بخش سوم - سخنی از استاد فرزانه پرویز شهریاری

بخش سوم - سخنی از استاد فرزانه پرویز شهریاری :من در تمام دوران تحصیل کار می کردم ! همزمان با تحصیل در رشته ی مورد علاقه ام ریاضی ، در ایستگاه راه آهن کارگر حمل و نقل بودم . یک روز پس از کار در زمان استراحت مسًله های ریاضی را با چوب کبریت روی خاک حل می کردم یکی از کارکنان ایستگاه مرا دید و پرسید شما فالگیر هستید ؟ گفتم خیر دانشجوی رشته ی ریاضی هستم . او بلافاصله مرا به کارگزینی معرفی کرد و ازآن پس مسیر زندگیم تغیر کرد .

بخش دوم - سخنی از استاد فرزانه پرویز شهریاری

  • بخش دوم - سخنی از استاد فرزانه پرویز شهریاری :پرسشی است که کم و بیش همه ی ما در دوران تحصیل در برابر آن قرار گرفته ایم که : دانش موجب خوشبختی است ؟‌ یا : علم یا ثروت کدام را می پسندید ؟ و..... این پرسش گر چه به اندازه ی پرسس پیشین آزار دهنده نیست و روح آدمی را دچاره آسفتگی و درماندگی نمی کند ، ولی به همان اندازه نابخردانه است . مگر دانش و خواسته باید باهم در تضاد باشند ؟ مگر دانشمند نباید زندگی بکند ؟ یس مگر آدم مال دار ، باید ابله باشد و از دانش برکنار ؟ مگر نمی شود جامعه ای به دور از نا برابریها ی جامعه ی سرمایه داری داشته باشیم که همه ی افراد هم دانش بیاموزند و هم با آسایش زندگی بکنند ؟ چرا باید تسلیم این شعار سوداگرانه ی جهان بی خرد سرمایه داری شویم و به جوانان خود تلقین کنیم که : نباید به دنبال دانش و هنر بروند و گرنه برای غدران زندگی خود در می مانند و با کمال تاسف در جامعه ای که بر مدار قانون های ظالمانه و غیر انسانی سرمایه داری می چرخد در هر جا و هر روز و ساعت با تایید این تضاد " دانش " و " خواسته " روبه رو می شویم . دوست دانا و فرزانه ای از یکی از شهرستان های استان فارس تلفن می کرد و از بی داد زمان می نالید که برای تخصص او هیچ کاری به وی نمی دهند و از هر دری وارد می شود با احترام از در دیگر بیرونش می کنند و برای نیازهای زندگی خود و خانواده اش در مانده است .....

دکتر داریوش کارگر هم رفت !! چه تلخ است


دکتر داریوش کارگر هم رفت !! چه تلخ است

یک ماه پیش با وی دیدار داشتم .چندین نوبت هم زنگ زدم که موفق به تماس نشدم ، هفته پیش  خبردار شدم که حالش چندان رضایت بخش نیست با بانو گیتی همسرش تماس حاصل شد و بناگردید روز جمعه گذشته دیداری داشته باشیم آماده بودم که آقای عقیلی برسد که به اتفاق نزد داریوش برویم شوربختانه زنگ زدند که امروز میسر نیست صبر کنید ! و امروز خبردار شدم که داریوش هم رفت ! داریوش کارهای ناتمام زیاد داشت اما مرگ عجله کرد .به بانو گیتی زنگ زدم سکوت مان بسیار تلخ بود ! به فروهرش درود می فرستم و همدردیم را با گیتی بانو ،فروغ و مزدک و همکاران دانشگاهی اعلام می کنم. تکیه کلام داریوش هنگام خداحافظی " زنده باشید " بود   با مهر همیشگی تورج پارسی

همنایش شاهنامه دانشگاه اپسالا از سمت راست من هستم ، دکتر داریوش کارگر ، پروفسور اشک دهلین ، بانو گرد آفرید ، پرفسور دیک دیویس، پرفسور چارلز ملوویل ، پرفسور رحمان

آواز حزین آن پرنده سرگردان


آواز حزین آن پرنده سرگردان


آواز حزین

تورج پارسی

آواز حزین آن پرنده سرگردان

مرا به وادی

نا ایمنی کشاند

و حسرت دست هایم

ابر سمج لحظه ها را بارانی کرد .

پاییز۱۹۸۷

در گرماگرم دلهره گرانی و بحران تورم و توفان سندی و دلار چهار هزا

این مطلب را از سرزمین عجایب بخوانید ، ببینید سرمایه چگونه ساختاری را در جامعه ی فقر زده ما بوجود آورده است از دکتر کرمی ارجمند سپاسگزارم : موی زهار زن را شیو کرده اند. بعد از پایان عمل و به هوش آمدن، زن متعاقب اطلاع از ازاله آن موهای زائد دادو هوار سر داده که من با هزار بدبختی و هزینه سنگین در گرانترین آرایشگاه زنانه تهران آن موها را فشن و الوان کرده بودم و مرگ در این بیماری را به از دست دادن حاصل این همه زحمت برای آراستن آن موها ترجیح میدادم و الا و بلا باید خسارت من را بدهید. با مهر همیشگی
***
در گرماگرم دلهره گرانی و بحران تورم و توفان سندی و دلار چهار هزار تومانی
دکتر ناصر کرمی
همیشه گفته ام با وجود معضل ترافیک و آلودگی هوا و چالشهای حقوق شهروندی و هزار بدبختی دیگر تهران شهری شاد و پرهیجان است و بی علت نیست که میزان خودکشی در این شهر یک پنجم شمار معمول خودکشی منجر به فوت در کلانشهرهای جهان مدرن است. در اشاره ای به این مدعا جالب است ماجرایی را که در همین هفته به یک دعوای حقوقی کشدار در یکی از بزرگترین بیمارستان های تهران تبدیل شده است بازگو کنم. قضیه این است که هفته پیش زنی در این بیمارستان (که اشتهار دارد به عنوان گرانترین بیمارستان خصوصی تهران) باید عمل جراحی کوچکی انجام میداده، پرستارهای بخش طبق روال معمول ( از اینجا به بعد را به خاطر جنبه های غیر بهداشتی و اروتیک موضوع از خوانندگان ارجمند عذر میخواهم) موی زهار زن را شیو کرده اند. بعد از پایان عمل و به هوش آمدن، زن متعاقب اطلاع از ازاله آن موهای زائد دادو هوار سر داده که من با هزار بدبختی و هزینه سنگین در گرانترین آرایشگاه زنانه تهران آن موها را فشن و الوان کرده بودم و مرگ در این بیماری را به از دست دادن حاصل این همه زحمت برای آراستن آن موها ترجیح میدادم و الا و بلا باید خسارت من را بدهید. پرستارهای این بیمارستان واقع در حوالی میدان آرژانتین در ابتدا گمان می کرده اند با زنی سبک مغز روبرو هستند و به حرفهای او فقط می شود خندید. اما فردای آن روز وکیل آن خانواده دادنامه ای سنگین علیه بیمارستان مذکور تنظیم کرده و جالبتر اینکه شوهر زن هم به هواداری از همسرش داد و هوار به راه انداخته و در حضور چندین مرد و زن بارها به اهمیت موی زهار زنش و هزینه ای که برای فشن شدن آن انجام داده اشاره کرده و ازجمله گفته است در بیمارستانی را که بی اجازه زهار فشن شده را در آن شیو می کنند باید گل گرفت! هم اکنون مدیران بیمارستان به شدت دستپاچه تعاقب حقوقی موضوع شده اند و فعلا کاسه و کوزه را سر زن کارگر بدبختی شکسته اند که سالهاست طبق روال زهار زنها را قبل از عمل شیو می کند. باز هم لازم است بابت سخافت این ماجرا و جنبه های غیر اخلاقی آن از خوانندگان عزیز و محترم عذر بخواهم. اما جالب نیست که در حالی که مثلا در ینگه دنیا کابوس توفان سندی خواب از چشم میلیونها نفر برده، اینجا در گوشه ای از تهران مشکل جماعتی از مردم آن است که ذکر شد؟ عجیب نیست که با این همه گرانی