سر شو می رسم نزدت دوباره !

سر شو می رسم نزدت دوباره

 

تورج پارسی

 

صداش کردم

سپیده سرزده هنگام کاره

ز دوری رخت دل بی قراره

جوابم داد آن یار پری رو :

سر شو می رسم نزدت دوباره !

۲۴ اکتبر ۲۰۱۰ اپسالا

در پیاده رو غیر هندسی جهان

در پیاده رو غیر هندسی جهان

در پیاده رو غیر هندسی جهان

 

تورج پارسی

 

چه نگاه تلخ و خسته ای دارد

آن دخترک با رخ زیبا و چرک آلودش

در پیاده روى غیر هندسی جهان ،

چه التماس می کند

بغض آلود  

 و اشک آلود

تا شاید تکه نانی از تنوری

یا دستی به مهر

 لالاییش  بخواند .

وه چه خور خوری می کند

" وجدان خواب آلود " آدمی

در قلب بی تپش پیاده رو ی روبرو.

انسان در چهار سوی رسوایی

روی طناب پوسیده ی"  دین   " موعظه  می کند

و دخترک نان را

و مادر را به خواب می بیند  .

فوریه ی   ۲۰۰۲ ویرجینیا

 

 

پیاله یعنی که شرابی هست

پیاله  یعنی

  ....

تورج پارسى

 

پیاله یعنى که شرابى هست،

پیش از آنکه آن اتفاق بیفتد ،

پیاله را پرکن آبى جان،

پیاله راپرکن .........

با آمیزش تپش آینه و شرم گل میخک

  دکتر تورج پارسی 

   

 

 

نه آب ماند و نه آینه
تنها یک واژه ماند
درد ، درد ، درد .

دریغا دریغ
که باران سیاه به بلندای شروه
ی جدایى (۱)

بر زمین نشست
تا مرگ دوباره ی تاتیانا را
با ناقوس افسرده ی کلیسا بنوازد .

امروز که همه ی روز ، شب گنگی بود
پیر مرد را دیدم
- پیر مرد که گیسوان بلند برفیش را
با آمیزش تپش آینه و شرم گل میخک شانه می کند-
او را دیدم ، او را
که پیچیده در لابلای مرگ
در مرکز گورستان شکیب شهر ونیز
با ویلن سل کهنه اش
شب های مسکو را می نواخت
تا بوی آبی عطر شب های مسکو
عکس فوری وحشت را بپوشاند.

و دیدم ، دیدم
چه تلخ دیدم
-- کور شوم اگر دروغ بگویم --
ازلای پنجره ی رو به خارستان
بهار را که غمزده و خیس چشم
در زیر ملافه ی پشمی سیاه هیچستان زمان
دراز کشیده بود
-- کور شوم اگر دروغ بگویم --
با چشم خود دیدم .

دریغا دریغ که نه آب ماند و نه آینه
تنها یک واژه ماند:
درد ، درد ، درد

مارس
۲۰۰۲


شروه آهنگی است در دستگاه دشتی که در جنوب هنگام غمگساری می خوانند

دکتر تورج پارسی

  

 

 

برای فرزندانم روزبه و تریتا  
                          
با چشم بسته می بینمت،
تمام قد ایستاده ای و زلف صبح را شانه می کنی
آه که از نفست گلها چه بویی گرفته اند
پله کانها چه مهربانند،
.شراب چه مادرانه گرمم می کند
آتوسا دوباره بخوان، دوباره
تا آپادانا را روشن کنی.

آی خرد چشم!
پارسه ی شکومند
سپید ریش غمگین
میراث دار گذار
آیا دوباره ار شکم ماندانا درختی سبز خواهد شد؟

شراب چه گرمم می کند
چشمم چه جاریست
دوباره بخوان، دوباره تا درخت ماندانا سبز شود
دوباره بخوان دوباره:
یتا اهو، اشم وهو....

دوباره بخوان..... دوباره بخوان

دکتر تورج پارسی
پنجم خورداد 3725 زرتشتی برابر با 26 مه 1998