۶۲ سال پس از خودکشی هدایت

۶۲ سال پس از خودکشی هدایت
در میان نویسندگان ایرانی خودرا را به صادق هدایت بیشتر و بیشتر از همه نزدیک دیدم ومی بینم ...... با مهر همیشگی
***
" اگربشر دست از کشتن حیوانات بردارد ، آدم نخواهد کشت " !
دکتر تقی رضوی در دوران مدرسه با صادق هدایت در مدرسه ی سن لویی هم کلاس بوده که پس تر دوست سراسر زندگیش می شود . رضوی می نویسد : صادق جوانی خجالتی ، گوشه گیر بسیار حساس و اغلب هم گرفته بود .....
اما در کلاس روابطم با هدایت در حد سلام علیک بود که یک روز مارمولکی به مدرسه بردم تا سر درس تاریخ طبیعی نشان بدهم . آن را دید یک راست آمد به طرفم و شروع کرد به بد و بی راه گفتن و متهم کردنم به زجردادن حیوان بیچاره ! توضیح دادم که همه ی این کارها در راه علم و دانش می شود . در جواب گفت : ظالم همیشه بهانه های خوبی برای اعمال پلیدش پیدا می کند !. پس فرق میان من و تو و آدم کش هایی مانند چنگیز خان چیست ؟ جواب دادم اصلا قابل مقایسه نیست ! او گفت : چرا هست  چون " اگر بشر دست از کشتن حیوانات بردارد ، آدم نخواهد کشت " !
 کتاب صادق هدایت از افسانه تا واقعیت، نویسنده محمد علی همایون کاتوزیان . مترجم فیروزه مهاجر
* آهو یکی از نقاشی های هدایت است.
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/04/110410_l78_hedayat_60th.shtml
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/04/110408_l13_pics_sadegh_hedayat_album.shtml

انسانی که نفی قدرت و کاخ مداری و غارت بود

مردی که راه دراز آزادی را دور از کینه و انتقام به خوبی گذارانید و  به افرادى که وى را سالیان دراز، آزار داده تحقیر کرده  بودند نزدیک شد به مهر دور از ریا  و عوام فریبی  .  وى با «هندریک ورورد» نخست وزیر سابق و بیوه اى که آپارتاید را بوجود آوردند چاى  نوشید و با «پرسى یوتار» وکیل دولت سابق که بر ضد وى اقامه دعوى کرده  و وى را به زندان افکند ه بود نشست و برخاست کرد . . او نشان داد که می توان از تاریخ یاد گرفت و به تاریخ یاد داد . انسانی بزرگ برای هزاره ها ، انسانی که اعتبار انسان است !  انسانی  که نفی قدرت و  کاخ مداری و غارت بود ! در برابر این استوره ی زنده ، آگاهانه کلاه از سر برداشته ، از جای بر می خیزم و به احترام می ایستم .

تمام شب به آن توفان اندیشیدم


               
ت     و 
  ف  ا  ن
تورج پارسی
تمام شب خوابم نبرد
تمام شب ستاره های کودکیم را
بر پشت بام های تابستانی شمردم
تمام شب به پروانه اى آبی که باد آنرا می برد فکر می کردم
تمام  شب بافه های سوخته ی گندم را بو کردم
بالشم پر است از خاطره های دور دورتر .
تمام شب به آن توفان اندیشیدم
تمام شب بالشم با من گریست
تمام شب ها توفان بود .
مارس ۲۰۰۲ اپسالا

پزشکی یا جوک پزشکی

پزشکی یا جوک پزشکی در بازار مکاره ی تربیت اسلامی !!!!!!
رابطه ی  پروستات و تربت کربلا
کسکی هست در تهران ،گویا که پزشک است ! البته یک " حسنی " است  با روپوش پزشکی ! با انگشت آغشته به تربت کربلا وارد مقعدی شده است باقی را از زبان خودشان بشنوید :
همکاران پزشکم در شهر میلان  سرطان پروستات تشخیص دادند و برنامه گذاشتند که بیمار را جراحی بکنند ، بنده بخاطر تربیت اسلامی ای که دیده بودم و آشنایی که با طب سنتی خودمون داشتم، پاشدم رفتم سریع وضو گرفتم، و به اندازه یک بند انگشت تربت کربلا گذاشتم روی انگشت اشاره ام و مقعد بیمار رو معاینه کردم. دیدم کوچکترین اثری از غده یا برجستگی دیده نمیشه. انگشت اشاره ام رو درآوردم و اینبار انگشت شصتم رو فرو کردم و باز هم چیزی رو تشخیص ندادم. یک نگاهی به بالا کردم و تو دلم با بغض گفتم یا سیدالشهدا، بنده خودت رو در میلان هم شفا دادی؟!
[گریه حضار]
***
اینان با بشریت و خرد در تضادند ، با دانش جدل می کنند  به گفته ی سعدی گفتارشان " طیره ی عقل است " به ویژه در این عصر که من آنرا " عصر شتاب " نامیده ام  . شتاب دانش بشری ! شتاب برای شناخت هر چه بیشتر هستی و راز های نهانش . در این عصر شتاب پر شتاب ایران بیرونی و پورسینا و فارابی و رازی گرفتار منجمدانی شد که می بینیم ، دریغا به ویرانی و ویرانی و ویرانی !