چشم پای تو می شوم تابیایی !

چشم پای تو می شوم تابیایی !

تورج پارسی

بیست و هشتم اپریل دوهزار و یک

هر جا که نیستی
چشم پای تو می شوم تابیایی .
سایه ام به خواب رفته است
اما بانفس زمین هم چنان انتظار ت را می کشم .
بوی لبخندت از دور و دورترها می رسد
هنگامی که بیایی
جامم پرست از شعر و شیدایی

گفتمش آی کلان بخرد !!! حافظ فروشی نیست !

امروز بامداد ! هوا دل گرفته و منهای یک و تاریک روز یکشنبه بیست و نهم نومبر دوهزار پانزده است ، جناب آقای فرهیخته زنگ زدند که یک بیت شعر از حافظ دارم می فروشم !!! گفتمش آی کلان بخرد !!! حافظ فروشی نیست ! حافظ میراث فرهنگی است !! تک بیت را خواند :

سلطان غم هر آنچه تواند بگو بکن !!
من برده ام به " باده فروشان " پناه ازو ....

به آنانکه میراث پربار فرهنگی کشور را تخریب می کنند گوشزد می کنیم که فردایی هم هست ! فردایی که داد هست و بی داد نیست ....
فرهیخته را اجازت دادیم زحمت کم بکند !!
روز خوبی را این کلان بخرد رقم زد با شاه بیتی از حافظ !!!! با مهر همیشگی

رخت تن هنرمند فاطمه معتمد آریا با بیت هایی از شاهنامه در جشنواره ی آسیا پاسفیک

رخت تن هنرمند فاطمه معتمد آریا با بیت هایی از شاهنامه در جشنواره ی آسیا پاسفیک ! بیت هایی از داستان جمشید و ضحاک و مارهای روی دوشش

چو ضحاک بشنید گفتار اوی
نهانی ندانست بازار اوی
بدو گفت دادم من این کام تو
بلندی گرد زین زین مگر نام تو
بفرمود تا دیو چون جفت اوی
همی بوسه داد از بر سفت اوی
ببوسید شد در جهان ناپدید
کس اندر جهان این شگفتی ندید !!

به بانو معتمد آریا که در این جشن واره جایزه ویژه را از آن خود ساخت شادباش می گویم .
بانو معتمد آریا را در جشن سینمایی انجمن یاری/ اپسالا / دیدم با او به گفتمان نشستم ...... بازی های سینمایی او مرا به سینمای آنروز اتحاد شوروی می برد !!

در کیش تو آدمى زبون نیست !

در کیش تو آدمى زبون نیست !
تورج پارسی
شنبه بیست و هشتم نوامبر

امروز با صدای خسته ی کاظم روبه رو شدم ، سال ها بی خبری ، نه از مرده اش و نه از زنده اش !! در زندان طاغوت !!! باهم بودیم , کارگری بود آگاه ، شعورش از برخی یقه سفیدان بیش بود ! بسیار واقع نگر ، بسیار دور نگر ! زنگ زد صدایی لرزان صدایی خسته ، صدایی مرده داشت !
هنگام رویداد پنجاه و هفت از همه چیز کناره کشید و گفته بود که من به قهقرا رای نمی دهم !!
یکی از دوستان یقه سفید زنگ می زند که انقلاب کردیم بیا بیرون دیگه !! پاسخ داده بود انقلاب نکردید قربان ! ریدن فرمودید ، آن هم بد جور ی !
از کار برکنار می شود ، دوباره زندان ، آزاد می شود پس از مدت ها ، مدتی خانه نشین و پس تر به تعمیرات لوله کشی و ... می پردازد تا نانی به کف آورد !! حالی و احوالی کردیم هر دو گریان !
دل پری داشت ، گفت همه چیز را برباد دادند ! از کشور فاحشه خانه ساختند ، غارت می کنند ، اعتیاد بی داد می کند ، دزدی و رشوه خواری جز اصول دین مبین است !! اسلام نیرنگ خانه ساخته بیا ! دوران زرین اسلامی را ببین !!!
انقلاب نکردند ! ریدند ، ریدند !! در درازا و پهنای این حکومت به مفهوم " افیون دین " پی
بردم ! هیچ کس راست نمی گوید ! راست گفتن عیب است ! آدم ها را زبون ساختند !
زبون ، زبون زبون ! ریدند و ریدند و ریدند !! به راستی ...... و ..........

به بهانه روز شکر گزاری !

به بهانه روز شکر گزاری !
تورج پارسی
Thanksgiving
Thursday, November 26
دوهزار ده دریک روز آفتابی گرم نوشتم :

"دارم راه می روم ، آفتاب کمی گرمم کرده است یک باره چشمم به تکه نانی می افتد ، تکه نانی که باید از دست رهگذری افتاده باشد ، می ایستم اما یک باره می پروازم !! به راستی می پروازم با بال یادها ! تکه نان را بر می دارم از زمین . در دوران کودکی یاد گرفته بودیم که تکه نانی که در راه افتاده از زمین برداریم ، به احترام ببوسیم و در کنار دیواری بگذاریم که زیر پای رهگداران خرد نشود ! چه آیین ساده و درستی ! آیین را می شکافم ! روپوش سپید و اتاق آناتومی !!! کشاورز کاشته ، ابری باریده ، آفتابی دمیده ، زمین بارورشده ، کشاورز تیمارگر زمین و کشت است ، خرمن درست شده ، گندم از کاه جدا شده ، به آسیاب برده شده ، آردشده ، نان و... شده تا...... در یک باز نگری می بینی که تکه نانی که به کنار دیوار نهادی سپاس گفتی زمین را ، باران را ، آفتاب را ، کشاورز را ، آسیابان را ، نان پز را و ...... و چه زیبا با چشم پاک به پیرامونت نگریسته ای ! یعنی که به گفته ی ساکراتس : خوبی دانستنی است پس آموختنی هم هست !
یاد سرشارم می کند ، قدی کوچک و کیفی که از خودم کمی بزرگتر بود ومدرسه و معلم و مشق و گهگاه دوست داشتن جمعه بیشتر از روزهای دیگر هفته ! و در درون گشت زدن بیش از برون از دوران کودکی تا کنون !
و کلاسی که در آن یک هم کلاس دختر داشتم و روی یک نیمکت می نشستیم و روزی پدرش که افسر ارتش بود ا ز آن شهر منتقل شد و او هم رفت گریستم و ندانستم چرا ! کودک بودیم کودک ! آیا به راستی مولانا عشق را خود سد زبان دیگرست ؟ . نان را در دستم می گیرم می بویم ، آنچنان می بویم که گرمای نان تیری و تاوه مستم می کند ، به راستی مستم می کند ، سرشارم می کند از یاد و یاد و یاد !! و اما یادی دیگر !
شاید ده سالی داشتم با ترس و لرز بر اسبی که مانند خودم ترسو بود شاید ! سوار شدم و به بیرون شهر رفتم ! شاید دل اسب از سوارکار ترسوخون شد آن روز و این اخرین باری بود که اسبی را زحمت دادم ! ترسویی هم بد چیزی است !
فصل برداشت خرمن بود ، آیین چنین بود که برزگران در جلو رهگذران بافه گندم یا جو را بر دست می گرفتند ، رهگذر پیاده یا سوار می باید بافه را ببوسد و شکر بگزارد و انعامی هم به برزگر بدهد !! حال این سوار کار که بلانسبت من باشم که به قول هدایت نصیب نشه چطور از اسب پیاده بشود !! کمک کردند تا موکب ملوکانه پای بر زمین بگذاشت با رنگ رخساری که زردچوبه فام گشته بود !! ازباقی روی داد بگذریم با این یاد هم چنان لرزیدم از ترس
!!!
Thanksgivingدر کانادا و امریکا

در کانادا وامریکا هم برای برداشت محصول روز شکر گزاری هست ، اصولا این گونه جشن ها پس تر رخت مذهبی پوشانیده شده اند ! در کانادا روز دوشنبه دوم ماه اکتبر و در امریکا چهارمین پنجشنبه ماه نوامبر جشن گرفته می شود. و در هر دو
کشور چنین روزی را تعطیل می کنند و خانواده ها به دور هم گرد می آیند ..کدو و ......نشانه محصول است و خوراک بوقلمون گویا ؟هم پیوند و پیوستی می باید به بنجامین فرانکلین، دانشمند آمریکایی که به ریاست جمهوری آمریکا هم رسید، بوقلمون را به عنوان سمبل ملی ایالات متحده آمریکا مطرح ساخت و دولت وی آنرا بر سفره جشن شکرگزاری هم گذاشت ....
سرانجام :
در جشن های ایرانی مانند نوروز و مهرگان هم خوان های که گسترده می شود جهت سپاسگزاری است !
جشن شکر گزاری بر مردمان کانادا و امریکا خجسته بادا !

Touradj Parsi's photo.
Touradj Parsi's photo.