به مناسبت خورداد روز از ماه فروردین / ششم فروردین ! زادر روز زرتشت




به مناسبت خورداد روز از ماه فروردین / ششم فروردین ! زادر روز زرتشت


م. امید و زرتشت 


" سه نیک " ش  بهین رهنمای جهانست   مفیدی چنین مختصر دوست دارم

" نه  کشت " و " نه فرمان کشتن " به کس داد 

ازاین روش هـــــــــــــــــــم معتبر دوست دارم 

من آن راستین پیر را ، گر چه رفته ست      

  از افسانه آن سوی تر ، دوست دارم


***




آذری در خانه دارم 


تورج پارسى

با تو هر شب در بهشت لحظه ها ، پیمانه دارم 

باده از چشمت خورم چون عالمی شکرانه دارم 

در نگاه لحظه ها ، روید بسی باغ بهاران 

در زمستان زمانه ، آذری در خانه دارم

زیر چشم محتسب ، باده کش کوی مغانم 

محتسب داند که من در خانه ام ، میخانه دارم

غم اگر بر در زند ، گویم برو دیگر نیاید 

چونکه سیمرغی ورای قاف این کاشانه دارم

ساغر هستی شده پر از شراب تاک چشمت 

من ز استغنای خود بس حیرتی مستانه دارم

 مهرگانی  بزم جمشیدی  به  نوروز  نیایی

در شب یلدای عشقت خلعتی شاهانه دارم 

شعر حافظ  در نگاهت ، در تبسم شعر  سعدی 

نیکی کردار زرتشت  آذری در خانه دارم

فوریه  هشتاد و شش  .

آذر = آتش

منتظرم استاد بخواند ! می دانم که آرزویم را پاسخ خواهد داد !

منتظرم استاد بخواند ! می دانم که آرزویم را پاسخ خواهد داد !

تورج پارسی

سه شنبه بیست و دوم مارس دوهزار شانزده

اردشیر نووه ی اولم یک سالش بود در مبل ساکت نشسته بودم دیدم با کاست شجریان آمد کنارم نشست و با زبانی ساده گفت : موزیک بابایی ! یعنی موسیقی که دوست داری گوش کن ! به موسیقی ایرانی می گفت موسیقی بابایی ! 
اکنون آنکه سرود نو آیین موسیقی بابایی را می خواند بیمار شده است ! بابایی هم سخت نگرانست اما به خود نهیب می زند که امید بکار تا امید درو بکنی ! 
باز می خواهم صدای موسیقی بابایی را بشنوم ، منتظرش می مانم تا بیاید و بخواند همه ی بارها را ! منتظرم که استاد بخواند ! می دانم که آرزویم را پاسخ خواهد داد ! بی گمان !!

منتظرم استاد بخواند ! می دانم که آرزویم را پاسخ خواهد داد !

منتظرم استاد بخواند ! می دانم که آرزویم را پاسخ خواهد داد !

تورج پارسی

سه شنبه بیست و دوم مارس دوهزار شانزده

اردشیر نووه ی اولم یک سالش بود در مبل ساکت نشسته بودم دیدم با کاست شجریان آمد کنارم نشست و با زبانی ساده گفت : موزیک بابایی ! یعنی موسیقی که دوست داری گوش کن ! به موسیقی ایرانی می گفت موسیقی بابایی ! 
اکنون آنکه سرود نو آیین موسیقی بابایی را می خواند بیمار شده است ! بابایی هم سخت نگرانست اما به خود نهیب می زند که امید بکار تا امید درو بکنی ! 
باز می خواهم صدای موسیقی بابایی را بشنوم ، منتظرش می مانم تا بیاید و بخواند همه ی بارها را ! منتظرم که استاد بخواند ! می دانم که آرزویم را پاسخ خواهد داد ! بی گمان !

نوروز شد / بر هفت پشت اهرمن / هرمزد* ما پیروز شد

نوروز شد
بر هفت پشت اهرمن 
هرمزد* ما پیروز شد / گلرخسار صفی آوا

تورج پارسی
دوشنبه بیست و یکم مارس دوهزار شانزده 
دوم فروردین

به گفته ی انجوی شیرازی تاریخ نبود که نوروز بود ! درست است ! طبیعت قانون مندی خودرا داشته و هم چنان دارد و هم چنان هم....
پس انسان " زمان " را پی برد چه در گاه کوچ نشینی و به ویژه آنگاه که با زمین رابطه ی تنگانگ پیدا کرد ، زمان معنایی همیشگی یافت !
شناخت نوروز هم شاید در همین رابطه ی تنگاتنگ با زمین باشد ! یعنی مردمی زودتر به این مهم رسیده باشند ، اما آنچه که هست، آنچه که امروز نخستین روز سال ایرانی شده و شناسنامه ی تاریخی گردیده است ! ایرانی است !
ایرانی که بزرگ بود و پهناور ! و امروز فرزندانش آنرا پاس می دارند !

اصولا سرمونی یا آیین ها در راستای زمان و مکان ، امکان کم و زیاد شدن شدنشان هست و نوروز هم از این قانون جدا نیست ! اما آنچه ما امروز به نام " هویت نوروز " می شناسیم " سر سال " بودن با رخت سبز است !

امروز از کنفرانس شاعران حوزه فرهنگی نوروز در تاجیکستان آگه گشتم و رییس جمهور رحمان/ ایشان واژه یا پسوند اوف که در روسی به معنای زاده است از فامیل خود برداشته است ، رحمان اوف / نوروز را جشن غیر دینی دانست و تاکید داشت که نوروز پیش از دین مبین اسلام بوده است ! بدین معنا عمر نوروز را هشت هزار سال بر شمرد !! و .....
سپس تر سخنان گلرخسارصفی آوا / صفی زاده / شاعر شست و نه ساله تاجیک را که آوانگاردست ، پیشرو در فرهنگ و ادب تاجیکان را شنیدم ، از پیش با کارهایش آشنا بودم 
رخساره گفت : بیشی از مردم ما از نوروز چیزی نمی دانند چون در زمان رژیم پیشین نوروز ممنوع شده بود ، نوروز شا ید در پستوها نفس می کشید / نقل به معنا / 
اما امروز نوروز سر از زیر سرمای پیشین مورد نظر گلرخسار بیرون آورده ، شکوفه می دهد و شادمانی را در کوچه وبازار جار می زند !
و این :
نوروز شد
بر هفت پشت اهرمن 
هرمزد ما پیروز شد !
اشارتی است به آمدن بهار و پایان زمستان یخین ! و شایدم کنایتی در آن نهان باشد !

* هرمزد / اهورا مزدا / مزدا اهو

نخستین روز


    نخستین روز  

    و

  ششمین روز سال 


 تورج پارسی


سال را چهار فصل است ، هر فصل را درنظم کیهانی یا » قانون اشا « تباری است . هر فصل فرزند زمانست با نامی و نشانی ، بویی و رنگی ، آوازی و خمی و چمی . هر فصل آغازی است ، اماتنها سالار فصل ها بهارست که با رخت سبز تولد می شود و بر صدر می نشیند . آفتابش از بند زمستان تارو تیره رهایی می یابد تا به آن » سلامی دوباره داده شود «  برکت به زمین بر می گردد ، پرنده و چرنده بر خوانش می نشینند و زبان آهنگین به نیایش باز می کنند 

. نسیم نرم نرمک گیسوی چمن را با ترنم و آرامشی بهارانه شانه می کند . دل آبی عاشقان در امنیت خاطر می خواند و به عشق شیدایی می اندیشد  . شب آبی عاشقان در طراوت بهاری ، » کلید صبح « در چاه می اندازد ، چرا که شب را خود باری است و معنایی در فرهنگ آبی و مهربان عشق . بهار پیغام عاشقان را می رساند ، آنکه عاشق نیست کیست ؟  

آنکه عاشق نیست یا به گفته ی Bob Dylan » آنکه به تولد دوباره اشتغال ندارد مشغول  مردنست «


آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود

آمد ندای آسمان تا مرغ جان پران شود   » مولانا «


نخستین روز سال ، یک آغازست ، یک آغازی سرشاراز امید و شادمانی ،  رو در رویی باجهانتابی آفتاب . روزی می آغازد که روزی دیگرست ، زایشی تازه در نظام کیهانی یا قانون اشا . در فرهنگ نیاکانی ما نخستین روز»  ماه « و» سال « یا » سر سال « نام اهورا مزدا را بر پیشانی دارد : 


در سروستان بازست به سروستان چیست 

» اورمزدست خجسته « » سر ماه « و» سر سال  «   » منوچهری «


و مسعود سعد سلمان درباره ی چنین روز خجسته ای سپارش کرده است  :


امروز » اورمزدست « ای یار میگسار

برخیز و تازگی کن و آن » جام باده آر «

ای » اورمزد روی « بده » روز اورمزد «

آن » می « که شادمان کند » اورمزد وار «


و اورمزد روز همان روزی است که جمشید با تخت به فضا رفت و در گاه برگشت مردمان به گردش گرد آمده و انجمن کرد ند و چنین روز فرخنده را » نوروز « نام نهادند . این » جشن فرخ « یادمان روزگارانی است که » گرما و سرما و پیری و مرگ و رشک در جهان نبود «1

جهان انجمن شد بر تخت او از آن بر شده ، فر اوی 

به جمشید بر گوهر افشاندند مر » آنروز « را « روز نو « خواندند


» سر سال نو « یا » هرمز فرودین « یا » اورمزد روز « بزرگان چه کردند ؟


» سر سال  نو « » هرمز فرودین «          برآسود از رنج د ل ، تن زکین 

بزرگان به » شادی « بیاراستند             می و جام و رامشگران خواستند

چنین » جشن فرخ « از آن روزگار          بماندست ازآن » خسروان « یادگار


 البته در این خجسته گاه مردمان » آیین کهن نوروزی  « را  که نوشیدن باده باشد به جا می آوردند ، مسعود سعد قطعه ی برای روز اورمزد سروده است :


امروز اورمزد ست ای یار میگسار                     برخیز تازگی کن و آن جام باده آر

ای اورمزد روی  بده روز اور مزد                       آن می که شادمان کندم اورمزدوار

تا بر نشاط مجلس سلطان ابوالملوک                  باشیم شادمان و نشینیم شاد خوار


چنانچه زنده یاد  دکتر ماهیار نوابی استاد دانشگاه شیراز هم ، همین آیین را یاد آور می شود ، یادش به خیر باد که چه شادمان این شعر را در اپسالا به موقع زمزمه می کرد و درهر گاه سرزمین یخ و سرما را هوایى دیگر می بخشید.


» می « بایدمان خورد ، ازیرا که نشاید » فرخنده چنین روزی « بی » می « گذارنیش 

گر » می « خوری و سرت گران گردد زان " می "   با » جام دگر « چاره توان کرد گرانیش 

آیین کهن باشد » می خوردن نوروز «

 آیین کهــــــــــــــــن را بمهل تا بتـــــــوانیش  ۲

 

پس بنا بر این فلسفه و بنیان ، شادی ، امید ، شیدایی ، روشنایی و ... با نام  اهورامزدا توام است وبه زبانی دیگربیانی است از خواست اوچنانچه چکامه سرای زرتشتی توران شهریاری » بهرامی « می سراید :


اهورا ، اهورا ، تو نیرو و نوری       تو عشق و امیدی ، تو شادی و شوری 


اهورا مزدا خدای زرتشت است ، زرتشت با اندیشیدن اهورامزدا را شناخت وبه مهرو خویشکاری به  ما آگاهانید . زرتشت ما را آموزش داد که اهورا مزدا زندگی بخش وخدای خردست  . پیرتوس نیزبر  پایه ی همین آموخته ها ، بنیان جهان بینی و جهان نگری خود را بر خرد  گذاشت و خردرا تعین کننده ی مرز میان درست یا نادرست یا به چمی مرزمیان اندیشه ی سپنته مینوی و اندیشه ی انگره مینوی نمودارداد . با این اندیشه خدا را از آن جهت پذیرفتنی  دانست که آفریننده  خردست و خود خردست . به همین دلیل کارسترگش را با نام خداوند » جان « و » خرد « آغاز کرد . 

خرد خود » داد « است ، پس سه ویژگی بنیادی اهورایی : 

1ـ   هستی

2 ـ  خرد 

3 ـ  داد  است که معنای لغوی نام اوست . با این برشمارش ، روز اول سال دارای این سه فروزه  است .


واژه ی رئوچنگه raochangah اوستایی به چم فروغ جاودانی و همیشگی است . از همین ریشه و ماده واژه  روز ، روزگار ، روزن ، روزی » معرب آن رزق «  و روشنی  ساخته شده است . با در نظرگرفتن این اصل که از سپیده دم تاریخ » روز « میدان کار آدمی شد ، می توان در بعدی مادی و در گستره ای بس شاعرانه معنای » روز « و » روزی « را مترادف دانست و به رابطه ی تنگاتنگ منطقی آن که برآیند » اشا « یا نظم کیهانی است آری گفت و آفرینی بر پویایی اندیشه ی نیاکانی هدیه کرد .


روز یا ششمین روشنایی ماه » خرداد « نام دارد که به چم رسایی و درستی است . در روز رسایی و درستی ازماه فروردین ، اشو زرتشت یا به گفته ی عارف قزوینى مهین دستور دربار خدایى چشم به دنیا می گشاید یا به گفته ی زنده یاد حسین مسرور : 

    درخشید » خورشید گیتی فروز «

                                      شب تیره ی » آریان « گشت » روز «


اوبه جهان هستی لبخند زد و سی سال پس ازنخستین لبخندش ،   با پیامش نگهبانان تاریکی را به لرزه انداخت و جنگ با خدایان پنداری را آغازید . در عصر قدرت ساختگی خدایان ، او با پیامی » تازه « » فراگیر « و» امیدوار « باگامی استوار پیش آمد ، آنچنانکه پیامش در راستای تاریخ اندیشه و فردا فرداهای دیگر، تازه و معاصرست . رستاخیززرتشت ، تاریخ اندیشه را رقم زد وسبزینه ی نوگرایی و آبادانی جهان را ارمغان آورد . » اگر اندیشه انسان نو نمی شد ، تاریخ از حرکت باز می ایستاد و فرهنگ به مرده ریگی ضد انسان تبدیل می شد « 3

این نکته را یادآور شود که اندیشه ی تابناک زرتشت ویژه ی آریاییان و سرزمین آریایی نبود ه ونیست ، او انسان را بی در نظر گرفتن مرزهای جغرافیایی وجنسیت  مورد خطاب قرار داد ه است . در این گاه بهاری ، دراین جشن سرور نوروز جمشیدی و در شهر روشن خرداد روز از ماه فروردین با » م ـ امید خراسانی « یک صدا شویم ، بر قله ای که به قد و قامت خداست ، بر خوانیم ، بلند بر خوانیم در دستگاه حماسی شاهنامه ، بر خوانیم ، بلند بر خوانیم :


هم اورمزد و هم ایزدانت پرستم  هم آن فره و فروهر دوست دارم

به جان پاک پیغمبر باستانت که پیری ست روشن نگر دوست دارم

گرانمایه » زرتشت « را من فزونتر زهر پیر و پیغامبر دوست دارم 

بشر بهتر از او » ندید «  و » نبیند « من آن بهترین از بشر دوست دارم 

» سه نیک « ش  بهین رهنمای جهانست   مفیدی چنین مختصر دوست دارم

ابر مرد ایرانیی راهبر بود                        

من ایرانی راهبر دوست دارم نه » کشت « و » نه فرمان کشتن « به کس داد 

ازاین روش هـــــــــــــــــــم معتبر دوست دارم 

من آن راستین پیر را ، گر چه رفته ست      

  از افسانه آن سوی تر ، دوست دارم


نوروزی یا به گفته ی مولانا عیدانه را فراموش نکنید !

در این رابطه شعری هم هست اما شوربختانه نام شاعر را نیافتم .با در نظر گرفتن اینکه ایرانیان به جای عیدی واژه " نوروزی "بکار می بردند . 

فصل نوروز است صحرا لاله زار             زنگ دل را میبرد باد بهــــار

 ای پـــــــــدر برخیز نوروزی بیار              تا تورا رحمت کند پروردگار


 در کتاب سمعک عیار هم آمده است : در اثنای سخن از روح افزا " نوروز " طلبید گفت ای شاه خوبان ، به " نوروزی " برای تو کنیزکی خریده ام 


مولانا البته  عیدی یا عیدانه را بکار گرفته :

بهل تا دست پایت را ببوسم

بده " عیدانه کامروزست عیدم 


سرچشمه ها :


۱ـ  گات ها تالیف و گزارش  پورداود رویه 96.

۲ ـ دکترماهیار نوابی ، مجموعه ی مقالات و چند شعر ، به کوشش دکتر محمود طاووسی ،  انتشارات نوید ، 1377، شیراز.

۳ـ آوازه ، در انتظار بهار ، کیهان لندن رویه ی 5 شماره 849 نوروز 138 ۴ - سمعک عیار ، فرامرزبن خداد بن الارجانی با مقدمه و تسیحح پرویز خانلری