این قیچی به شکل زن و مرد که بر پشت بام سایت من است

این قیچی به شکل زن و مرد  که بر پشت بام سایت من  است  ، یعنی یل لنگه مرد است و لنگه ی دیگر زن .  برخوان گواه گیران  یا سفره عقد زرتشتیان هم همیشه یک قیچی هست که نمودار تعاون زن و مردست ، نمودار تساوی زن و مردست یعنی یک لنگه زمانی کاربرد دارد که لنگه دیگر نیز همانند و همگام باشد ! این اصول پیشرفت  خانواده ، ده ، شهر ،کشور و جهان است ! این از روشن ترین و طبیعی ترین برگ زندگی آدمی است در هستی  ، حال اگر بازهم بخواهیم همین آشکار راثابت بکنیم یعنی  در جامعه بشری یک نقض فکری وجود دارد ! که همین نقض فکری قانون  و دین شده است   !حال قانون  یا دینی که از زن  یعنی لنگه دیگر همین قیچی سمبلیک  جوری دیگر می نگرد و از زن برده می سازد ! آن قانون و آن دین را بیماراست ! بیمار بیمار !  با مهر همیشگی

بخش نهم استوره ی سیزدهم ماه فروردین

بخش نهم  استوره ی سیزدهم ماه فروردین
          
 آیا عدد سیزده بد یمن است ؟

12Bis
                   ۱۲+۱
دکتر تورج پارسی

در استوره ی ایرانی عمر جهان هستی دوازده هزار سال است. این دوازده هزار سال ِ تمثیلی را «زمان کرانه مند» نامند که خود بخشى از زمان بی کرانه است:
         ۱_ سه هزار سال نخستین جهان مینوى یا فروهری است
         ۲_ سه هزار سال دوم جهان مادی هستی مى یابد
         ۳_ سه هزار سال سوم دوران تضاد یا نبرد میان نیکى و بدی است . در این هزاره گه «نیروی خیر» و گاه «نیروی شر» میدان می یابد و جهان را به کام خود می کشد، به همین دلیل آنرا «زمان گمیزش یا آمیختگی» مى نامند .
         ۴_در سه هزار سال چهارم، که فرجامین هزاره است، زمستان سیاه اهریمنى شکست می خورد و جهان مادی نیز به پایان می رسد و «نیروى خیر» پس از نه هزار سال انجام ماموریت در جهت گسترش خیر عمومی، به پایگاه مینوى خویش بر می گردد .
حال اگر این دوازده هزار سال را همانند دوازده روز نوروزی ببینیم روز سیزدهم نشانواره ی آغاز هزاره سیزدهم یعنی آغاز زندگی پر آرامش کیهانی است .

اما در مورد اینکه چرا در روز سیزده فرودین مردمان به دامن طبیعت پناه می برند و این روز به نام «سیزده به در» نامور گشته است نوشته ای در دست نیست؛ شاید بتوان آن را یک سنت سینه به سینه دانست که مردمان آنرا زنده نگاه داشته اند .
آنچه که بیشتر می توان بر آن تکیه کرد این است که روز سیزدهم هر ماه روز تیر یا تیشتر فرشته ی باران است که استوره ی نبرد «تیشتر»  (نشانواره ی تر سالى) و «اپوش» (نشانواره ی خشکسالی) به او وابسته است  . در روز سیزدهم ماه فرودین مردمان به صحرا می رفتند و در کنار جویباران و رودخانه ها به ستایش ایزد باران می ایستادند تا ترسالی را برایشان به ارمغان آورد :
 
تشتر، ستاره ی رایومند ِ فره مند را می ستاییم
که تخمه ی آب در اوست،
آن توانای بزرگ ِ نیرومند ِ تیزبین ِ بلند پایه ی زبر دست را
آن بزرگواری را که از او نیکنامى آید
و نژادش از «اپام نپات» است.
                              (تیر یشت؛ کرده دوم)
 
همانطور که آمد، در چنین روزی به دشت دمن رفته از ایزد باران مراد می طلبیدند تا ببارد و بر برکت بیفزاید؛ چرا که باور داشتند اگر تشتر در برابر اپوش شکست بخورد دشت و دمن به خشکی و خزان برسد و آب از چشمه ها دریغ بشود، گرد غم و اندوه بر بر چهره ى آدمی و گیاه و چرنده و پرنده بنشیند.
در اینجاست که رابطه ی آب و زندگی،به ویژه زندگی انسان ایرانی، را می توان به روشنی لمس کرد. این رابطه تا آنجا  گسترده مى شودکه باور آدمی با طبیعت پیوند تنگاتری مى خورد. لب تشنگی دشت و دمن، آدمى، پرنده و چرنده و تنگ چشمی آسمان  آنچنان انسان را در بن بست قرار می دهد که داریوش بزرگ در سنگ نبشته ای فریاد بر می آورد :
«خدایا! کشور را از سه چیز رهایى ببخش :دروغ ، خشکسالی و دشمن.»
از جایى که نوروز جشن زایش آدمی است، درسیزدهم فروردین  هم  دختران سبزه گره می زنندتا آرزوى همسرى خوب بکنند، خانه و کاشانه اى فراهم آورند که صدای بچه در آن بپیچد .
دختران خراسانی با شادى مى خوانند :
سیزده به در، چارده به تو،
سال دیگه
خونه ی شو
ها کوت  کوتو
ها کوت کوتو
 
در خوی و بیابانک نیز دختران ازجوى آب می پرند و می خوانند :
          سیزده به، در چارده به تو
یه مرغ قد قدو
سال دیگه
خونه ی شو ور
بچه بغل
 
دزفولی ها و خرم آبادى ها روز چهاردهم فروردین به صحرا می روند به همین سبب نزد آنان چهارده به در رسم است.
در سیزده به در «سبزه» ی خوان نوروزی نیز به دست آب روان جویباران و رودخانه ها سپرده می شود یا به شکل سمبلیک به دستان آناهیتا، ایزد آب، و تشتر، فرشته ى ترسالی، داده می شود تا موجب ترسالی گرددکه برآیند آن  برکت و باروری است.
آنچه بر شمرده شده همه با آیین شادی و پایکوبی و سپاس و نیایش همره است.
هر چند که امروزه  ایرانى از خانه به طبیعت پناه می برد تا نحوست این روز را پشت سر بگذارد اما در این رابطه نمی توان پیوند انسان و طبیعت را کم مایه شمرد .نکته ای که در اینجا باز باید روى آن تاکید کرد پیوستگی شادى و شادمانی است که حتا در چهره چنین روزی، که آنرا بد اختر می دانند، آشکار است.
 

آیا عدد سیزده بد یمن است ؟

12Bis
۱۲+۱
۱۳


درتاریخ زیست آدمی حوادثی رخ داده که عمری اندیشه بشر را به خود مشغول داشته است. این گونه رویداده ها، ترس و دلهره ایجاد کرده و انسان را به تعبیرات گوناگونی وادار کرده است. و برخی ازاین رویداد های شوم و ترس آور ـ که اتفاقاً در سیزدهم ماه رخ داده ـ گناهش   به گردن عدد بی گناه سیزده انداخته شده . البته این به این معنا نیست که  چنین تعبیراتی صرفااز سوی مردمان عامی و عادی شده باشد بلکه، دریک کلیت، همگان  درین دایره خرافی گرفتار بوده و هستند .
سرچشمه ی موهوم پرستی و اصولا تقدس یا نحوست اعداد سرزمین «کلده» است؛ یعنی بخشی از عراق کنونی . مردم کلده مردمانی بودند با دانش به طوریکه در ستاره شناسی و ریاضیات و شیمی و پزشکی مراحلی را طی کرده بودند. مثلا چهار عمل اصلی حساب و توان های دوم و سوم عدد ها را محاسبه می کردند و جذر و کعب آنها را می گرفتند و با تصاعدهای هندسی و حساب آشنایی داشتند؛ با این وجود زندگی شان از خرافات و موهومات خالی نبود؛ خدایان و ارواح را می پرستیدند و هفت ستاره ی خورشید و ماه، تیر، ناهید، بهرام، مشتری و کیوان را مقدس بشمار می آوردند. همین زمینه ها سبب  شد تا  تقدس اعداد زمینه بیابد و، به نسبت تعداد خدایان، عدد های 3 و 7 و 6 و 12 و 60 مقدس اعلام شوند یا عدد 20 متعلق به خدای بل و 11 به مردوک و 30 به ماه و عددهای کسری به ارواحی که منزلتی پایین تر داشتند نسبت داده شوند.
اصولا باد که میوزد خار و خاشاک را از سویی به سویی دیگر می پراکند، در اثر ارتباط میان ملل، خرافات نیز به دست باد افتاده و به همه جا پراکنده شده اند. از جمله در دین یهود نیز پای رمزهای اعداد باز شد. برای نمونه در صحیفه ی هفتم و هشتم دانیال نبی عدد رمز گونه ی «آپوکالی یپ سیس» یا 666، چون شمشیر دموکلس بر سر همگان جای  گرفت و این عدد سه رقمی نیز «ویرانگر» دانسته شد .
یونانی ها نیز، برگرفته از کلدانی ها، 3 و7 را مقدس می دانستند. این اندیشه در نزد فیثاغورث، که در 585 پیش از میلاد می زیست و معاصر کوروش بزرگ بود و سفرهای زیادی هم به کلده و مصر و حتا ایران کرده بود، به اوج خود می رسد . فیثاغورثیان با مشاهده ی طبیعت حکم دادند که «می توان قانون های حاکم بر طبیعت را به کمک عدد بیان کرد، خواه این قانون مربوط به نظم کیهانی باشد خواه مربوط شود به هارمونی موسیقی.» اینان نه تنها خواستند جهان مادی راباعد د بیان کنند بلکه دنیای درون و معنوی را نیز شامل چنین امری دانستند .فیثاغورثیان به عدد به چشم یک مفهوم بسیار اسرار آمیز  می نگریستند؛ مثلا عدد های زوج را نشانه ی مرد 4 و عددهای فرد را نشانه زن می دانستند. به همین دلیل ترکیب «2» (مرد) و «3» (زن) را نشانه ازدواج می پنداشتند. عدد را حقیقت اشیا  و واحد یا یگانه را حقیقت عدد  دانسته و تضاد واحد یا یک را با کثرت منشا اختلافات بشمار آوردند .
این زمینه ی بسیار مساعد خرافی خودبخود زمینه کار فال گیران و رمالان و پیشگویان را فراهم می آورد، رخت نحوست بر تن اعداد می کند ـ که نحوست عد 13 از آن جمله است. عدد از بهشت انسان رانده ی 13 هم مثل همه ی عدد هاست؛ نه شاخی دارد و نه دمی؛ اما از کجا این داغ بر پیشانیش نشست؟ جای پای این اتهام را باید نزد رومیان دید. در روم «میانه ماه» را «ایدوس» می گفتند و اگر ایدوس به سیزده می خورد آنرا نحس می دانستند. اما به مرور زمان، عدد سیزده در همه حال نحس بشمار آمد و بد نامی یا نحوست 13 عالم گیر شد.
امروزه در فرانسه ی متمدن اگر خانواده ای  تعداد مهمانش به سیزده نفر برسد، میزبان باید یا تعداد را به دوازده نفر تقلیل دهد، یا اینکه نفرات رابه چهارده برساند ـ حتا اگر شده از کوچه رهگذری را به خانه دعوت کند.
در ایران خودمان، شماره کاشی خانه هایی که بر آنها عدد سیزده بصورت 12+1 نوشته شده کم نیست. در امریکا نیز می نویسند «12 مکرر» (‪Bis‬ 12). یا در کشور سوئد جمعه اگر به سیزدهم بیفتد بد یمن است و باید منتظر رویدادهای ناخوشایند ش!
اما در سال شمار زرتشتی روز سیزدهم هر ماه به نام تیر (یا تیشتر، ایزد باران) خوانده می شود و به همین مناسبت جشن تیرگان در روز سیزدهم تیر ماه  برگزار می گردد. در کشور چین نیز عدد سیزده خوش یمن است و خانه های سیزده اتاقه مقدس شمرده می می شوند .
 
و اما داستان سیزده به در و استاد شهریار:
گویا در یک سیزده نوروز استاد شهریار در باغی با یاران به گپ و گفتگو مشغول بود که ناگهان، پس از مدت ها دوری، ناگهان چشمش به دلدار افتاد. دلدار دختری بود که پیمان زناشویی با دیگری بست و هجرانی آفرید که در اثر آن شهریار، که دانشجوی سال آخررشته ی پزشکی بود، درس را رها کرد و دیگر تنها خود را در شعر دید و در شعر زندگی کرد. در آن روز استاد دلدار را دید که دست فرزندش را در دست داشته و خرامان می آید. این رویداد، آن هم در روز سیزده به در، باعث شد که استاد شهریار بی درنگ این غزل را بسراید :
یار همسر نگرفتم ، که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من, با همه پیری، پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بی چاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل می خورم و چشم نظر بازم هست
جرمم آنست که صاحبدل و صاحب نظرم
پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت     
          پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید، که بی سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار توکاری نگشود از هنرم
سیزده  را همه عالم به در امروز از شهر
          من خود آن  سیزدهم،  از همه عالم  به درم  
تو از آن دگری، رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت         
شهریارا، چکنم؟ لعلم و والا گهرم!
 
در پایان، امید است که هر روزتان نوروز گردد، نوروزی که معنای پیوند آدمی با همه ی پاک سرشتی ها و نیکی ها باشد. سبز باشید چون چمنزاران و گندم زاران، روان و پاک باشید چون آب ها . و باشد که سیزده هم چون سایر عددها بزید، بی آنکه بر چهره اش مهر شومی زده شود.

 
‪ ‬
 
 
     

من از سر سادگی ترا باور داشتم

من از سر سادگی ترا باور داشتم

تورج پارسی

من از سر سادگی ترا باور داشتم
زمانه هرگز به « آب   » و «هاون»  آری نگفت
هیهات که سده ها بود شنیدن را از یاد برده بود
رفتی  بی آنکه بر آینه بنویسی   "برای همیشه "
نه دیگر نمی پرسم ، رفتنت را
سال ها از آنروز برگ ریزان  که تو در فصل تلخ  از خانه رفتی می گذرد
اما همچنان زنان کوچه با هم پچ پچ می کنند
گویی همین دیروز بود که من پر از آوازهای آبی به خانه آمدم
اما خانه خالی بود
و تو بر  آینه ننوشته بودی
که برای همیشه رفته ای  .
نه دیگر نمی پرسم رفتنت را
نه باد شیون کرد و نه شب مرثیه خواند  
خانه پر است از واژه های خندان و شاد
که پایکوبی می کنند فردا را
 صبح " خانه را در بغل گرفته است با بوسه ، تبسم و"
بیست پنج سپتامبر دو هزار سه

برخی هنگام به گفته ی نیما : یاد بعضی نفرات روشنم میدارد

برخی هنگام  به گفته ی نیما :
یاد بعضی نفرات
روشنم میدارد
..........
 وقت هر دل تنگی  
سویشان دارم دست
جرأتم میبخشد "
به یاد او که خود مهر بود و دهشمند و دو سال پیش در بیست و نهم اسفند در هشتاد و دو سالگی در اسپانیا با دشنه نیروهای غیبی جمهوری ننگ و جنایت به قتل رسید !
به یاد منوچهر فرهنگی ...
از خواب که بیدار شدم یاد منوچهر در خانه راه می رفت .  یعنی روز ملی شدن نفت و روز قتل منوچهر .شمع برافروختم و به یاد دیدار ها و گپ تلفنی و شوخ طبعی های او با خود نشستم . به راستی  چگونه در راستای تاریخ " شب پره ها که از وصل  روشنایی گریزانند " چراغ های روشن  را خاموش می کنند  تا بر  قلمرو خود بیفزایند، نیک می دانم  و به این نیکی باور دارم که " بی گمان خورشید سر خواهد زد !
http://amordad6485.blogfa.com/post-4247.aspx

گات ها کهن ترین بخش اوستا سروده ى زرتشت است

گات ها کهن ترین بخش اوستا سروده ى زرتشت است
تورج پارسى
 گات ها کهن ترین بخش اوستا سروده ى زرتشت است که خوشبختانه از دورهاى تاریخ تاکنون مانده و جارى است . وجود وزن درگات ها گفته ى ما را تائید مى کند. رمزو رازى است که او آگانه با " مزدا اهورا  "با زبان موسیقیایی به راز نیاز ، پرسش و جستجو مى پردازد  گات که واژگان گاه ، سه گاه و چهارگاه و راست پنج گاه در موسیقى یادمان انست . تاکنون کوشش هایى جهت دسترسى به وزن اصلى گات ها انجام شده است که از آن جمله از تلاش پیگیر جان درپیر استاد دانشگاه ویرجینیاى در امریکا مى توان یاد کرد .به هر روى امید دارد که موسیقی دانان جهان مسئولانه با گات ها یعنى میراث فرهنگ بشرى که باید از آن به عنوان " از نخستین هاى کلام موسیقیاىى "نام برد ، برخورد کرده و آنرا بهتر بشناسانند . استاد دوستخواه در سایت ایران شناخت به معرفى آهنگى که به تازگى بر روى یسنه ۳۰ بند ۲ساخته شده پرداخته که در عنوان زیر آنرا می خوانید :
2: 244. چُنین گفت زرتشت! خُنیایی دو زبانی (اوستایی - فارسی) از اندرزْ سرودهای گاهانی
http://www.iranshenakht.blogspot.com/
گاهان، اندرزْسرودهای زرتشت

گاهان، اندرزْسرودهای زرتشت، کهن ترین شعرها و سخنان گوهرین یک ایرانی ی شاعر، فیلسوف و باورمند به آزادی ی اندیشه و بیان و گزینش، و یک پیام آور ِ آزادگی، آشتی جویی و اندیشه و گفتار و کردار ِ نیک، از سه هزاره پیش از این برجامانده است و همچنان در سپهر ِ اندیشه و فرهنگ ِ ایرانی و جهانی می درخشد.
به گفته ی گاهان پژوه ِ نامدار، میلز:
Lawrence Heyworth Mills
«زرتشت برای ما سخنانی آورده که هر هجای ِ آن از اندیشه انباشته است. فشردگی ی اندیشه در آنها به اندازه ای است که همانند ندارد. این رهنمودهای سه هزار سال پیش، امروز ما را از بند رهایی می بخشد. ناسپاسی ست اگر آنها را نادیده گیریم یا پنهان نگاه داریم ...حق داریم و می توانیم به آزادی بگوییم که گاهان، کهن ترین سند ِ دین ِ درونی (نیروی بازشناخت ِ نیکی از بدی/ وجدان) آدمی زاد ِ جوینده و آزماینده ی اندیشه و گفتار و کردار ِ نیک است ...شگفت اندیشه ای ست برای آن زمان و شگفت است برای همه ی زمانها، اگر بتوانیم چشمان ِ خود را برای دریافت ِ آن بازکنیم ...اگر داستان ِ اندیشه ی آدمی را ارزشی باشد، گاهان پایه ی بلندی در این داستان دارد ...
هرگز کسی به هیچ زبانی، بلندی ی ِ شگرف ِ این کهن ترین بخش ِ اوستا (گاهان) را انکارنکرده است. در کجای دیگر، در اندیشه ی ‌آدمی، چنین بلندی و شکوهی یافت شده است؟»*