هرگز این اندازه به افق نزدیک نبوده ام *





هرگز این اندازه به افق نزدیک نبوده ام *

تورج پارسی

پنجم اپریل  دوهزار هفت / سن خوزه ، کستاریکا


خانه ام   یک اتاقه است

اتاق یک پنجره دارد

اتاق با من در تفاهم زندگی می کند

هرگز این اندازه به افق نزدیک نبوده ام.


افق لبریز از واژه و ترنم وشکوه ست

واژه ها   با من اختند وبا تبسم همیشگی به اتاقم می آیند

واژه ها بوی اردی بهشت می دهند

روبرویم می نشینند ، گپ می زنند ،

و روان می شوند بر زبان در و دیوار

هرگز این اندازه به افق نزدیک نبوده ام .


روزی که نامت را بر چهار دیوار غیر هندسی     

همین اتاق که با یک پنجره به جهان می نگرد نوشتم

همه ی حروف الفبا با رخت های رنگین بدیدنم آمدند

دیگر کهنه نیستم

دست روی پشت افق می کشم

دست هایم آبی می شوند

افق آواز می خواند

افق یک آهنگ قدیمی را زمزمه می کند

من هم زمزمه می کنم

دیوار زمزمه می کند

پنجره زمزمه می کند

و رهگذری که غریبه می نماید

مرا به نام فریاد می کند

زنی است با   آینه و پرنده که   از زمین روییده است

زن ، آینه و پرنده را در پنجره می گذارد

زن آواز می خواند و من در   پسین گاه آواز ، به کودکیم بر می گردم

 به راستی هرگز این اندازه به افق نزدیک نبوده ام

هرگز ......

 



 * شب در جنگل خوابیدیم در اتاقی ، باران تا صبح بد مستی در آورد  هنوز چشم روی هم ننهاده بودیم که صدای نعره ی میمون ها برخاست درست چهار بامداد بود!

تعبیر آخوندی :

برخاستند که ذکر خدا بکنند !!!


عالم تاریخ را بگذارید چراغش روشن باشد !

عالم تاریخ را بگذارید چراغش روشن باشد !

تورج پارسی

پنج شنبه بیست سوم جون دوهزار شانزده


ما نیازمند به آگاهی هستیم ، مجبور به هوشیاری هستیم ! شوینیزم درمان درد نیست ، زیرا  برآیند عدم آگاهی تاریخی است ! ایران ستیزی هم باید سبب درونی و برونی آنرا واکاوید ، بخش درونی آن بر می گردد به کارکرد حکومت که میدان داده است به ایران ستیزی! تا جایی  که زمینه فعالیت حکومت هایی را فراهم آورده است که آهنگ تجزیه ایران را دارند ! بر اصل منافع استعماری شان !

اینان هم خودفروشانی که نام و شناسنامه ایرانی دارند به عنوان کارشناس !! به میدان می فرستند تا این زمینه را گسترده بسازند ! البته با جعل تاریخ !

برخی نیز که مخالف حکومت جمهوری آخوندی هستند کارشان به ایران ستیزی رسیده و به فروش ارزان خود تن داده اند !


باید با تاریخ آشتی کرد و آنرا به شکل علم دید و عالم تاریخ را بگذاریم چراغش روشن باشد 

تا تاریکی پدیده های نا پاک خودرا به میدان نفرستد !

 تاریخ  و عالم تاریخ نقد پذیرند چرا که تاریخ می باید با پویایی ره را ادامه بدهد !

شاگرد اول !!

شاگرد اول !!

تورج پارسی

چهار شنبه بیست دوم جون دوهزار شانزده


چندین سال پیش بود ، درکتابخانه شهر نشسته بودم و مطالعه می کردم پسر بچه ای هشت نه ساله ای آمد و سلام کرد گفت شما را دیشب در تلویزیون دیدم  لبخندی به تأیید زدم پرسید شما هم در مدرسه شاگرد اول بودید ؟  لبخندی زدم و گفتم نه من شاگرد متوسطی بودم حتا دو وجب هم از متوسط پایین تر بودم !!   با شگفت زدگی و کلامی که در چشمانش بود پس از مکثی گفت شوخی می کنید  ؟ گفتم نه جانم  حقیقتش را می گویم !! باز در چشمانش بی باوری چشمک می زد ! سرانجام گفت  پدرم میگه شاگرد اول بوده ، مادرم ، عمه م ، خاله م ، عموم ، داییم همه میگن شاگرد اول بودند دنبال شاگرد دوما می گردم ، !! زمان شما شاگرد دوم  وجود نداشت !!! 

در پاسخش واژه ها میخکوب شدند ! فقط نگاهش کردم پیش از آنکه زبان به پاسخ باز بکنم رفت !! 

به راستی چرا همه شاگرد اول بودیم و این چنینن کشور را تشیع جنازه کردیم ، کاش شاگرد دوم هم داشتیم !!!