تمام شب به آن توفان اندیشیدم


               
ت     و 
  ف  ا  ن
تورج پارسی
تمام شب خوابم نبرد
تمام شب ستاره های کودکیم را
بر پشت بام های تابستانی شمردم
تمام شب به پروانه اى آبی که باد آنرا می برد فکر می کردم
تمام  شب بافه های سوخته ی گندم را بو کردم
بالشم پر است از خاطره های دور دورتر .
تمام شب به آن توفان اندیشیدم
تمام شب بالشم با من گریست
تمام شب ها توفان بود .
مارس ۲۰۰۲ اپسالا

من از سر سادگی ترا باور داشتم

من از سر سادگی ترا باور داشتم

تورج پارسی

من از سر سادگی ترا باور داشتم
زمانه هرگز به « آب   » و «هاون»  آری نگفت
هیهات که سده ها بود شنیدن را از یاد برده بود
رفتی  بی آنکه بر آینه بنویسی   "برای همیشه "
نه دیگر نمی پرسم ، رفتنت را
سال ها از آنروز برگ ریزان  که تو در فصل تلخ  از خانه رفتی می گذرد
اما همچنان زنان کوچه با هم پچ پچ می کنند
گویی همین دیروز بود که من پر از آوازهای آبی به خانه آمدم
اما خانه خالی بود
و تو بر  آینه ننوشته بودی
که برای همیشه رفته ای  .
نه دیگر نمی پرسم رفتنت را
نه باد شیون کرد و نه شب مرثیه خواند  
خانه پر است از واژه های خندان و شاد
که پایکوبی می کنند فردا را
 صبح " خانه را در بغل گرفته است با بوسه ، تبسم و"
بیست پنج سپتامبر دو هزار سه

آواز ی در جاده های بویر احمد در رنگ و روی " نوروز همیشه پیروز

آواز ی در جاده های بویر احمد
در رنگ و روی "  نوروز  همیشه پیروز "
 تورج پارسی
خورشید دخت !
بلندای رویایم ، به هزار نغمه و کرشمه برفتی ،
به ساز و ناز بیا ،
شاداب ، آبروی زمانه ،
به ضرب آهنگ نفس شهنا،
ترانه های همیشه آبی هزاره ی عشق را ،
در رنگ و روی "  نوروز  همیشه پیروز "
باز خوان ، باز،
تا دوباره در کویر دل تنهای من ،
زندگی جوانه زند .
خورشید دخت !
رویای همزادم ،
رخ به گلاب شور ،
و زلفان به " نرگس  " بیارا ،
و دشت رنگین رخت بویر احمدیت را لفک * بده
تا قلب من به آرامش " چشمه ی بلقیس " برسد ،
شاداب به هزار نغمه و کرشمه برفتی ،
به ساز و ناز بیا ....
خورشید دخت !
داد و بیداد دلم ،
اسپند بر آتش ، گلاب و آینه بردست ،
در کوره راه انتظار چشمپای توام ،
به هزار نغمه و کرشمه برفتی ،
به ساز و ناز بیا ،
و در رنگ و روی "  نوروز همیشه پیروز "
بخوان آن ترانه را ، بخوان " رختخواب مرا مستانه بنداز "
بخوان  تا " در پیچ پیچ ره میخانه " دوباره رها شویم
بخوان شاداب دل آسوده ام کن ،
آبروی سبز زمانه .....
اپسالا / سوئد ۱۹۹۷
***
* شهنا = سرنا
*لفک lafk = زنان بویراحمدی و قشقایی دارای رخت  رنگینی هستند که از گذشته های دور مانده ، رخت شان خود دشتی بهاری است،   در راه رفتن حرکتی موج دار به تنبان و شلیته داده می شود که سکه های دوخته شده به رخت نیز هم  ساز می شوند.
* چشمه ی بلقیس در چرام ، بویراحمد گرمسیر واقع است
* در یک سفر پژوهش دانشگاهی در کنار همین چشمه مهمان زنده یاد اسکندر خان چرامی بودم.


دلبرا سفره نوروز بگستر که بهارت آمد

دلبرا سفره ی نوروز بگستر که بهارت آمد
تورج پارسی
مژدگانی بده ای دل که نگارت آمد                 
شوخ چشمت که سفر بود ، به کامت آمد
از ره هجر دگر  ناله مکن کاین عیار             
زلف آشفته ، قدح دست سراغت آمد
این بهاران همگی جمله خزانی بودند            
گل بیفشان به بهاران ، که بهارت آمد
راه این دلکده را آب بیـفشان با چشم         
تا نخیزد غباری که نگارت آمد
دایره دست بگیر با می و مطرب بنشین        
خم قدح کن ، که سیه چشم خمارت آمد
سال ها بسته شدی در بن زندان دلت        
درب محبس بگشا ، رهزن جانت آمد
گرچه اینجا گرفتار زمستان هستی           
دلبرا سفره ی نوروز بگستر که بهارت آمد       
اپسالا. سوئد
دلبرا سفره ی نوروز بگستر که بهارت آمد
تورج پارسی
مژدگانی بده ای دل که نگارت آمد                  
شوخ چشمت که سفر بود ، به کامت آمد
از ره هجر دگر  ناله مکن کاین عیار              
زلف آشفته ، قدح دست سراغت آمد
این بهاران همگی جمله خزانی بودند             
گل بیفشان به بهاران ، که بهارت آمد
راه این دلکده را آب بیـفشان با چشم          
تا نخیزد غباری که نگارت آمد
دایره دست بگیر با می و مطرب بنشین         
خم قدح کن ، که سیه چشم خمارت آمد
سال ها بسته شدی در بن زندان دلت         
درب محبس بگشا ، رهزن جانت آمد
گرچه اینجا گرفتار زمستان هستی            
دلبرا سفره ی نوروز بگستر که بهارت آمد        
اپسالا. سوئد