از سنگ نبشته های آسمانی من


از سنگ نبشته های آسمانی من

 

از سنگ نبشته های آسمانی من

تورج پارسی

پس از آن توفان نه غار ماند ،

 نه دره ماند، نه شراب

نه آویشن و نه پنیر!

و نه گفتمانی !

تنها طایفه ماند و تداوم توفان !

***

یازدهم نوامبر دوهزار و یازده 

برو ! به پایان جاده میندیش


برو ! به پایان جاده میندیش

برو به پایان جاده میندیش ! جاده هدف را تعین می کند.

دو عکسی را که سال ها پیش گرفته بودم نشر می دهم، یک عکس جاده ای است که تابلو نامدار وان گوگ را به یاد می آورد جاده هدف را تعین می کند

دومی هم به نام پشت همه ی تاریکی ها چشمه ی نور و امیدی هست

با مهر همیشگی

 

پشت این همه سیاهی چشمه ی نوری هست

گل سوری یا گل سرخ

گل سوری یا گل سرخ یا گل آتشین

تاریکی های سوئد بد جوری آغازیده تا برف نیاد تاریکی است که می تازد ، عادت به شب روی ندارم ، اما امشب بد جوری خسته بودم ، از خانه آمدم بیرون و دانستم که پاها همرهند ، رسیدم به در خانه ای که خداوند خانه  در آرایش و پیرایش گل های باغچه ی پیرامونش مهری سرشار دارد و شاید نه من بلکه دوربینم یار همیشگی غار ،هم این خانه و باغچه را می شناسد اما هرگز خداوند خانه را ندیدم، این باغچه گل سرخی داشت که رهگذر به دیدنش دل از دست می داد ، هم اکنون در اثر سرما پژمرده و بدرودی گفته است تا بهارانی دیگر ! کنارش ایستادم و شعری کوتاه به این مضمون سرودم :

 

گل سوری یا گل سرخ

****

گل سوری ، گل تنهایی من

گل ,گل کرده سفر

بی خبر از دل بشکسته ی من  .

گل سوری ،گل سوری ، گل سور

کاش پیغام دهی از ره دور .......

*******

شوربختانه در ایران گل سرخ یا سوری  را به نام دیگری هم می خوانند ، در این باره یک پژوهش یک ساله دارم که به زودی آنرا نشر خواهم داد .

***

به چهره ی  " گل سوری " نگاه می کردم

که بود در" شب تاری " به روشنی چو چراغ . حافظ

 عندلیبان "گل سوری " به چمن کرد ورود

بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید ، بهار

 

 

روزی که روح انگز بود و قمر و دیگر کس نبود

روح انگیز۱۳۶۳  - ۱۲۸۳۰ 

روزی که روح انگز بود و قمر و دیگر کس نبود

تورج پارسی

بتول عباسی در سال ۱۲۸۳ خورشیدی در شهر دل پرور شیراز زاده شد بنا به گفته ی خودش از سن هفت سالگی می خوانده یعنی به داشتن صدا پی برده و بی گمان آهنگ های محلی شیراز را می خوانده است . بتول با آشنایی خانواده اش با حسین سنجری - پدر حشمت سنجری - که از شاگردان کلنل وزیری بود به مدرسه موسیقی ره پیداکرده و زیر آموزش سنجری و کلنل قرار گرفت .

بتول در نهایت پاک سخنی از کلنل یاد می کند : نام روح انگیز را کلنل برایم برگزید . من هر چه دارم از او دارم ، هفت سال مدرسه موسیقی بودم ، بعد به مدرسه دیگری که پرویز ایرانپور در چهاراه حسن آباد برپاکرد رفتم"

خواننده نو پا می باید ره پرفراز نشیب موسیقیایی را بدون غرور و خود فریبی بیاغازد و درس استاد را با دقت تمرین بکند ، چنانچه وزیری درس های نخستین در باره ی چگونگی تنفس ، فشار نیاوردن به حنجره ، و آرامش و راحتی اندام های آوایی به هنگام آواز به روح انگیز آموخت و از سویی خوش خوانی آواز ، ردیف ، گوشه ها و تحریرها به شاگرد خود یاد داد . بیشترین آهنگ های کلنل وزیر را روح آنگیز خوانده است . حدود و دامنه صدای روح انگیز را تقریبا همسوی قمر می دانند ، صدایی شفاف و رسا .     ‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍روح انگیز ازنخستین خوانندگانی است که برای کودکان قطعاتی خوانده است  همچون لالایی ، گنجشک ، تاتایی ، مادر که همه را کلنل ساخته است . او در سن هشتاد سالگی درگذشت . یک سال از قمر کوچکتر بود .

آشنایی من با قمر و روح انگیز  با گرامافون یا صندوق آواز بود ، زندگی هر دو خواننده نامدار ایران پایان خوشی نداشت در فقر سپری شد . یکی از شب ها  در تهران گذرم به کافه ای افتاد که روح انگیز می خواند اما افسوس خوردم بر خواننده ی بزرگی که تاج اصفهانی خواننده نامور گفته است  : اگر در مجلسی روح انگیز نشسته بود به هنگام خواندن خیلی دقت می کردم ....... باید در اثر نداری در کافه برای مستان آخر شب بخواند ! خواننده خاک ایران و ای وطن گرفتار مستان آخر شب کافه

 

ترانه آتش جاودانی که شعر پژمان بختیاری است و از ساخته های نی داود در شور و دشتی است پس از قمر روح انگیز هم آنرا خواند ه است .

 

در سرگذشت قمر نوشتم " سعدی چنین باورمندست که : هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده ،  اگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است و هرجا که رود قدر بیند و در صدر نشیندو بی هنر لقمه چیند و سختی بیند "ولی برخلاف اندیشه نیک و خردمندانه سعدی ، هنر برای قمرو روح انگیز دولت پاینده نبود ، چرا که نزد دولت و ملتی که شعارشان : هنر نزد ایرانیان است و بس !!! در کردار در حد همان شعار باقی می ماند و بس

.....

به دو یوتوب قهر دلبر و ترک قشقایی با صدای روح انگیز توجه بفرمایید

http://www.iransong.com/gal/img/340-2931.htm

از کتاب های چشم انداز موسیقی ایرانی دکتر سپنتا

تاریخ تحول ضبط موسیقی در ایرانی دکتر سپنتا سود جسته ام

خانه ی کودکیم کجاست نادیکا ؟


خانه ی کودکیم کجاست نادیکا ؟

خانه ی کودکیم کجاست نادیکا  ؟

 

تورج پارسی

 

نادیکا ، دختر آپاچی

دختر خورشید ، دختر دشت ، دختر غار

دختر آویشن ها ،

امروز ندیدمت  گریستم دریا ، دریا !

نادیکا !

یادت می آید که به من گفتی فرانسیسکو پیزارو سردار سنگدل اسپانیایی

زمین ها را گرفت ، کشت و آواره تا ن کرد ،

آیا تو دختر خورشید می دانی

خانه ی کودکیم کجاست ؟

خانه ای که دیوارهایش از شعر و شبنم بود

و از چهار سو با آفتاب همسایه بود

و پرندگانش همیشه عاشق بودند .

نادیکا خانه ی کودکیم کجاست ؟

خانه ی کودکیم آبی بود با پنجره هایی که رو به عشق باز می شدند

و عشق با پیراهنی نازک و ارغوانی که همیشه بوی شراب خلار می داد

برایش می رقصید

شمرده شعر می خواند

با آرامش تا ر می نواخت

و در همه حال با دستان سبزش ضرب می گرفت .

خانه ی کودکیم  کجاست نادیکا !

خانه ای که در آغوشش به خواب می رفتم

خواب های آبی می دیدم ،

خواب هایی که بیداریم را به گردش می برد

و کاکل لحظه هایش را با گلبرگ های نیلوفر شانه می کرد .

خانه کودکیم کجاست نادیکا گریه امانم نمی دهد

آیا کسی به من می گوید خانه ی کودکیم کجاست نادیکا ؟

Pizarro