا بود و در جنگ انگلیس بر علیه عثمانی شرکت بی چون و چرا داشته به کنفرانس صلح پاریس (۲۹ ژانویه ۱۹۱۹ ) فرستاد ، پس از این کنفرانس فیصل به عنوان پادشاه سوریه تعین شد ، اما چون سوریه تحت قیمومت فرانسه قرار گرفت ، فرانسویان فیصل را نپذیرفتند ، لارنس دوباره به برپایی کنفرانسی در قاهره دست می یازد که در آن سر چرچیل ، سرپرسی کاکس ، گرترودیل و جان فیلیپی شرکت داشتند . در این کنفرانس فیصل با پذیرش همه ی شرایط بریتانیا به عنوان دست نشانده انگلیس به پادشاهی کشور نو بنیاد ایراک تعین یا منصوب شد ( اگوست ۱۹۲۱) در مدت ۳۷ سال سرسپردگی - پادشاهی فیصل یعنی از اگوست ۱۹۲۱ تا کودتای جمهوری خواهان جولای ۱۹۵۸ به رهبری سرهنگ قاسم که فیصل دستگیر و کشته شد ۵۸ هیات دولت در کشور ایراک تشکیل شد که از آن میان نوری سعید ( ۱۸۸۸-۱۹۵۸ م )۱۴ بار به نخست وزیری رسید ، فیصل و هیات دولت او سرسپرده سیاست استعماری انگلیس در منطقه بودند .

پیدا شدن سرهنگ قاسم در تصویر سیاسی ایراک

سرهنگی به نام عبدالکریم ابن قاسم مقصود ( ۱۹۶۳-۱۹۱۴ م )   که درس خوانده ی مدرسه های نظامی بغداد و انگلستان بود و در ۱۹۴۸ در جنگ بر علیه اسراییل و در سال ۱۹۵۶ در دوران بحران کانال سوئز شرکت کرده بود در جولای ۱۹۵۸ کودتا کرد و رژیم سلطنتی ایراک را بر انداخت و با سمت نخست وزیر و فرمانده ی کل قوا و ریاست جمهور کار خود را آغاز کرد . این سرهنگ چهل و چهار ساله از همان آغازبه دست آوردن قدرت سیاسی - نظامی ادعای رهبری جهان به اصطلاح عرب را داشت ، اما رقیب او در این میان سرهنگ چهل و دو ساله ی مصری جمال عبدالناصر (۱۹۷۰ - ۱۹۱۶۹ م ) بود که دشمنی با اسراییل نامش را بر سر زبان انداخته بود و چشمان به اصطلاح جهان عرب به او دوخته شده بود . قاسم برای اینکه میدان را از دست رقیب مصری بیرون بیاورد به پیشنهاد بایگانی شده ی Sir Chales Belgrave

خون تازه ای بخشید و آنرا دوباره به جریان انداخت ، به این عبارت که نام دریای پارس را الخلیج العربی و و خوزستان را نیز عربستان اعلام کرد . اما شگرد آقای قاسم نزد عرب ها نگرفت به طوریکه حتا کویت قرارداد استقلال خود را با انگلیس نیز در سال ۱۹۶۱ همراه با نام الخلیج الفارس امضا کرد . اما سرانجام تلاش و تبلیغات ناصر یسیم و بعث عراق و سوریه بی ثمر نماند و در دهه ی ۶۰ تا ۷۰ در جهت پیشبرد پان عربیسم که در واقع یک رودرویی با ایران بود نهادهایی در شیخ نشین ها ی دریای پارس شکل گرفتند . این نهاد ها که اغلب   در دانشگاها و مراکز علمی و پژوهشی فعالیت می کردند زیر پوشش سیمنارها و کنفرانس های پژوهشی ! با بودجه های کلان به شیوه های گوناگون پژوهشگران را وادار می کردند که تا نام غیر تاریخی - حقوقی   الخلیج العربی را به کار گیرند . در این ره پول نفت کشورهای عربی بی دریغ پخش شد درنتیجه بسیاری از مراکز دانشگاهی و پژوهشی به ویژه شرکت هایی که در حوزه ی چاپ تاریخ و جغرافیا کار می کردند نام جعلی خلیج عربی را پراکندند و از خوان دلارهای نفتی بهره ها بردند که در معرکه گیری پان عربیسم B B C و تایمز لندن نقش عمده ای را بازی کردند آنچنان که دهه ی شست و هفتاد روزنامه های انگلیس تحت تاثیر رادیو ی فراگیر بی بی سی از نام من درآوردی و مصلحتی خلیج سود جستند شگفت آورست که تمام خلیج های دنیا نام دارند مگر دریای پارس که در تاریخ ، نام و هویت تاریخی دارد . نا گفته نماند که  صدای سازموسسه ی نشنال جیوگرافیک National Geographic نیز قابل تامل است !

نگهبانان دریای پارس  persian golf task force.

شوربختانه در برابر پان عربیسم کاری انجام نشد در نتیجه اینان نه تنها نام دریای پارس را به خیال خود با پول نفت تغیر دادند بلکه پدیده های فرهنگ پربار ایران زمین را نخست به نام تمدن اسلامی !!!! و سپس به نام "تمدن عرب " در دنیا پراکندند . شوربختانه این کوتاهی سبب شده است که در انسیکلوپدیا ها ، رادیوها تلویزیون ها ، کتاب های درسی مدرسه و دانشگاه های غرب آنچه ایرانی و فرایند فرهنگ ایرانی است به نام عرب گفته و نوشته شود و با عبارت "غرب مدیون تمدن عرب است "  مهر تایید و تکریم پای آن گذاشته شود .

خوشبختانه در سال ۱۹۸۸ ایرانیانی آگاه و مسئول که بیشتر آنها از دانشگاهیان هستند احساس مسئولیت کرده دور از بی حالی و بی تفاوتی و حتا محافظه کاری سازمانی برای نگهبانی و دفاع حقوقی - تاریخی هویت دریای پارس تشکیل دادند . این سازمان برای نهادها و شرکت های متخلف نامه هایی را که از پشتوانه ی تاریخی حقوقی برخوردارست می فرستد این روشنگری و آگاهی اثر مثبت داشته مگر نزد شرکت هایی که منافع بی شماری در کشورهای عربی دارند .

  سرچشمه ها

Sven Tägil Konflikt o samarbete vid Persika vilken  lund University Press

پیروز مجتهد زاد   خلیج پارس در درازنای تاریخ ره آورد شماره ۴۰ زمستان ۱۳۷۴

پیروز مجتهد زاده بحرین جز خاک ایران نبود که جدا شد

  ره اورد شماره ۴۸ پاییز ۱۳۷۷

فرهنگ معین

ماهان عابدین کیهان لندن شماره ۹۷۰ دوازده شهریور ۱۳۸۲

نام دریای پارس در برخی زبان های گیتی

انگلیسی      Persian Gulf

آلمانی          Persischer Golf

ایتالیایی      Golfo persco

فرانسه        Golf Persique

روسی         Персидский залив

ژاپونی       Perusha wan  

 

 

· · · Share · Delete

اردی بهشت فصل بلوغ بهاری به خجسته گى اردیبهشتگان

 

اردی بهشت فصل بلوغ بهاری

به خجسته گى اردیبهشتگان

 روز  شیراز

روز فردوسى

و همه ى آنانى که در اردی بهشت چشم به جهان گشوده اند  .

تورج پارسى

اشه

Asha یا Ereta

واژه اوستایى است که بچم  راستى ، نظم کیهانى یا هنجار هستى است "در گات ها کم و بیش ۱۸۰ بار از اشا نام آورده شده است " .Ereta درفارسى باستان  

Arta درسانسکریت Rta

 ودر پهلوى کهن  Art

ودر پهلوى جدید و فارسى امروزى Ard

 به زبان انگلیسى right

به زبان سوئدى rätt

از یک ریشه درست شده اند .

arta

در بخش نخستین نام ارتخشتر یا اردشیر که چم فرمانروایی راستى است یا ارتیان (اردوان ) که به چم نگهبان راستى است آمده است .  

" ereta

 به چم حرکت مستقیم ( درست ) براى  رسیدن و به دست آوردن است یا به عبارت دیگر : حرکت درست ، در زمان ومکان  درست و ابزار درست براى دسترسى به نتیجه ى درست است ، "

حرکت جاودانه اى که در زمان و مکان جارى است عام ترین قانون مندى جهانست که ویژگیش تغییر و تازه شدن

است . به عبارتى حرکت در راستاى رسایى و کمال است بطورى که  هر مرحله از کمال ، نردبانى مى گردد براى مرحله ى دیگر . سکون و آرامش صرفا جنبه ى نسبى دارد . در این نظم جهانى تنها یک قانون است که پیوست و پویایی هستى ها را هنجار مى دهد و آن اشا یا قانون راستى وداد است .  از آنجاىى که آدمى در این دکترین از آزادى گزینش برخوردارست درنتیجه از کشته ى خود مى خورد به همین سبب  اشا درکردار او دخالتى ندارد اما برآیند کارش  با ترازوى اشا  سنجیده مى شود. براصل اىن دکترین " هماهنگى بشر با اشا یا هماهنگ شدن او با نظم جهان هستى برایش آرامش می آورد "

اشاوهیشتاAsha vashishta

یا بهترین راستى یا اردى بهشت ،گوهر داد است دومین فروزه اهورایى است که در جهان مادى  نگهبان آتش است چرا که آتش مظهر پاکى است .گل مرزنگوش

 

Origanum Vulgar  یا

 Origanum majorana اSweet marjoram

 ویژه ى اشاوهیشتاست

اشاوهیشت یا اردی بهىشت نام سومین روز و دومین ماه سال است که چون نام ماه و روز همانند بشود اردیبهشتگان خوا نده و انرا جشن گیرند . اردى بهشت جشن اخلاق و فضیلت آدمى است ، جشن نیکى و نیک کردارى است چرا که راستى بهترین نیکى است . در نماز روزانه  اشه وهیشت یانماز اشه زرتشتیان خوانند.

اشم وهو وهیشتم استى اوشتا استى اوشتا اهماىى هیت اشایى وهیشتایى اشم

ashem vohû vahishtem astîushtâ astî ushtâ ahmâihyat ashâi vahishtâi ashem.

Holiness (Asha) is the best of all good:it is also happiness.Happy the man who is holy with perfect holiness!۱

راستى بهترین نیکى است ، خرسندى است . خرسندى براى کسى که راستى را براى بهترىن راستى بخواهد.

 

اردی بهشت فصل بلوغ بهاری در استان پارس  به ویژه درشیراز است ، شیراز اقلیم رنگ و بو می شودیا به تعبیر دقیقى" خلعت اردىبهشتى " می پوشد به "راستی صولت برد می آرامد و اوان دولت ورد می رسد " "و جمال دختر رز نور چشم " همگان می گردد ،

پیراهن برگ بر درختان      

چون جامه ی عید نیک بختان

اول اردی بهشت ماه جلالی  

 بلبل گوینده بر منابر قضبان

بر گل سرخ از نم اوفتاده لالی  

همچون عرق بر عذار شاهد غضبان

این حال وهوا ی اردی بهشتی است که : چو آب مى رود این پارسی به قوت طبع ،آنچنان که  در بهشت فصل ، طبع شاگردان مدرسه نیز به سرایش می پردازد و گله و زاری مى کند بی گمان از قیل قال مدرسه دلش می گیرد و فریاد می زند :

اردی بهشت مردم اردی جهنم ماست

 زیرا که در دبستان غوغای درس برپاست !

آیا حافظ در بهار توبه شکن ،در اردی بهشت ، ماه می ، ماهی که خم ها به جوش می آیند و هوا شراب خواره می شود ازقیل قال مدرسه دلش می گیرد و فریاد بر می دارد که ما پژواکش را  می شنویم  :

حاشا که من به موسم گل ترک می کنم   

من لاف عقل می زنم این کار کی کنم

مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم  

   در کار بانگ و بربت آواز نی کنم

از قیل قال مدرسه حالی دلم گرفت

 یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم

کو پیک صبح تا گله هاى شب فراق

 با آن خجسته طالع فرخنده پى کنم

چرا حافظ به یاد حکایت جم و کاووس کی می افتد و بی ترس و بیم "نامه ی سیاه " را به هیچ می گیرد ؟

کی بود در زمانه وفا ؟ جام مى بیار

تا من حکایت جم و کاووس کى کنم

از نامه ی سیاه نترسم که روز حشر  

 با فیض لطف او سد ازین نامه طى کنم

این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست

روزى رخش ببینم و تسلیم وى کنم

 آیا این همان فتوای عقل  بر دانا ست که پورسینا نیز آنرا مطرح کرده است ؟

می حلال گشت به فتوای عقل بر دانا

می حرام گشت به فتوای شرع بر احمق

در هواى بهارى پارس آنهم وقت گل چشم بستن بر جمال دختر رز  کار دیوانگانست :

من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها

 توبه از مى وقت گل دیوانه باشم گر کنم

  شاعر ملی « ادیب برومند » نیز در وصف اردیبهشتِ بهشت گونه سپاهان سروده  است :

خرّما شهر سپاهان ، خاصه در اردیبهشت

/ کز صفایش بازیابی جلوه خرم بهشت

بنگر از هر سو به هم پیوسته خرمن های گل

/ بنگر از هر جا به هم روییده سبزی های کشت

آتشین گل های صد برگش به باغ اکنون دمید

/ آنچنان که آذرگشسب افروخت نار زردهشت

بوی گل ها بشنو و رشد درختان بازبین  

/ زان چه بستان بان نشاند و زان چه کشتاورز کشت ...۱

 

شیراز  شهر گل و بلبل شهر هزار رازست  ،هر شهرى در ایران زمین داراى آب و هوایی است که خواه ناخواه زیبایی می آفریند اما آنچه   که شیراز را جلوه اى دیگر می بخشد قرین بودن نامش با تخت جمشید  که دروازه ى فرهنگى جهان باستان بوده و پاسارگاد،،حافظ ، سعدى و.... است .  نام شیراز به عنوان مرکزیت استان پارس یادآور میراث هاى کهن سال و کهن یادى است که از دیروز تاریخ مانده تا امروز ما را به فردایمان  پیوند بدهد .شیراز باید پایتخت فرهنگى نام  بگیرده به پاس همین گنجینه های چندین  و چند هزار ساله اى که دور بر خود دارد .

روز ۱۵ اردی بهشت را به نام روز شیراز ثبت کرده اند \

سرچشمه ها :

۱_ على اکبر جعفرى ، فصل نامه اشا

۲ _ کیخسرو کشاورز، مزدا خدا نیست ،

۳_ به نقل ازسایت ttp://drshahinsepanta.persianblog.com


نـــــوروز و یــــادها

نـــــوروز و یــــادها
بخشی خاطرات این قلم است و برخی شنیده هاست ، ۴۳ سال است به میهن نیامده ام  بلکی بیشی از این یادمان ها دیگر از دور بیرون افتاده باشند مثلا سفید کردن ظروف مسی و ......
با یاد همیشگی استاد ماهیارنوابی

دکترتورج پارسی

اول صبحی پا که می‌شدیم  دست و رو بشوریم و ناشتایی بخوریم  می‌دیدیم  مادر با خورشید و برافتو و ماه بس  ، آشپز خانه را قرق کرده "تیرو خـــونه‌ی " تخته  و تاوه را آماده کرده‌اند .با دیدن آرد وشیره شکر و روغن  خش، بوی نان شیرین به دماغمان می‌رسید، در واقع آوای آهنگین پاى نوروز بود که در فضا پخش میشد، تازه این آخرای بهمن بود. همه شتابزده بودند ، چون باید خانه و کاشانه را آماده کنند. باوربود که درگاه نوروز روح مرده‌ها به خانواده‌ها سرکشی می‌کنند که منظور همان فروهرها باشند.  به غیر از نان شیرین، نان پنجره‌ای ، لوز بید مشکی، باقلوا، لوز بهار نارنج و .... فراهم می آمد. برنامه‌ی  شیرین پزی دست کم سه تا چهــــــــــار روز طول می کشید چرا که مادر افزون بر مصرف خودمان برای خانواده‌هایی که دستشان پتی بود دستور پخت می‌داد. در همه ‌ی  استان فارس این نان شیرین مثل پیرسیک "پرستو " و بهار پیشگامان  نوروزبودند. بهارهم خدا وکیل کاری به تقــــــــــویم نداشت ، نفسش  که  به "نسیم باد نــــوروزی" شهرت داشت، به گفته  ی سعــــــــــــدی " عیسا دم" بود، آنچنان که  به زمین می‌رسید نطفه خرمی و شادابی بسته می‌شد و بوی عطر زلفان سبزش به همه جا رنگ و بوی تازه می‌داد  .
دم عیسا است پنداری "نسیم باد نوروزی"

که خاک مرده باز آرد، درو روحی و ریحانی
حافظ نیز چنین باور داشت :
زکوی یار می‌آید " نسیم باد نوروزی"  

از این "باد" ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

همین توانایی بهاربود که در این استان  صحرا معنای کویر و بیابان را نداشت وهمچنانکه ندارد، بلکه به چم دشت سبز خرم است. اگر مردم  یک روز،  فقط یک روز خدا به صحـــــــــرا نمی‌رفتند، یا به گفته‌ی حافـــــظ ، "مسند به گلستان" نمی‌بردند ، با سرزنش  می‌گفتند : راس راسی رنگ و بوی اتاق گرفته‌ایم !!
همین ذوق و دلشادی بهارانه بود که با بهار و گل  نام خانواده را زینت می‌دادند.  چنانچه به خـواهر شوهـر اگر شوهر کرده بود  بهاردوسی و اگر شوهر نکرده بود  غنچه‌دوسی و زن بـــــــرادر یا زن کاکا را نیز با واژه  گل  می‌آراستند و  گلدوسی  می‌نامیدند ! .
در این گاه از زمان،  مردمان می‌خواستند بهار راجمع کنند و به شکل  سبزه بر خوان نوروزی بگذارند. پس کم کم دست به کار شده  گندم ، جو ، ماش ، عدس و ...... را در سه دوری "بشقاب" سبز می کردند که در واقع شاید نشانواره‌ی هومت
 Humat اندیشه نیک
Hukhteگفتار نیک
Hvarshteکردار نیک 
بود. در برخی خانواده‌ها یک دوری یا یک کـــــــــوزه و برخی دیگرهفت دوری سبزه، سبز می‌کردند .
تمیزکاری وخانه‌تکانی دو ماه بهمــــــــن واسفند مــــــــــــــردم به تکاپـــــو می افتادند حتا علی پشه‌ای بقال که موسا می گفت: علی در تمام عمرش ، فقط شب زفافش به حمام رفته، توی این یکی دو ماه به خودش می‌رسید و حتما حمام می‌رفت و روی مجمعه‌ی خرما توری می‌گذاشت و دستی به سر روی مغازه می‌کشید و بالای درگاهی مغازه  پرچم سه رنگ آویزان می‌کرد و رادیو تلفونکنش را با صدای بلند باز می‌گذاشت و رادیو هم سنگ تما م می‌گذاشت و می خواند:  به شیراز رفتنت راضی نبودم، شاید  ترانه ساز دلسوخته می‌دانست، بهار شیراز آدم را عاشق  می کند و از خود می کند یا به قول کهیار   ، کلو " دیوانه  " می کند .
چنانچه سعدی نیز گواهی می کند :
باد صبح و خاک شیراز آتشی است
هر که را در وی گرفت آرام نیست

باوجودی که ظرف‌های چینی و ملامین ظرف‌های مسی و روی را کم رونق کرده بود اما در گاه نوروز مسگری یوسف کور پس pos "پسر" ده گل  رونق تازه‌ای پیدا می‌کرد ظرفهای مسی و روی ازگرد کدروت زمان پاک می‌شدند . قالی تکانی و سفیدکاری و رنگ‌زنی‌ها هم  از قصه‌های همیشگی این گاه  بود.
 باغ سبزی‌کاری بارون پس pos نصیر محل بیا برو بود. خیلی‌ها از پیش ده تا دوازده تا  کرت کاهو برای روزهای نوروزی پیش خرید می‌کرد ند. باغ بارون با آب  زلالی که از چاه می‌کشید  همیشه بهار  بود . بوی کاهوو  پرپین  و ریحان،  نعناع و پونه مشام را بهاری می کرد. آوازهای بهاری بارون در گاه کشیدن آب از چاه گوش را می نواخت که تا بهار هست کهنه نمی‌شوند :

بهار مس  و زمین مس و زمون مس ۱
     به کوه‌ها کوگ‌ها مس، پازنون مس ۲
    به غیر از مو که سوزم از غم دل ۳
   چرنده مس ، شتر مس ، ساربون مس 
مس           مست
کوگ    kog   گبگ
مو         mo   من
باید نو شد، باید همه چیزرا نو کرد، آینه‌ی جلو رویمان طبیعت است، که رخت نـــــو می پوشد، نوخواهی خوش‌یمن است به همین دلیل رخت نـــوروزی از واجبات بود و همین واجبات «کار خیاط‌ها را سکه می کرد تازه از دی ماه می‌باید به اندیشه رخت نوروزی باشی. حتا کسانی که توانایی مالی نداشتند کوشش بر آن داشتند رخـــــــت نــــــــــــوروزی بچه‌ها را  تهیه کنند. دوران بدقولی خیاط‌ها شروع می‌شد با وجودیکه شب در دکــــــــون می‌خوابیدند تا پاسخ گوی مشتری نوروزی باشند،  بدقولی آن هم در گاه نوروز پیش نیاورند، اما شوربختانه پیش می‌آمد.

مدرسه به بچه ‌هایی که خانواده‌شان توانایی نداشتند، رخت نوروزی می‌داد، اما خرد کنند ه بود. ناظم در حالی که ترکه در دست داشت می‌آمد در کلاس و می‌گفت: بی‌بضاعت‌ها بیان بیرون، باید بروند خیاط‌خانه برای رخت نوروزی!!  کسی پا نمی‌شد، چون رویشان نمی‌شد، مثل اینکه منتظر بودند نفر اولی پا شود تا باقی هم برخیزند. وقتی شاگرد اول کلاس  پا می‌شد باقی هم با سر پایین و شرم‌زده  راه می‌افتادند. هیچگاه این صحنه را فراموش نمی‌کنم که فقر در گاه نوروز چقدر شرم بوجود می‌آورد! نـــــــوروز فاصله‌ها را نشان می‌داد آنهم بد جوری . قیافه ‌ی خسته و همیشه رنجور  رجب  را فراموش نمی‌کنم، پدرش باربر یا حمال  بود، آموزگار هرموقع کسی درس بلد نبود داد می‌کشید و می‌گفت: درس نخوان تا حمال شوی! یا حمال چرا این کار را کردی، حمال چرا آن کار را نکردی!! با هر واژه  حمال قد بلنــــــد و باریک رجب کوتاه  و روی نیمکت مچاله می‌شد. روزی که باید به خیاط‌خانه بروند، رجب آخرین نفر بود که با کمر تاشده راه  افتاد. پس از کنده شدن از آنجا و امروز که پیرانه‌سر در غربت سرد میهماندار نـــــــــــوروزم، هرگز این صحنه‌ها رافراموش نکرده و نمی‌کنم.

هرچه به نوروز نزدیکتر می‌شدیم  شیرازجوانتر می‌شد، لوندی می‌کرد واز شادی لبریز می‌گشت. پسین چهارشنبه آخر سال آتش جشن سوری روشن می‌شد وهمه‌ی بچه‌ها چشم به هیزم‌ها دوخته و منتظر افروختن آتش می‌شدند . آتش که شعلـــــه می‌کشید در اطراف آن پایکوبی شروع می‌شد، بچه‌ها شتاب داشتند که ازآتش بپرند اما بزرگترها می‌گفتند اول باید به آتش بوخوش "اسفند و کندر" داد. پس از آن که بوخوش درون آتش می‌ریختند بزرگ و کوچک  می‌پریدند و زردی و غم را به آتش داده و تندرستی و پاکی آرزو می‌کردند. شکستن کوزه در کنار شعله آتش، از جمله رسم‌های چهارشنبه‌سوری بود. مراد از این کار این بود که در سال نو، گره‌ای به کارها نیفتد. از دیگر آیین‌های چهارشنبه‌سوری در شیراز یکی هم آب‌تنی در حو ض ماهی بود. در گوشه غربی آرامگاه سعدی یک قنات آب گــــــــرم معدنی هست که چند پله می‌خورد تا به حـــوضچه‌ای می‌رسد که شیرازی‌ها آنرا حوض  ماهی می‌گویند چون پر از ماهی‌های ریز و درشت است.  در باور مردم دختر شاه پریون درین آب زندگی می‌کند و اگر کسی نیت بکند مرادش را می‌دهد.

اروسی‌های نوروزی  آنهایی که نامزد داشتند یا آنهایی که خواستگاری رفته و پاسخ آری شنیده بودند ، کارها را جور می‌کردند که  شب عید یا روز اول نوروز اروس کشون داشته باشند، چون روز اول سال خوش‌یمن است و مروای هزار ساله دارد . البته اروسی شادی و شادمانی ویژه خود را دارد چرا که آغاز یک زندگی نوین است اما همزمان شدن  روز نو  اروس و داماد با آغاز و نوشدن طبیعت در گاه  نوروز باستانی  شادمانی بیشتری را ارزانی می دارد. اروس کشون که در واقع کاروان شادی است خود تماشایی بود رهگــــذران نیز با کاروان دم می‌گرفتند. هنوز واسونک شیرازی با ریتم شش هشتم در مایه شوشتری در گوشم طنین می‌اندازد که  شکر  تنبک می‌زد و عزیز خان   و جلال   تار می‌زدند و منوچهر می‌خواند:

جینگ جینگ ساز میاد از بالوی شیراز میاد
شازده دوماد غم مخور که نامزدت با ناز میاد 
یار مبارک بادا ...... 
این چهار نفر به همه جا شادی می‌بردند  ودر شادی اهورایی همه را شریک می‌کردند . اینجاست که باید با داریوش بزرگ و خشایارشاه و اردشیر سوم هم آوا شد و گفت:
بغ بزرگ است اهورا مزدا،
که این بوم آفرید،
او که آسمان آفرید،
او که  شادی آفرید مردم را.

جلوی اروس، نزدیکی‌های خونه‌ی داماد ، رقص و آواز مشهور داش داش  که ریتم شش هشتم دارد و در دستگاه بیات زند است اجرا می‌شد ❊  این آهنگ داشی در میان مردم شیراز  به رقص و آهنگ  در شازده‌ای  نامورست. گفتنی است که درب شاهزده یا دب شازده از محله‌های قدیمی شیرازست.
 سرانجام شب عید همه چیز سامان یافته بود، از حمام عید گرفته که از واجبات بود تا خوان نوروزی، رنگ کردن تخم مرغ، تهیه آجیل، میوه و شراب و عرق از گود عربون که آنهم از واجبات واجبات بود  ... این شب، چراغ خانه‌ها همه روشن بود   البته برخی تا صبح روشن می‌گذاشتند. بعضی خانواده‌هـــــا هم روی پشت بام رنگینک و خــــــــــــوراکی می‌نهادند چون باور چنین بود که روح مردگان به سرکشی می‌آیند .

سال تحویل لحظه‌ی هماهنگ شدن تپش قلب با تیک تاک ساعت بود لحظه‌ای که هم نقطه پایان و هم  آغاز سال نو بود. آغازی با پاکی و زیبایی و سپس روبوسی‌ها و گرفتن نوروزی کوچک‌ترها ازبزرگترها، دید بازدید و سد سال به ازاین سال گفتن‌ها. البته در این خجسته گاه خیلی‌ها آیین کهن نوروزی  را  که نوشیدن باده باشد به جا می‌آوردند، شعر استاد ماهیار نوابی  هم، همین آیین را یاد آور می‌شود :
می بایدمان خورد ، ازیرا که نشاید 
فرخنده چنین روزی بی  می  گذرانیش
گر می خوری و سرت گران گردد زان  می 
  با  جام دگر  چاره توان کرد گرانیش
آیین کهن باشد می خوردن نوروز 
آیین کهــــــــــــــــن را بمهل تا بتـــــــوانیش  ❊

غم  روزهای نوروزی   مشق‌های بی‌شماری  بود که آموزگاران می‌دادند تا بچه ها از علم غافل نشوند !! روزهای پر از سبزی و شادابی را بر دانش‌آموز تلخ می‌کرد هر چند که این سیزده روز پاس نوروزی داشت و دید و باز دید و استراحت نوروزی بود، اما آموزگار ما  پنجاه بار رونویسی، پنج انشا مانند علم بهتراست یا ثروت و پنجاه مساله مانند حوضی ده فواره دارد و .... می‌داد که در واقع نوروز شیرین را تلخ می‌ساخت. به هرروی ما گواه بر نوروزهای بی‌شماری بوده وهستیم و نوروز نیز گواه است بر سال‌هایی که بر ما گذشته و می‌گذرد. آنرا پاس بداریم و نگهبانی کنیم . با نوروز پیمان ببندیم که در آبادانی جهان، هر ساله کوشاتر باشیم .

     نوروزتان همیشگی بادا

* بخش دوم این آهنگ تیرام تیرام نام دارد که جمال وفایی هم  آنرا در فیلم داش آکل خوانده است .  
* ماهیار نوابی ، مجموعه ی مقالات و چند شعر ، به کوشش دکتر محمود طاووسی ، انتشارات نوید، 1377، شیراز.

 

به پیشواز نوروز برویم

به پیشواز نوروز برویم

 

   به پیشواز نوروز برویم

       تورج پارسی                   

 

دشت و دمن خود را می آراید . زمین از زیر بار گران زمستانی رهایی یافته ، نفس تازه می کند . بوی بهار از در و دیوار به مشام می رسد . از رنگهای گوناگون هم آهنگی ویژه ای به وجود می آید که پرندگان را به ترنم بیشتر وامی دارد. جنوب ایران زودتر در آرایش خود پیشگام می شود آنچنان که گویی سنگها هم سبز می شوند و دل سنگشان آبستن همرنگی و همگامی می گردد و به گفته فرخی سیستانی » نه عجب باشد اگر سبزه دمد از آهن «

انسان این مرز و بوم د ل سبز می شود و این سبزی و زیبایی رنگین را به شعر و ادب خود می کشاند ، به طوریکه از هر برگ ادب این سرزمین می توان بوی باران ، بوی سبزه ، نوای ملایم ریزش آبشاران و نغمه بلبل عاشقش را ، ببویی ، ببینی و بشنوی :

 

فرخی گوید :    

    هر کجا در نگری ، سبزه بود پیش دو چشم

    هر کـــــجا در گذری ، گل سپری زیر دو پا  

یا رند شیراز گوید :

    نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

    عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد .

یا به رخ نمای مولانا بنگریم :

    چاک شدست آسمان ، غلغله ایست در جهان

    عنبر و مشک می دمد ، سنجق یار می رسد

    باغ سلام می کند ، سرو قیام می کند

    سبزه پیاده می رود ، غنچه سوار می رسد

 

در چنین حال و هوایی است که  منوچهری دامغانی یشنهاد می کند :

می خوشبو فراز آور و بربط نواز .

 

چنین است که مردمان از ماه اسپند به تدارک جشن پرداخته به پیشواز می روند آنچنانکه ایل قره پاپاق اسفند را» ماه عید  « می نامد .1خرید نوروزی ، تهیه آجیل و نقل ، درست کردن شیرینی خانگی ، پختن نان شیرین در استان فارس ، سبز کردن گندم و جووماش و عدس روی کوزه و بشقاب ، تخم مرغ رنگ کردن ، صدای چوب به دستان فرش تکان ، نوای فروشدگان ماهی سرخ و تنگ آب ، حنا بندان دست و پا و ... همه از جمله ی این تدارکات است .  خواستگاری وعروسی های ، همزمان با نوروز، از دور دست تاریخ گزارش شده است .

ایرانی همگام و هم زمان با طبیعت ، خانه آب و جارو کرده  ، رخت نو در برمی کند  . خیاط ها و زنان دست دوز همه در تلاشند تا رخت نوروزی مشتریان را به هنگام آماده 2

 کنند . این نو جویی و نوخواهی درونی و برونی است چنانچه در گزارش یا تفصیل روز اول ماه که هرمزد روز است در شایست و نا شایست که برآیندی از روزها و کارهای کردنی و نکردنی در سنت زرتشتیان است چنین یادآورشده است :

 

        کند رامشنی و غم دور دارد                نیت بر موبد و دستور دارد

       بپوشد » جامه نو « اندرین روز            بود هرگونه در » دل شادی « اندوز

 

همچنین دستی به در و دیوار خانه کشیده می شود ، فرش و گلیم را از گرد زمانه فراغتی می دهند ، اسباب و اثاث خانه سامان تازه ای می یابند . درگذشته که ظرف های مسین  بیابرویی داشتند درگاه نوروز بوسیله رویگران زنگار زمان از چهرشان زدوده می شد یا اینکه جای به نو می دادند .

کوزه ها ی کهنه رامی شکستندتا کوزه تازه و از راه رسیده نوروزی ، همدم اهل خانه شود . این اصل چه در روستا و چه در شهر مورد توجه همگان بود .طبیعت نو می سراید ، روز نو می شود و انسان کهنگی را دور افکنده و نو می گردد .

مولانا گوید :

چیست نشانی آنک ، هست جهانی دگر     

نو شدن حال ها ، رفتن این کهنـــــــــــه هاست

روز نو و شام نو ، باغ نو و دام نو           

 هر نفس اندیشه نو ، نو خوشی و نو غناست

نو ز کجا می رسد ، کهنه کجا می رود         

گرنه  ورای  نظر ، عالم بـــــــــــی انتـــهاست

ا . ح .آرایانپورنیز به این اصل می رسد :        کهنه و نو در ستیز بی درنگ      قلب هر چیزست یک میدان جنگ

    نو فرو کوبد رقیب کهنه را     زو بپالاید حـــــــــــــــــریم خانه را

    بودنی در پویش جاوید خود    می فزاید ، می فرازد خود به خود

 

در فرهنگ کوچه باور به آنست که برخی از پرندگان هم در گاه نوروز رخت نو می

پوشند. .ابراهیم شکورزاده در کتاب عقاید مردم خراسان رویه 575 می نویسد:مرغ کوچکی شبیه گنجشک که در اواخر اسفند و اوایل بهار بر درختان می نشیند و با صدایی شبیه به دوک نخ ریسی آواز می خواند . به عقیده عوام این پرنده از چهل روز پیش از نوروز چرخ دستی خود را بر شاخه درختان نهاده و برای جوجه هایش لباس عید می دوزد و هم آهنگ با صدای چرخ دستی خود می گوید : چرخ ریسک .. چرخ ریسک  باور چنین است که در برگزاری جشن زایش هستی و نیایش بر دهش اهورایی ، فروهر درگذشتگان به دیدار خانه و کاشانه باز می گردند تا در شادی و آیین بر پایی جشن همراه شده و برای خاندان نیک روزی آورند . به همین انگیزه نیاکان ما در سی سد شستمین روز سال جشنی به مدت ده روز بر پا می کردند که  فروردگان  نامیده می شد .  نخستین روز به هنگام پسین بر بام یا درون سرا ، آتش می افروختند تا هم خوش آمدی به فرورهای دودمان باشد و هم مقدمه ای گردد بر جشن های نوروزی  کهن ترین سند جشن فروردگان کرده سیزدهم ، فروردین یشت است : فروهرهای نیک و توانای پاک پارسایان را می ستاییم که به هنگام همسپتدم از آرامگاه های خود بیرون شتابند و ده شب پیاپی برای آگاهی یافتن در جهان خاکی بسر برند ... چه کس مارا با دست بخشندگی خویش با شیر و پوشاک و پیشکش هایی که از بخشش آنها به راستی  توان رسید ، خواهد پذیرفت ؟.

نام کدامیک از مارا خواهد ستود ؟ روان کدامیک از مارا ستایش خواهد کرد ؟ این پیشکشی ها را به کدامیک از ما ارزانی خواهد کرد تا خورش نیستی ناپذیر جاودانه برای او فراهم آید ؟ 2                 

درباره » دست بخشندگی و پیشکشی ها « بیرونی در التفهیم می نویسد : » گبرکان خورش و شراب نهند مردگان را و همه گویند که جان مرده بیاید و از آن غذا گیرد « 3

ثعالبی در رویه 169 تاریخ خود می نویسد : » زرتشت چنین می پنداشت که روان مردگان در روزهای فروردگان به جایگاه خود باز می گردند ، دستور داد که خانه ها را پاگیزه کنند و گستردنی های پاک بگسترند و خوردنی های پاک بگسترند و خوردنی های اشتهاآور  در آن بنهند ، پس آنها را بخورند تا روان مردگان به بوی خوش غذا و نیروی آنها نیرو گیرند .

 

این باور امروزهدر میان ایرانیان مسلمان  به شکل فاتحه ی اهل قبور در چهار شنبه یا پنجشنبه آخر سال باقی مانده است که به عید مردگان مشهوراست . مردم در چنین روزی  بر روی آرامگا ه  عزیزان خود ، گلاب پاشیده و چراغ یا شمع روشن می کنند . معمولا خرما یا حلوا و شیرینی میان ناداران پخش می کنند .

 

سرچشمه ها            

1ــ ایرانشهر جلد اول بخش  هفتم به نقل از گاه شماری جشن های ایران باستان رویه        157

2ـ اوستا نامه مینوی زرتشت گزارس جلیل دوستخواه

3ــ به تصحیح استاد همایی رریه 256.

 

 

 

 

نکاتی درباره جشن اسفندگان

نکاتی درباره جشن اسفندگان

 

اسفندگان 29 بهمن است یا 5  اسفند ؟

اسفندگان جشن بزرگداشت زن است نه روز عشق

آیا جشن های ایرانی قابلیت جهانی شدن دارند

 

از: دکتر تورج پارسی

www.savepasargad.com

در سایت کمیته ى نجات پاسارگاد که سرفراز به هموندى آن هستم خواندم که " گروه هایی از جوان ها می خواهند «اسفندگان» به عنوان روز ملی زن در تقویم رسمی کشور ثبت شود." از خواندن این خبر شادمان شده و از پویایی و جارى بودن و خردورى جوانان ایران زمین به خود بالیدم . نیاز دیدم با سپاس فراوان نکته اى رابه عرض جوانان برومند برسانم :

در سال شمار ما ، ماه سی روز بوده و هر روز هم نامى داشته براى نمونه روز پنجم هر ماه به  سپندارمذ  نامور بوده که در ماه اسفند این روز را به نام زنان - اوستا زن را  ریته سیه بانو  می نامد که به معنای مهر وفروغ و روشنایی است- جشن مى گرفتند . به همین دلیل هم جشن سپندارمذ مى باید در همان روز پنجم اسفند بر گزار بشود نه روز 29 بهمن .  امید داردکه جشن ها که داراى اصول نجومى هستند دستخوش آشفتگى بیش ازاین نشده ودر بر گزاریشان که بسیارپسندیده است اصول نجومى آنها رعایت بشود

نیک آگاهیم که در جهت اصلاح سال شمار اوستایی شش ماه آغازین سال را سى و یک روز و ماه اسفند را بیست و نه روز و پنج ماه دویمین را یعنى از مهر تا اسفند را سى روز حساب کردند این تغییر جابه جایی درست کرد مثلا مهرگان افتاد به دهم ماه . اگر درست دقت کنیم روز دهم ، آبان روز است و نمى تواند گویاى جشن مهرگان باشد . از سوى دیگر مهرگان بر اصل طبیعى مى باید روز اول ماه مهر باشد چرا که آغاز پاییزست و جشنى هم پایه ى نوروز اما تقارن روز و ماه که شانزدهم ماه است یعنى روز مهر از ماه   ترجیح داده شده است. که ترجیح شایسته و خردمندانه و داراى پایه ى درست  است پس سپندارمذگان نیز روز پنجم ماه اسپندست که شایسته است  به عنوان روز ملی زن در تقویم رسمی کشور ثبت شود."

برگزارى جشن والنتاین در ایران

این جشن که به نام روز دل ها یا عشق شهرت یافته و در جهان در روز ۱۴ فوریه برگزار مى گردد در کشور ما هم رواج یافته است .روز والنتاین را نمى توان و نباید با سپندارمذگان   یا با روز جهانى زن که در هشت مارس برگزار مى شودیکى گرفت .روز هشتم مارس پشتوانه اى  تاریخى و سراسر مبارزاتى  داردو نباید آن را  با سپندارمذگان   همخوان دانست . هر کدام به جاى خود از ارج وارزش ویژه ى خود برخوردارهستند

 همانطور که آمد در فرهنگ ما روز پنجم اسفند  جشن ویژه ی زنان بوده است . جشن بزرگداشت زن در تاریخ ما. روز هدیه دادن به زنان ، جشن گزینش آزادانه ی همسراز سوی زنان و.. این جشن به سپدارمذگان نامورست و آنرا باید پاس داشت و در تاریخ درست آن را برگزار نمود.

در فرهنگ ما ماه مهر ، ماه دوستى و آشتى و عشق است و به ویژه در مهرگان همه ى ویژگى را به هم پیوسته مى بینیم چنانچه مسعود سعد آنرا به زیبایی ترسیم کرده است :

روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان

مهـــــــــر بیفزا ای نگار ماه چهر مهربان

مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر

مهربانی کن به روز مهر و جشن مهرگان

جام را چون لاله گردان از نبید باده رنگ

وندر آن منگر که لاله نیست اندر بوستان

    » مسعود سعد سلمان «

در همه ى جشن های ایرانی اعتبار  محیط زیست ورابطه ی صادقانه با طبیعت وفضیلت انسان آشکارست باوجود حال  برخى از جشن ها هم چنان نزد همگان ناشناخته مانده و بیشى از نوشتارها که در این زمینه در اختیار همگان قرار مى گیرد جنبه کارشناسى آنها بسیارکم است نیاز هست که نخست  جشن هاى ایرانى ، پیدایش و کاربرد تاریخى شان  از سوى  کارشناسان شناسانده بشود.افزون بر شهرها،  روستاهاى ما خزانه ى بسیار گرانبهایی هستند که مى تواند  بر برگ هاى تاریخ جشن ها و آیین ها بیفزایند . تنوع جغرافیایی سرزمین ما و مینیاتور رنگى قوم ها ى آن بى گمان از این دیدگاه مورد نظرهنوز آنچنان که بایسته است  مورد کنکاش قرار نگرفته ، به همین دلیل در این زمینه نباید تنها به تاریخ  بسنده کرد بلکه  ده و روستا و شهرهانیز تاریخ جارى وزنده اى هستند که باید به آنها رجوع و در یک شکل تطبیقى وجوه اشتراکشان راثبت نمود .

آیا جشن هاى ایرانى توان جهانى شدن را دارند ؟

"چند سال پیشترجوانى ایرانى از جنوب سوئد به من زنگ زد و پرسید آیا جشن هایی ایرانی  توان  آن را ندارند که جهانی بشوند " این جوان طبق گفته ی خودش از مادری ایرانی و پدری سوئدی زاده شده "اوفارسی را خیلی خوب حرف می زد ,فرهنگ مادریش را خوب می شناخت و گرامی می داشت در حالی که اعتبار فرهنگ پدری را نیز والا می دانست . این جوان که با اندیشه اش مرا به خطه ی آگاهی و بینشش ره می داد   تاکیدی داشت که جشن  روز والنتین با وجودیکه اصلا سوئدی نیست امادر اینجا هم رسمیت یافته است و نتیجه می گرفت که جشن های ایرانی هم از این توان برخوردارند که در واقع پاسخ به پرسش خود بود . اما با مطرح ساختن آن می خواست که این پرسش هم چنان باز بماند "

 بى گمان جشن هاى ایرانى که بر مدار انساندوستى، آزادگى  و مهر به طبیعت برگزار مى شوند شایستگى آنرا دارند که در عرصه ى جهانى نمایانده بشوند . تلاش براى ثبت جهانى آنها یکى از راه هاى رسیدن به چنین هدفى است. بار دیگر بر این اصل تاکید دارد که تدوام عمر هر آیینى بستگى به شناخت درست به آن دارد ، پس بیاییم آیین ها را بدون تعصب و شیفتگى با خرد و خردورى  بشناسانیم و در برگزارى آنها کوشا باشیم..

روز پنجم اسفند از ماه اسفند یا جشن سپندارمذگان بر همگان به ویژه بانوان خجسته باد.