زادروز " گرد آفرید " را با شادمانی و سپاس همره می سازم !


زادروز " گرد آفرید  " را با شادمانی و سپاس همره می سازم !
تورج پارسی

سه شنبه بیست و هفتم ژانویه دوهزار پانزده /. اپسالا

امروز زاد روز " گرد آفرید " است ، بانویی که شاهنامه را از قهوه خانه ها  بر گرفت و از این سو تا آن سوی جهان برد  ! نقالی کاری است  که زنان در آن نقشی نداشتند و به عبارتی کاری مردانه بود !! شیوه ی کار نیز مردانه شده بود و گویی که تنها مرد است که می تواند " مرد میدان " این مهم باشد ! و یک جور هم جا افتاده شده بود پیوند شاهنامه با " مرد " !
و اما " بانویی " خوش چشم و زیبا از خطه ی جنوب ایران " قانون شکنی کرد " چراغ های این همه سرخ را از سر راه ، آن هم با خون دل ، کنار زد ! کنایت هاا شنید ، بد چشمی ها دید ! و..... اما از پای ننشست و در کنار استادان این ره نشست ! شایدم برای آنان هم ، این کار غیر عادی بود که زنی !! زیبا و ظریف " نقال " بشود ، رستم بشود ، ادای گرد آفرید را در بیاورد ! شایدم در نگاه نخست به بازی اش نگرفتند ! و هزاران شاید های دیگر !
و اما آن زن زیبا خودرا نه به آنها تحمیل کرد و نه به شاهنامه بلکه " در شاهنامه زندگی کرد " و بدینگونه در نهایت آرامش و پای بندی و ...." اسباب بزرگی " فراهم آورد و سر انجام استادان خلعتش دادند و خلعت نهایی را که تعین کننده بود از " مردم  " گرفت ، رخت گرد آفرید بر تن کرد و گرد آفرید شد ! و مردمان را در کوی و برزن سخن پیر توس گردانید .
 نخستین بار  با گرد آفرید در همایش شاهنامه شناسی دانشگاه اپسالا سوئد دیدار کردم ، هم چنین دیداری شد با دوست سالیان دور دکتر منصور رستگار فسایی استاد پیشین دانشگاه پهلوی شیراز ، و آشنایی با دکتر ناصر کرمی که از سخنرانی اش بیش و بَیشتر خشنود گشتم و آموختم نگاه تازه ای داشت ، هم چنین دکتر وداد  .....
زادروز گرد آفرید را با شادمانی و سپاس همره می سازم  و با همه ی دل  ،به زیوی و دیر زیوی اش را آرزو می کنم .
با مهر همیشگی

با ضرب آهنگ های پیمان حدادی

با ضرب آهنگ های پیمان حدادی
تورج پارسی
سه شنبه بیست و هفتم ژانویه دوهزار چهارده

هنرمندی است  که ضرب آهنگ هایش جهانی دیگر را می سازد  ! جهانی پر حرکت و هم آهنگ !
 آنچه با دستا نش " می سراید " بال  پرنده ای را می ماند که با آبی آسمان هم خانه شده و " اوج " را می پیماید ......
با مهر همیشگی

کیش فرد پرستی یک جور " تابو " سازی است !


کیش فرد پرستی یک جور " تابو " سازی است !
 

تورج پارسی


دوشنبه بیست و ششم ژانویه دوهزار پانزده


کیش فرد پرستی یک جور " تابو " سازی است ، به این عبارت که هر گونه نقد  " فرد " یا تافته جدا بافته  " ممنوع " می شود  و وی  کم کم از آدمیان جدا و در ردیف " خدایان " می نشیند و " مقدس " می گردد !
از این جدا بافتگان دینی و غیر دینی در عالم پایین  و بالا کم نیستند ! از  آخوند محله گرفته  تا مغز متفکری همانند جناب آقای احمدی نژاد یا کمی اونورتر  رهبر  همه ی کرات آسمانی !!  چه بسا که هنوز کسانی باشند  که به خاطر توهین غیر مستقیم به دماغ قلمی  آقای احمدی نژاد   با  " مهر همیشگی " اسلامی در دانشگاه  اوین به راه راست هدایت می شوند !
دوستی  به طنز می گفت بد و بیراه به خدا البته جرم سنگینی نیست ! اما وای به حال کسی که به امام جمعه ی روستا چیزکی آن هم در گوشی بگوید !! که  ستون های دین به فریاد در می آید و......


یا شنیدم اندیشمندی  افسانه ی " یونس و ماهی " را باخرد همخوان ندانسته است ، نمی دانم این اندیشمند ، هنوز زنده است یا در دهن " کوسه  " جایش دادند !! که دیگر از دانش گپ نزند ، فقط اطاعت بکند تا در بهشت به رویش بسته نگردد !!

در اینجا نگاهی بیندازید به اندیشه ی دو نفر از خردوران تاریخ ، ببنید چه فاصله ای دارند با مقدسان :


کیش فرد پرستی و مارکس....


مارکس  :در نامه ای به یک فعال آلمانی ویلهلم بلوس نوشت :

"چون هرگونه ازانواع کیش فردپرستی مورد نفرت وانزجار من است. در طول برگزاری مجمع «بین الملل»  پیام ها ونامه های واصله از کشورهای مختلف را که مربوط به شایستگی وخدمات " من  " بود قرائت نکردم... جواب ندادم. تنها در چند مورد نویسندگان چنین نامه هایی را مورد ملامت وسرزنش قرار دادم.هنگامی که من و انگلس به اتحادیه مخفی  کمونیست ها پیوستیم. شرط کردیم تمام مطالب مندرج در اساسنامه که " اطاعت از شخصیت ها  " را ممکن ومیسر میکرد از متن اساسنامه حذف گردند. "(مجموعه آثارمارکس و..ج26ص487)
چندی بعد، انگلس نوشت: "مارکس و من همیشه مخالف  مظاهر آشکار " کیش فرد پرستی "  در مورد افراد بودیم. به ویژه نسبت به مظاهر این پدیده نسبت به خودمان مخالفت میورزیدیم." (همان ج27ص278)

هدایت میان " لکاته " ها و " رجاله " ها دق کرد و .....


هدایت میان " لکاته " ها و " رجاله  " ها دق کرد و .....
تورج پارسی
یک شنبه بیست و پنجم ژانویه دوهزار پانزده


" و دیگر این که زیاد خسته و به همه چیز بی علاقه هستم . فقط روزها را می گذرانم و هر شب بعد از صرف اشربه مفصل خود را به خاک می سپارم و یک آخ و تف هم روی قبرم می اندازم . اما معجز دیگرم این است که صبح باز بلند می شوم و راه می افتم . . . نامه ی مه ۱۹۴۷ هدایت  به جمال زاده ...

لکاته ها و رجله ها :

لکاته . [ ل َ ت َ ‪/‬ ل َک ْ کا ت َ ‪/‬ ت ِ ] (ص ) دشنامی است زنان را. زن بی حیا. فاحشه . زن بد. زن بدعمل .زن
بدکاره . زن بدکاره و بی حیاء و آن را در عرف هند تهاری خوانند. (آنندراج ). || زن تبهکار.
 رجّاله‌ها از نظر هدایت  «هریک دهانی هستند با مشتی روده که از آن آویزان شده‌است و به آلت تناسلی شان ختم می‌شود و دائم دنبال پول و شهوت می‌دوند».
اما بوف کور
" هدایت در اینجا خود راوی است  به شکل جغد در آمده  و برای سایه اش گپ می زند . راوی شخص جوان ولی بیمار و رنجوری است که زنش (که راوی او را به نام اصلی نمی‌خواند بلکه از وی تحت عنوان لکاته یاد می‌کند) از وی تمکین نمی‌کند و حاضر به همبستری با شوهرش نیست ولی ده‌ها فاسق دارد. ویژگی‌های ظاهری «لکاته» درست همانند ویژگی‌های ظاهری «دختر اثیری» در بخش نخست رمان است. راوی همچنین به ماجرای آشنایی پدر و مادرش (که یک رقاصهٔ هندی بوده‌است) اشاره می‌کند و اینکه از کودکی نزد عمه‌اش (مادر «لکاته») بزرگ شده‌است.
او در تمام طول بخش دوم رمان به تقابل خود و رجّاله‌ها اشاره می‌کند و از ایشان ابراز تنفر می‌کند. وی معتقد است که دنیای بیرونی دنیای رجاله‌هاست. رجّاله‌ها از نظر او «هریک دهانی هستند با مشتی روده که از آن آویزان شده‌است و به آلت تناسلی شان ختم می‌شود و دائم دنبال پول و شهوت می‌دوند».
پرستار راوی دایه‌ٔ پیر اوست که دایهٔ «لکاته» هم بوده‌است و به طرز احمقانهٔ خویش (از دید راوی) به تسکین آلام راوی می‌پردازد و برایش حکیم می‌آورد و فال گوش می‌ایستد و معجون‌های گونه‌گون به وی می‌خوراند.
**************************************
تنها مرگ است که دروغ نمی گوید - صادق هدایت
***************************************

تا تابو هست ...






تا تابو هست ، تابو شکن هم هست !



تورج پارسی 
شنبه بیست و چهارم ژانویه دوهزار پانزده



تا تابو هست ، تابو شکن هم هست ، نه دین می تواند و نه .... که تابوهایش را هم چنان سر پا نگه بدارد ! بهترین راه بکار گرفتن خردست ، به جای اسلحه از قلم سود بجویید ، گفتمان بکنید ! تا کی می توان با این شیوه ی "دل خراش " ادامه داد که در آن دست به اسلحه شد و....
دیشب به یک به برنامه ی ضبط شده " افق "نگاه می کردم مهمانان برنامه سخنگوی پارسی زبان امورخارجه امریکا آقای 
Alan Eyre 
آقای دکتر مصطفوی استاد دانشگاه پاریس و آقای افراسیابی تحلیل گر سیاسی بودند ! آقای افراسیایی ارزیابی خودرا دادند ، نوبت به آقای دکتر مصطفوی رسید ایشان هم ارزیابی کردند ، نوبت به آقای افراسیابی داده شد ، اما ایشان به جای ارزیابی به آقای مصطفوی حمله کردند هر چند آقای دهقان پور مجری برنامه از ایشان خواهش کرد از واژگان توهین آمیز بپرهیزند ، اما آقای افراسیابی موضوع را تبدیل کرد به یک مساله شخصی و با فحش و عصبانیت برنامه را ترک کردند !!! ؟
آهنگ آن ندارم که تایید یا ردی بر ارزیابی ها بنویسم بلکه سخن بر احترام کلام است !
به گمانم اگر حضرت افراسیابی در استودیو بودند حتما گلاُیز می شدند و اگر اسلحه داشت ........ چرا نباید در یک گفتمان تلویزونی دیگری را تحمل کرد ؟ چرا فکر می کنیم هر چه ما می گوییم درست و هر چه دیگران می گویند غلط است ؟‌ حضرت شان در واقع به من بیننده برنامه ، به مجری برنامه و شرکت کننده در برنامه توهین کردند و..... لگد به گرده ی عقیده دیگری زدند و....
این رویداد چه در فرانسه رخ بدهد چه در استودیو تلویزیون !!! محکوم است !